همراه با انقلاب! علیه ستم و ارتجاع، برای رهایی

اخبار زندان

چهل و چهار سال پیش، در چنین روزهایی، مبارزات توده‌های مردم، شوراهای کارگران، کمیته‌های مقاومت محلی و احزاب مخالفِ استبداد داخلی و استعمار خارجی، با اتکا به قدرتِ اعتصاب‌ها و اعتراض‌های سراسری و قیام مسلحانه‌ی نهایی، نظامِ سلطه‌ی شاهی را به زیر کشیدند. در مقابل، جریان‌های ارتجاعیِ اسلام سیاسی که در بطن جامعه و مبارزات ریشه دوانده بود، در هم‌دستی ساختاری با امپریالیسم و نظام تقسیم کار جهان سرمایه‌داری بر سر کار آمد. آن‌ها به جای هسته‌ها، کمیته‌‌ها و شوراهای مترقی و انقلابی، شوراهای اسلامی را در کارخانه‌ها و کمیته‌های سرکوب در خیابان‌ها برپا کردند، فضای پرشور دانشگاه‌ها را به سکوت و تعطیلی کشاندند، حجابِ اجباری را بر زنان تحمیل کردند، مطالباتِ ملل تحت ستم را با تشدید مرکزگرایی نادیده گرفتند و مبارزات‌شان را با نظامی‌گری و خشونت عریان پاسخ دادند؛ و با کشتار هزاران رزمنده‌ی انقلابی که به سلطه‌ی نوظهور تن نسپردند، کوشیدند رعب و وحشتی دائمی را بر جامعه تحمیل کنند تا سلطه‌ی ضدانقلابی خودرا تثبیت نمایند. آنان به خیالِ خود آتشِ انقلابِ مردمِ ایران را کشتند و بر رژیمِ دیکتاتوری‌ نامِ «انقلابِ اسلامی» ‌نهادند.
اما جوشش انقلاب در ایران هرگز کشته نشد بلکه در تمامِ این سال‌های خفقان و سرکوب، مسیر بازیابی خود را از زندان‌ها تا خیابان‌ها، از کارخانه‌ها تا دانشگاه‌ها، از شهرها و شوراها تا هسته‌های جسور مبارزه‌ی سیاسی تداوم بخشیده است. آری، سرکوب پایان مبارزات ما نبود. ما همچنان در شکل‌های تازه‌تر و ریشه‌ای‌تر، گذشته و تمامیت ستم را به‌یاد می‌آوریم تا فرآیند مبارزات انقلابی برای رهایی را هرچه بهتر تدارک ببینیم.در سال‌های اخیر، رساتر از همیشه، صدای انقلابِ ایران را از هفت‌تپه و اهواز و ایذه، از زاهدان و سنندج و کامیاران و کرمانشاه و مهاباد، و از اصفهان و اکباتان و یزد شنیده‌ایم که به جمهوری اعدام و استثمار «نه» گفته است و به «زن* زندگی آزادی» و «آلترناتیو شورایی»، آری. و نیز در فریادهایی که بی‌وقفه تکرار کرده‌اند: “ نه سلطنت، نه رهبری، دموکراسی – برابری „.
این‌گونه است که تا امروز آن مصادره‌ی ارتجاعیِ انقلاب نه ذره‌ای از اعتبار این رخداد بزرگ جمعی کم کرده، و نه چیزی بر اعتبار نداشته‌ی دودمان سلطه‌گر پهلوی افزوده است. مردمانی که از انقلاب مشروطیت تا قیام ژینا به‌ دنبال آزادی و عدالت و حق تعیین سرنوشت خود بوده‌اند، نشان داده‌اند که از نیروی عظیم خویش در ایجاد تغییرات ریشه‌ای ناامید نشده‌اند، بلکه در این مسیر بلند تاریخی آرمان‌های دیرپای خود را در پیوندی درونی با سیاست رهایی‌بخش قرار داده‌اند.
در مقابل، آن بخش از اصحاب خودکامگی، که اینک از طریق رسانه‌های امپریالیستی «وکالت» یا «ولایت» را گدایی می‌کنند، نشان داده‌اند که هنوز هم همانند دوران سلطنت، با زیست و اراده‌ی مردم بیگانه‌‌اند. زوال تاریخی بازگشت‌ناپذیر آنان شباهت بارزی با سرنوشت سیاسی حاکمان اسلامی‌ کنونی دارد. چرا که آنان در بسط بی‌پایان قدرت و نادیده‌گرفتن حیات و مطالبات مردمان این جغرافیا و سرکوب بی‌امان مبارزات حق‌طلبانه‌ی آنان خویشاوندی نزدیکی دارند. به‌موجب همین‌ خویشاوندی‌ست که هر دوی آنان مبارزات ملت‌های تحت‌ستم علیه مرکزگرایی و تبعیض و ستم ملی را تنها با چکمه و گلوله پاسخ داده‌اند.

برای درک جنبش‌های انقلابی و نوآفرینی افق تعیین سرنوشت ملت‌‌ها و رهایی زنان و‌ کارگران از هرگونه سلطه و ستم داخلی و خارجی باید پیوستار تاریخی ستم و مبارزه و سرکوب را در نظر آوریم: از یک‌سو، همدستی سرمایه‌داری و ارتجاع و هم‌پیمانی استعمار و استبداد؛ و در سوی دیگر، فراز و فرودهای فرآیند دیرپای مبارزات جمعی علیه این نیروهای ضدمردمی، و حماسه‌های درخشان و چهره‌های ماندگار برآمده از این مسیر. مبارزات انقلابی امروز ما در امتداد همان مبارزات،‌ همه‌ی مناسبات سلطه‌ و ستم و همه‌ی پاسداران داخلی و خارجی این مناسبات را آماج خود قرار می‌دهند.
قیام امروز ستمدیدگان در جغرافیای ایران هرگز از آرمان‌های ضددیکتاتوری انقلاب ۵۷ دور و بیگانه نیست: عاملیت و حق انتخاب زنان بر پوشش و بدن و حیات‌شان- همچون معیاری تعیین‌کننده برای سنجیدنِ آزادی انتخاب و بیان در یک جامعه- از نخستین سال‌های پس از انقلاب ۵۷ توسط جنبش فمنیستی و زنان آزاده در ایران فریاد زده شد؛ مبارزات ملت‌های تحت‌ستم برای رهایی از ستم‌های دیرینه و مضاعف، رد و نشان سنت‌های مبارزاتی مقطع ۵۷ و پیوستار مبارزات پس از آن را بر خود دارد؛‌ و مبارزات بی‌وقفه‌ی کارگران که طی خیزش ژینا با احیای خاطره‌ی تاریخی اعتصابات انقلابی ۵۷ همراه بود، همچنان مسیر تحقق پتانسیل‌های عظیم انقلابی‌اش را می‌جوید. اینک شعار «زن زندگی آزادی» همه‌ی این مبارزات به‌ظاهر مجزا را به یکدیگر پیوند داده است، همچنان که آنان را در پیوندی درونی با مبارزه برای آزادی و برابری و مبارزه برای حفظ محیط زیست و غیره قرار داده است. روز ۲۲ بهمن، مصادف با ۱۱ فوریه، یادمان جمعی ما برای پاس‌داشتِ آن انقلاب و مبارزات تاریخی‌ آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه است، که فراتر از آن معطوف به باز‌پس‌گیری و بازآفرینی افق انقلاب است. این روز همچنین مصادف است با سرنگونی دیکتاتور مصر در یکی از الهام‌بخش‌ترین انقلاباتِ بهار عربی (۲۰۱۱)، و نیز سال‌روز انقلاب ضدسلطنتی چین در ۱۹۱۱. این تلاقی مبارزات و آرمان‌های تاریخی مردمان نقاط مختلف جهان برای ما اشارتی‌ست به اینکه ستمدیدگان جهان دردها و سرنوشت مشترکی دارند. ما امضا کنندگانِ این فراخوان، به‌عنوان گروه‌هایی چپ و فمنیست، برآنیم که به‌همراه یاران و همبستگان بین‌المللی خود در روزهای ۱۱ و ۱۲ فوریه در چندین شهر اکسیون‌هایی هماهنگ برگزار کنیم تا بزرگداشت این رویدادهای تاریخی را به محملی برای بزرگداشت انقلاب به‌سان جشن توده‌ها بدل سازیم؛ برآنیم که به‌سهم خود ضرورت بازپس‌گیری ایده‌ی انقلاب و پیوند تاریخی گذشته و اکنون و آینده‌ی مبارزات رهایی‌بخش را برجسته سازیم. می‌خواهیم از این‌طریق همبستگی ناگسستنی خود را با جنبش‌های انقلابی و رهایی‌بخش در سراسر جهان اعلام داریم، و ازجمله با جنبش جاری زن، زندگی، آزادی.
هدف فراخوان ما برای پیوستن به این تجمعات روشن است: ما خواهان آن هستیم که دوش به دوش هم و در سپهری انترناسیونالیستی، انقلاباتِ ضد دیکتاتوری را با مبارزاتِ رهایی‌بخش و ضدِ سرمایه‌داری و ضدِ استعماری پیوند بزنیم، تا خیزش مردمان تحت ستم به سکوی پرش ارتجاع و فرصت‌طلبان و قدرت‌مداران بدل نشود. ما برآنیم که به‌سهم خود سویه‌ی رهایی‌بخش انقلاب را بازپس بگیریم و صدای رهایی را در شهرها و مکان‌های اقامت خود طنین‌انداز کنیم.
زن* زندگی آزادی
زنده‌باد انقلاب انترناسیونالیستی
زنده‌با‌د رهایی ستمدیدگان
پیروز باد مبارزات زنان، کارگران و خلق‌های تحت ستم
پیروز باد مبارزات مردمان کوئیر و ترنس و به حاشیه‌رانده‌شدگان
دوشادوشِ هم علیه سلطه و ستم و استثمار

@schabname

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

رفیق کبیر فدایی، علی اکبر (فریدون) جعفری
ایران
برگی از تاریخ – زندگی و تجربیات سعید یوسف: بخش چهارم؛ پس از زندان شاه تا قیام بهمن

در بخش چهارم، سعید یوسف به پرسش‌های یسنا احمدی درباره شرایط زندگی و فعالیت‌هایش پس از زندان شاه در سال ۱۳۵۳ تا مقطع از قیام بهمن ۱۳۵۷ پاسخ می‌دهد. برخی نکاتی که در این بخش به آن پرداخته شده است:ـ
ـ • تلاش برای „عادی سازی“ زندگی پس از زندان
ـ • تماس‌های تابستان و پائیز ۱۳۵۳ تا بهار ۱۳۵۴ با رفیق عباس هاشمی (هاشم) و سپس با رفیق علی اکبر (فریدون) جعفری که در اثر شهادت رفیق علی اکبر جعفری قطع شد
ـ • سفر به آلمان و تماس با فعالین کنفدراسیون و آشنایی با نظرات گروه ستاره که بعدها به عنوان وحدت کمونیستی در ایران فعالیت کردند
ـ • رابطه و همکاری با تحریریه نشریه کار و نیز کانون نویسندگان ایران

سعید یوسف
برگی از تاریخ
برگی از تاریخ – زندگی و تجربیات سعید یوسف: بخش نخست؛ شکل‌گیری شخصیت فردی تا دستگیری ۱۳۵۰

برگی از تاریخ – زندگی و تجربیات سعید یوسف: بخش نخست؛ شکل‌گیری شخصیت فردی تا دستگیری ۱۳۵۰، گفتگوگردان یسنا احمدی تاریخ معاصر ایران، به‌ویژه با دگرگونی‌های شتابزده و پیچیده نیم قرن اخیر، با کاستی‌های قابل توجهی در زمینه مستندسازی روبروست. بسیاری از رویدادها و تجربه‌های مهم به دلیل عدم ثبت …

مصاحبه با عباس هاشمی
برگی از تاریخ
برگی از تاریخ – زندگی و تجربیات عباس هاشمی: پاره پنجم: پرسش‌هایی از داخل کشور

شبنامه: نبود سازماندهی و علت پراکندگی چپ را چه در داخل و چه در خارج ‌کشور در چه می‌بینید؟
ع هاشمی: من «دشمن نادان» و البته دانشمند هم کم ندارم، حال شما هم با این سوال‌هایتان این دشمنی را زنده می‌کنید؟ (خنده) چندین علت وجود دارد؛ بدون تردید عامل اصلی هم‌چنان رژیم اسلامی ست که با حمایت غرب، به‌رغم از دست دادن پایه‌ی توده‌ای، هم‌چنان یکی از سرکوبگرترین رژیم‌ها باقی مانده است. این یک جنبه‌ی مسئله ست، اما آن‌چه به اپوزیسیون مربوط است: بازهم سهم مهمی از آن‌را اعلیحضرت «قوی شوکت اسلام پرور» به عهده دارد؛ با قلع و قمع رهبران واقعی و توانمند آن (مثل جزنی‌ها و احمدزاده و پویان‌هاو…) او بدون تردید جاده صاف کن این رژیم بوده است.
علاوه بر این، تجدید سازماندهی یک «لشکر شکست خورده» ابدا کار آسانی نیست، به ویژه که این «لشکر» هم، نه سربازان رزمنده آن‌چنانی داشته باشد و نه سرلشکران قابل، و نه اعتمادی بین اینان موجود باشد! (قصد من تحقیر و توهین به کسی نیست و خودم را هم تافته‌ی جدا بافته‌ای نمی‌دانم). علاوه بر این‌ها تتمه‌ی نیروهای رزمنده هم با سهل انگاری‌ها، «گشادبازی»ها و خوش‌خیالی‌های کار قانونی، «طعمه‌ی گرگ» شدند؛ یا کشته شدند یا در زندان، یا به درد چه کنم گرفتار و یا زیر ذره بین دشمن هستند. در خارج هم که عموما لیبرالیزه و یا از گردونه خارج، و در بهترین حالت دانشمند می‌شویم، و عده‌ای هم هر وقت بوی کباب می‌شنوند خودشان را وسط می‌اندازند. از این‌ها «سازماندهی»، آن‌هم برانداز در نمی‌آید. هر چقدر هم صدیق و فاضل و دانشمند باشیم. مبارزه با انبوهی لمپن تا دندان مسلح و مولتی میلیاردر، که دستی در پول مفت نفت، مواد مخدر، اقتصاد حیاتی و لایموت و پایی در قوادی سازمان‌یافته دارند و پشت‌شان هم هفت جور سازمان امنیت صف کشیده، تشکیلات پروپا قرصی می‌خواهد که ستون فقرات‌اش کارگران باشند و به لحاظ تشکیلاتی به مراتب منضبط‌ تر و سازمان یافته‌تر و آگاه‌تر به تمام فنون و روش‌های مبارزاتی که مثلا سازمان چریکهای فدایی خلق و پیکار و حزب توده و حزب کمونیست و لاغیر سر جمع داشته‌اند.

%d Bloggern gefällt das: