پشت دریا ها
Behind The high Seas
پاسخی به زنده یاد سهراب سپهری
شعر و خوانش : دکتر سیروس بینا
سالها پيش . . .
سالها پيش
چشم گريان ام را
در چشمه ي شب شستم،
شهر ويران ام را
بر سينه فشردم؛
دست شستم ز وفاداري ويرانه ي درد،
رخت بر بستم از آن ساحت بيگانه ي دور،
كوچ كردم من از آن ساحل افسرده ي سرد.
سالها پيش
قلب نادان ام را
با دغدغه آلودم،
ذهن عريان ام را،
با وسوسه فرسودم؛
نام بي منزلت ام را
پرت كردم به سراشيب فراموشي ياد،
دست بردم به فراسوي فراواني هيچ،
قايقي ساختم از آنچه نبود،
بادباني از باد،
بيرقي از فرياد.
سالها پيش
درنورديدم، توفان زده،
پشت بي مقصد درياها را.
سالها بعد . . .
سالها بعد
پشت درياها هم
روز در بستر انديشه ي رود
سرسري ميگذرد،
سخني بر لب سنجيده آب
مطلقا جاري نيست،
پشت درياها هم
ديده بيدار ولي جرأت بيداري نيست.
سالها بعد
پشت درياها هم
سخن از دوختن پنجره هاست،
صحبت از كشتن نور،
سخن از ساختن ديوارست.
پشت درياها هم
رنگ آزادي سرخ است، نه سبز
بشر از وسعت انديشه ي خويش
پشت درياها هم
قفسي ساخته است،
پشت درياها هم
“نقش مستوري و مستي نه به دست من و توست” (1)
پشت درياها هم
شهروندي عارست.
پشت درياها هم
نور با پنجره نامأنوس است،
در خم كوچه هزار افسوس است؛
پشت درياها هم
شكوه از نقشه ي جغرافي نيست،
شكوه از نقش بد تاريخ است.
پشت درياها هم
جوي باريكي است از كج نگري،
جاي تاريكي است از بي خبري؛
پشت درياها هم
پاي با هر دو زبان ميلنگد،
بخت با هر دو زبان ميخندد،
چشم با هر دو زبان ميگريد؛
پشت درياها هم
شيوني بايد كرد،
گاه ياد وطني بايد كرد.
پشت درياها هم
جوششي بايد كرد،
آتشي بايد شد،
سوزشي بايد كرد؛
پشت درياها هم
كار كاري است كه كارستان است،
“گنهي بايد كرد”
پشت درياها هم
“در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد” (2)
پشت درياها هم
زندگاني را كم كاشته اند،
«معرفت» واژه ي بي مقداري است،
ديدن تازه گناهي است بزرگ،
و آه… آه
مهرباني، كوتاه!
*
سالها پيش…
چشم گريان ام را
در چشمه ي شب شستم،
شهر ويران ام را
بر سينه فشردم؛
دست شستم ز وفاداري كاشانه ي درد،
رخت بربستم از آن ساحل بيگانه سرﺩ.
سالها بعد…
پشت درياها هم
شهري نيست!
پشت درياها هم
دم به دم مصلحتي است
«ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست.»(3)
پشت درياها هم
دم دروازه ي فكر
سخن از تفتيش است،
پشت درياها هم
اسب آزادي را
نعل وارونه زدند!
پشت درياها هم
قفل ابداع جديدي است هنوز،
جاي انديشه هنوز
در پس قوطي عطاران است،
گاو محبوب تر از انسان است؛
پشت درياها هم
شير از موش سخن ميشنود،
اسب شطرنج ﻋنان ميﮘﺳﻠد؛
پشت درياها هم
زشتي از زيبايي باج ميگيرد،
زندگي زيباست،
مرگ، اما،
حق همسايه ي ماست؛
پشت درياها هم
رنج را بايد برد،
عشق را بايد باخت؛
سالها بعد
پشت درياها هم
دست را بايد شست،
باخت را بايد باخت،
«قايقي بايد ساخت…»(4)
تابستان 2004
«پشت درياها»
1ــ «نقش مستوري و مستي به دست من و توست / آنچه استاد ازل گفت بكن آن كردم»، حافظ.
2ــ «طاعت از دست نيآيد گنهي بايد كرد / در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد»، نشاط اصفهاني
3ــ «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز / ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست»، حافظ
4ــ «پشت درياها»، سهراب سپهري
http://goftemanse.blogspot.com/2016_0…
……
تهیه و تنظیم: پرواز