هی، هی اعدام را متوقف کنید!

هی، هی اعدام را متوقف کنید!
زنان زیر حکم اعدام
این چهار زن شریفه محمدی فعال کارگری، پخشان عزیزی، مددکار اجتماعی و فعال حوزه زن و پژوهشگر، نسیم غلامی سیمیاری از معترضین اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ و وریشه مرادی فعال حقوق زن. شریفه محمدی و پخشان عزیزی با اتهام ساختگی “بغی” یعنی قیام مسلحانه، در دادگاه بدوی حکم اعدام گرفته اند. دو نفر دیگر یعنی نسیم غلامی سیمیاری و وریشه مرادی با همان اتهام منتظر حکم و با خطر مجازات اعدام روبرو هستند.

از بازماندگان آبانم، شعرم، صدام، جاودانم

از بازماندگان آبانم، شعرم، صدام، جاودانم
من؟ یک از هزارانم، پایان شیرینِ داستانم
مست شلاقی‌ام که خوردم، پیروزِ زندانی‌ام که بُردن
شعله‌ی خاشاکی‌ام که گفتن، پشت به زندگی، رو به دشمن
دو الف، کوهِ پروندم، کسری، گلرخ، در بندم
خونِ سیاوشم، کمان آرشم، پروازی‌ام که پر زد رفت
تابش ناگریزِ نورم، رویش ناگزیرِ بذرم
ریشه دارم، استوارم
من؟ درختِ امیدِ وطن
بچه‌ی کارم، گمنامم، پینه‌ی دستِ رویاام
فصل اتحاد، گردانم، خون نداام سلطانم
خشکیِ قلبِ یه دریاچم، بالِ بریده‌ی پروازم
سیلی صورت سربازم، تیرِ تو سینه‌ی اهوازم
فقر بلوچم، کولبر کردم، زبان مادری عربم ترکم
من پسر ایرانم، بختیاری‌ام نمادِ جرات
من قهر خدام، من ترس شمام، قاضیِ وطن عدله انتهام
برزخِ خدام، وحشتِ شمام، سرباز حقم، مرگه افتخار
من خروش یه خشمم، غیظم، ریزش یه سدم، سیلم
از درون یه رنگم، طفلم، لطیف مثل مرگم، شعرم

رسول_بداقی؛ زندان اوین؛ مرداد ۱۴۰۲

عشق رسول بداقی، شاعری ست که رنج‌های مردم، از گوشه‌ی چشمانش، بر سفیدی کاغذ می‌چکد. عشق رسولبداقی، آهی ست در غروب اندوهبار کودک بینوایی، که در راه مدرسه، مدادش را گم کرده است.
عشق رسول بداقی، لالایی مادری ست که کودکان گرسنه‌اش را به امید فردا فریفته است. عشق رسول بداقی ، عرق‌های پیشانی شرم مردی ست، بر سفره‌ی بی‌نان کودکان شهرش.
عشق رسول بداقی؛ شکیبایی زندانیانی‌ست که جرمشان فریاد است. عشق رسول بداقی، زیستن‌ها و گریستن‌های بی‌صداست، برای مردمان بی‌ادعا

با امضای متن حمایت از رسول_بداقی، وظیفه‌ی اخلاقی و انسانی خود را در قبال این انسان عاشق سرزمینش انجام دهیم.

لینک کمپین آزادی رسول_بداقی:

https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSdHih2UUST_IO4uGaBUIZOZ076u6x0cQ6P2SGN_gYa3gNjwfQ/formResponse

متن کامل نامەی سرگشادەی پخشان_عزیزی زندانی سیاسی کورد محکوم بە اعدام

برگرفته از بیدارزنی

(پیشتر خلاصه این متن در رسانه‌ها منتشر شده بود)

هفتەی گذشتە بخش‌هایی از نامه سرگشادەی پخشان عزیزی، زندانی سیاسی کورد محکوم بە اعدام، تحت عنوان «کتمان حقیقت و آلترناتیو آن» در شبکەهای اجتماعی منتشر شدە بود. متن پیش‌رو نسخەی کامل این نامە است کە برای انتشار در اختیار #بیدارزنی گذاشتە شدە است. این زندانی سیاسی در نامەی خود بە روایت نحوەی بازداشت خشونت‌آمیز خود و خانوادەاش از سوی نیروهای امنیتی، شکنجەهای اعمال شدە در دوران بازداشت و همچنین مواضع و فعالیت‌های سیاسی خود پرداختە است.

❗️ متن کامل این نامە را در ادامە بخوانید:

▪️کتمان حقیقت و آلترناتیو آن

«دستانش را بە دیوارەی رحم‌اش چسباندە بود تا نیافتد، در برابر داروهای سقط مقاومت می‌کرد. از همان کودکی برای ماندن و با صدای مادری زجرکشیدە کە درس مقاومت و زندگی می‌داد، چگونە بودن را قد می‌کشید:
«بۆیەت دەبەستم تا خووی پێ بگری، نەک تا من ماوم لە بەندا بمری».

میبندمت تا عادت کنی، تا زندە هستم در بند نمیری.

بین زندگی و زمان جنگی در حال وقوع است!
دستانش را بە دیوار سلول گرفتە بود تا نیافتد. مدت‌ها بود کە برای ماندن و یافتن راهی برای بودن و فراتر چگونە بودن، شب و روز نمی‌شناخت. با شیوەی ارعاب دولتی و بیست سلاح بالای سرشان کە بە زعم خود تروریست گرفتەاند (همان تروریسمی کە ارعاب در ملاء عام یکی از مبادی آن است!).
پسر نوجوان ١٧ سالەای کە خالەاش را بعد از سال‌ها دوری می‌دید، بە همراە پدر، خواهر و دامادش بە زمین خواباندە می‌شوند. دست از پشت بستە، سلاح بر سر، یک خانوادەی مقدس را (همان خانوادەی مقدسی کە بنیان‌های مقدس جمهوری اسلامی بر پایەی آن شکل گرفتە) با سوار شدن بر پشت‌شان بە زنجیر می‌کشند. لبخندی کە نشانەی اقتدار و پیروزی «دولت خانوادە» است؛ عملیات با موفقیت انجام شد.
بە سمت بالا حرکت می‌کنند و بالاتر…
صحنەهای کشتار و ازهم پاشیدن هزاران خانوادە در جلوی چشمانش بە مانند فیلمی تراژیک می‌گذرد. در ضعف شدید جسمانی دستانش را بە دیوار سلول ٣٣ اوین (بالا) کلید می‌کند. همان سلولی کە ٨٨ نیز با همان اتهام «کورد بودن» و «زن بودن» و تلاش برای «خود بودن»، بستە بودندش. صدای سرفەهای پدر را کە سە بار سکتە کردە، بە دلیل سرطان، تازە جراحی داشتە و تنش هنوز آثار گلولەهای دهەی ٦٠ را یدک می‌کشد، از بند ٤ می‌شنود. و از بندهای دیگر صدای فریاد خواهری کە بارها تقاضای دیدن تنها فرزند وحشت‌زده‌اش را دارد.
در همان روز اول بازجویی، پیشنهاد قضایی نشدن پرونده و فیصله‌ی همه چیز بی‌سروصدا، داده می‌شود! پیشنهادی کە بە سرانجام نمی‌رسد….»

جنگ علیه زنان

ژن ژیان ئازادی

اعتراضات_سراسری

ادامه‌ی متن را در لینک زیر بخوانید:

https://shorturl.at/lv3PO

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: