مادر فرنگيس مشرف دهكردي (محمدپور دهكردي) م

زندان در ایران

 

مادر  فرنگيس مشرف دهكردي (محمدپور دهكردي) مادر خاورانی دیگر که در تیر ماه سال ۱۳۹۶  فوت نمودند

  مادر جانفشانان  نسرین محمد پور دهکردی   و فریدون محمد پور دهکردی.

– مادر زنی بختیاری ،شجاع و قوی دل بود همه ۵ فرزنداش فدایی خلق بودند در آذر  ۶۰ که نسرین دستگیر شد ، چون همه  درگیر  مبارزه سیاسی بودند مادر تنها به اوین میرفت تا مبادا سایر فرزندانش آسیب ببینند وقتی وصیت نامه نسرین را دستش میدهند شروع به فریاد زدن و دشنام به خمینی میکند پرتش می کنند سرش به آسفالت می خورد خونریزی و بیهوش میشود خانمی که اورا به بیمارستان رساند از طریق تلفنی که در جیبش بود به منسوبین خبر میدهد بر وصیت نامه ای که در دستش بود  آثار خون مادر دیده میشد. .سه سال بعد پسر کوچکش  فدایی اقلیت و دانشجو معماری دانشگاه تهران بود دستگیر شد با شنیدن خبر دستگیری و وحشت از دست دادن سومین فرزند ، پدر سکته و سپس فوت نمود . باز هم رفت و آمد به اوین شروع شد اما مادر فقط دو بار پسرش را ملاقات کرد و دیگر اجازه ملاقات ندادند در سال ۶۷ و قبل از کشتار به ‌وسیله یک رابط  مهم – از مقامات قبل از انقلاب بود و با حاکمیت همکاری داشت-  از زندان بیرونش آوردیم به دلیل شکنجه روحی و جسمی همه دندان‌هایش ریخته ، موهایش سفید شده بود قدش خم  و گذشته را به یاد نمی آورد  فهمیدیم به همین دلیل تلاشمان برای آزادیش جواب داد .

فقط سال‌های اول مادر به خاوران میرفت  اما پس از خروج پسرش از زندان و دیدن وضعیت او بسیار دگرگون شد  کسی که برگشته بود پسرش نبود شبحی از پسرش بود  باور نمیکرد فرو ریخت و به تدریج سکوت محض کرد گاه آواز دایه دایه وقته جنگ است را با لهجه لری و سوز دردناک می خواند  تنها دو کلمه تکرار میکرد فریدون آمد نسرین برگشت . در سکوت و روی تخت زنده ماند تا تیر ماه سال ۱۳۹۶ که فوت نمود هیچ صحنه ای دردناک‌تر از مادری نیست که با سکوت و سکوت جسماً زنده باشد نگاه کند و فقط نام فرزندانش را تکرار کند . او برخلاف سایر مادران ، مرگ فرزندانش  را باور نکرد و سی و ۸ سال در انتظار  بازگشتشان ماند.

 سال ۱۳۶۸وقتی تلویزیون خبر مرگ خمینی را داد مادر ناگهان بلند شد روسری نسرین را آورد و در حالی که می خندید با خواندن بلند  آواز دایه دایه وسط خانه  شروع به رقص بختیاری کرد می رقصید و روسری را بالای سرش تکان میداد  بین خنده و گریه ،صحنه ای عجیب ایجاد شده بود  خوشحالی و غم ، شوق و درد !

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

منوچهر کلانتری (سمت چپ تصویر)، بیژن جزنی (سمت راست تصویر)
برگی از تاریخ
منوچهر کلانتری، نوشته فرد هالیدی

کلانتری از سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۶یا ۱۳۴۷) تا سقوط شاه در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) در انگلستان زندگی می‌کرد. او چندین کمیته را برای اطلاع‌رسانی درباره‌ی وضع زندانیان سیاسی ایرانی سازمان داد و بسیاری از اسناد اپوزیسیون ایران به زبان انگلیسی زیر نظر او بر ترجمه و منتشر شد. وی هم‌چنین اداره‌ی کمیته‌ی ایران را بر عهده داشت که زیر نظر مرحوم پگی داف در دفتر کنفرانس بین‌المللی خلع‌سلاح و صلح در لندن فعالیت می‌کرد. منوچهر کلانتری هم‌چنین از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۸ (۱۳۴۹-۱۳۵۷) به‌عنوان عضوی از کمیته‌ی خلیج (‌فارس) به فعالیت‌های انترناسیونالیستی در حمایت از مردم عراق و شبه‌جزیره عربستان مشغول بود. او نقش ویژه‌ای در پی‌ریزی حمایت از مبارزات مردم عمان زیر رهبری جبهه‌ی خلق برای آزادی عمان در میان نیروهای مترقی‌ انگلیسی و ایرانی داشت.

رفیق کبیر فدایی، علی اکبر (فریدون) جعفری
ایران
برگی از تاریخ – زندگی و تجربیات سعید یوسف: بخش چهارم؛ پس از زندان شاه تا قیام بهمن

در بخش چهارم، سعید یوسف به پرسش‌های یسنا احمدی درباره شرایط زندگی و فعالیت‌هایش پس از زندان شاه در سال ۱۳۵۳ تا مقطع از قیام بهمن ۱۳۵۷ پاسخ می‌دهد. برخی نکاتی که در این بخش به آن پرداخته شده است:ـ
ـ • تلاش برای „عادی سازی“ زندگی پس از زندان
ـ • تماس‌های تابستان و پائیز ۱۳۵۳ تا بهار ۱۳۵۴ با رفیق عباس هاشمی (هاشم) و سپس با رفیق علی اکبر (فریدون) جعفری که در اثر شهادت رفیق علی اکبر جعفری قطع شد
ـ • سفر به آلمان و تماس با فعالین کنفدراسیون و آشنایی با نظرات گروه ستاره که بعدها به عنوان وحدت کمونیستی در ایران فعالیت کردند
ـ • رابطه و همکاری با تحریریه نشریه کار و نیز کانون نویسندگان ایران

همایون کتیرایی
برگی از تاریخ
یاد همایون، سعید یوسف

یاد همایون سعید یوسف در مهر ماه سال ۱۳۵۹ متنی به یاد رفیق همایون کتیرائی نوشتم، که از اسطوره‌های مقاومت در زندان‌های شاه بود. این متن در کار (اقلیت) چاپ شد و تأثیرگذار بود؛ از رفیق اسکندر (سیامک اسدیان) نقل می‌کردند که گفته بود همین مقاله در لرستان موجی از …

%d Bloggern gefällt das: