عمیقترین رویکرد مقاومت مردم عربِ اهواز در برابر دیگری/دولت مرکزی از همان ابتدا، زبان بوده است. در سایهی هژمونی زبان فارسی دولت نوظهور پهلوی، که فرهنگ و زبان مردمِ غیرِ فارس را به پرتگاه تاریک و بینشان تاریخ سوق میداد، و آن را در حاشیهی زبان و فرهنگ ملی قاب میگرفت، شعر تنها جنبش پایدار این مردم به شمار میرفت. سلاحی نامریی که در سینهها پنهان و در هر مجلس و گوشه کناری به کار میرفت.
از بدو استقرار سازمانهای مدرن دولتی در اهواز، و با توجه به حاشیه درآمدن زبان و به تبع آن هویتِ مردم عرب در تعامل با آن، واژگان، اصطلاحات، مناسبات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مشخصی در بین این مردم شکل گرفت، که پس از گذشت نزدیک به یک قرن، تا به حال نيز این در حاشیه بودن را بازتولید میکند.
در دورهی نخست این استقرار سیاسی-نظامی، ظهور شاعرانی[1] را شاهد هستیم که اغلب به زبان عامیانه و در قالبهای شعری کوتاه و سنتی (ابوذیه، هوسه، میمر و…) با زمینه و موضوع سیاسی و اجتماعی شعر میسرودند. این شعرها که از چند مصرع کوتاه، منسجم، و موزون تشکیل میشدند، با توجه به فضای امنیتی وقت و همچنین ممنوع بودن حق چاپ و نشر شعر عربی از سوی دولت، از قابلیت حفظ و انتقال شفاهی مناسبی در مجالس تعزیه، ازدواج و دیگر مناسبات مذهبی اجتماعی برخوردار بودند. به همین دلیل نیز به سرعت رواج یافته؛ و به وسیله نوآورانی چون حسان اگزار و علوان شویع، و در جهت حفظ و مرمت حافظه جمعی، در قالب قصه، حماسه و آواز درآمدند.
در این دورهی تاریخی شاعران به عنوان پیشگامان مبارزهی سیاسی، در میدان کارزار نابرابر رویارویی با قدرت و سرمایه، مدرسه، پادگان، و فرهنگستان زبان ملی قرار میگیرند. آنها تاریخ و روایت شفاهی مردم خویش را که اینک در معرض تهدید جدی فراموشی قرار گرفته بودند در شعر و ابیات خود ثبت، و در همین راه نیز آواره، زندانی یا به چوبهی دار سپرده میشوند.[2]ـ
پژوهشگران، تاریخ ادبیات معاصر عرب در اهواز را به دو دورهی قبل و بعد از انقلاب بهمن ۱۹۷۹ تقسیم کردهاند. این تقسیم که رویکرد سازش با دوران جدید را به نمایش میگذارد، همسو با نگرش حاکمیت به دوران ما قبل انقلاب و یا به عبارتی حرکت در پیچ وخم پارادوکسهای موجود در بطن دو گفتمان، توانست گرایشی در جهت جمع، تدوین و چاپ و نشر آثار ما قبل انقلاب و بعد از آن ایجاد و آن را به مرحلهی باروری نسبی برساند. اما با وجود شرایط خاص جنگ که نزدیک به یک دهه شهرهای عربنشین را درگیر خود کرده بود، و همچنین فضای امنیتی- نظامی آن سالها که هرگونه فعالیت عربی را به جبههی دشمن و فعالیتهای خلق عرب نسبت میداد، روی کار آمدن دولت اصلاحات خاتمی، و گشایش حداقلی در فضای سیاسی و فرهنگی ، فرصت کوتاهی را در اختیار شاعران و نویسندگان عرب قرار داد، که به جبران گذشته پرداخته و تواناییهای خود را در این عرصه به مرحلهی وجود برسانند.
در این دورهی نسبتا کوتاه، فعالیتهای زیادی با محوریت شعر و ادبیات تشکیل یافتند. کلاسهای آموزش رایگان قواعد صرف و نحو زبان عربی، در خانهها و موسسههای فرهنگی تازه تاسیس، که اغلب در حاشیهی شهر مستقر بودند، از استقبال وسیعی برخوردار بودند. بیشترین تعداد فعالان را شاعران و نویسندگان جوان تشکیل میدادند. مراسم شعرخوانی در مناسبات مذهبی و اعیاد، تبلیغات انتخاباتی، تعزیه و دیگر مناسبات اجتماعی و با موضوعهای مرتبط با ستم ملی و تحولات سیاسیِ وقت، به اوج خود رسیده و بر گستره و شدت آن روز به روز افزوده میشد. نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، که تنها منبع کتاب عربی در داخل ایران به شمار میرفت، سالانه بسیاری از این فعالان را به خود جذب میکرد. شاید به جرات بتوان گفت که این نمایشگاه نقش بزرگی را در بازسازی آگاهی این فعالان از تحولات فرهنگی و سیاسی اخیر جهان عرب ایفا کرد. از ویژگیهای دورهی شکلگیری اندیشه و نگرش مدرن به عمل نویسندگی؛ و دیگری عمیقتر ساختن ویژگیها و ظرفیت عناصر محلی برای تعبیر از شرایط منحصر به فرد مردم عرب اهواز، در حوزهی شعر و ادبیات است.
شعر «سپید» یا «قصیدهی النثر»، به عنوان دستآورد جدید ادبیات عرب اهواز، پیشرفت طبیعی چنین جریانی است. آنچه که این سبک ادبی را از نظر رویکرد و نگرش به مسائل اجتماعی و سیاسی، ژرفتر از دیگر حوزههای ادبی جلوه میدهد، خود دور بودن آن از اندیشه و نگرش کلاسیک به ادبیات است. این تصور در وهلهی اول شاید بدیهی به نظر برسد، اما این نوع ادبیات با تکیه بر زبان، قافیه، وزن، و موضوع سنتی و محافظهکارانه، شعر و ادبیات را در انحصار حوزههای تنگ شاعران و نویسندگان برآمده از طبقه متوسط مذهبی، قبیلهای و دانشگاهی قرار داده بود. دور بودن دیگر مردم عرب از آموزش صحیح زبان عربی فصیح، تاریخ ادبیات و همچنین آشنایی با قواعد سنتی شعر نویسی، در انحصار بودن آن نزد عوامل اخیر را به شدت تقویت میکرد.
عدم تکیه بر وزن و قافیه و همانطور گستردگی زبان ساده و محاورهای و موضوع ادبی ملموس و واقعی در شعر سپید عربی، یکباره شعر و قصیده را از کلاسهای درس و منبرهای مدح و رثا به زیر کشیده و آن را وارد کوچه و بازار کرد. این سبک جدید با پشتوانه قرار دادن تجربهی زندگی مردم، فقر، هویت، ستم ملی و دیگر دغدغههای نسل جدید، از حوزه کلاسیک فاصله گرفت و به سمت براندازی طبقهبندیهای معمول دانشگاهی پیش رفت. به بازتعریف خود و دیگری پرداخت و بدین طریق توانست جریان جدیدی را در حوزهی نقد و بررسی ادبی، فرهنگی و سیاسی رقم بزند. عناوین مجموعه شعرهای مهم چاپ شده در چند سال اخیر، مانند: «جنایت»، «قطار دشنامها»، «تنها در ژرفای ماه»، «هنگامه نیستی»، سر مقالههای گفتمان ادبی جدیدی را تشکیل میدهند.
شاعران و منتقدان جهان عرب، که از ظهور و شکوفایی این جریان شگفت زده شده بودند، در مقاله و نوشتههای بسیاری به واکاوی این پدیدهی نوظهور ادبی پرداختهاند. آنها چیرهگیِ اندیشه کلاسیک بنیادگرا که تا به حال در این کشورها بازتولید میشود را عامل مهمی در به حاشیه راندن این سبک ادبی جدید و نوگرا، علی رغم تلاش بیوقفهی روشنفکران و فرهیختگان این کشورها میدانند. آنها شاعران عرب اهوازی را به دلیل عبور از تنگنای سانسور فرهنگی و زبانی سیستمِ حاکم تحسین، و به دید شاعرانی مینگرند که توانایی زبانی و فرهنگی خاصی را در مقایسه با دیگر شاعران عرب هم نسل خویش به نمایش میگذارند.
ـ «حنان فرفور» شاعر لبنانی در حاشیه سمینار ششم شعر سپید عربی در عبادان، بهمن ۲۰۱۶، در مقالهای تحت عنوان «شعر سپید عربی در اهواز در تنگنای واقعیت و رویا»، شاعران اهوازی را شاعرانی میداند که در متن خود، دیدگاه جدید، حاد وگستردهای را به نمایش میگذارند، درد و رنج روزمره خود در کاربرد زبان و فرهنگِ در حاشیه مانده را بیان و از این طریق مبارزهی مضاعفی را به پیش میبرند، مبارزهی هویت و شدن. آنها در این راستا رادیکالترین سبک ادبی، و شیوه های تعبیر زبانی را به کار میگیرند.
مهم : این مقاله ادبیات فصیح عربی را مد نظر دارد، گرچه سیر تحول ادبیات عامیانه نیز تا حدودی در نظر گرفته شده است. همچنین به دلیل نبود یا محدود بودن دیگر ژانرهای ادبی، مانند قصه، داستان، رمان و غیره به زبان عربی علیرغم تلاش دوستان و قدمهای جدیای که سالهای گذشته در این مسیر برداشتهاند، پرداختن به این موضوع را به فرصتی دیگر موکول کردیم.
ـ [1] فعالان فرهنگی مرکزگرا و حکومتی، این دو هنرمند مردمی را در قالب منقب خوان و مداح اهل بیت معرفی میکنند، و در جهت سازش دادن میراث فرهنگی مردم عرب با گفتمان حاکمیت، به بازتعریف آثار آنها میپردازند. گویا دستگاه سانسور ایدئولوژیک فارس-شیعهمحور، بر یکسان سازی گذشته، حال و آینده اصرار، و با استفاده از فریب ثبت ملی میراث فرهنگی ملتهای در حاشیه مانده، آنها را در هیئت تابعی از زبان، فرهنگ، و ایدئولوژی حاکم درآورده است.
ـ [2] این شاعران اغلب از جایگاه اجتماعی خاصی برخوردار بودند. بزرگان عشایر و حاشیه آنها، که با توجه به خاستگاه طبقاتی و سیر تحول در تاریخ سیاسی ایران، در رأس مبارزه سیاسی قرار گرفته بودند.
به نقل از نشریه تریبون خلق ها
Keine Kommentare