بیاد چریک فدایی خلق ، رفیق مبارز علی علامه زاده

زندان در ایران

از مطالب ارسالی برای گفتگوهای زندان

 

رفیق علی علامه زاده ؛ سال 1330 در یک خانواده میانه فرهنگی حال ، در شهر بابل به دنیا آمد . دوران کودکی اش ، همزمان بود با سالهای سیاه پس از کودتای 28 مرداد و گسترش اختناق سیاسی حاکم بر جامعه . استعداد سرشار و کوشایی اش در دوران تحصیل ؛ تحسین همگان را بر می انگیخت ؛ و از این رو برای ادامه تحصیلات دبیرستانی ؛ به تهران نقل مکان و در دارالفنون به ادامه تحصیل پرداخت . در همین دوران بود که با مسایل سیاسی و اندیشه های انقلابی آشنا شد . جان شیفته رفیق علی علامه زاده ؛ او را وا می داشت که فقط به مطالعه اندیشه های سیاسی بسنده نکرده و ما به ازای عینی اش را در جامعه خود را نیز مورد توجه و کنکاش قرار دهد . در همین راستا ؛ هر روز بیشتر و بیشتر خود را به نظریات و راه  چریکهای فدایی ؛ نزدیک می یافت ؛ و در نهایت زمانی که دوران دانشجویی خود را می گذارند ، در ارتباط با گروهی از هواداران „سازمان چریکهای فدایی خلق ایران“ ، فعالیت سیاسی – انقلابی خود را آغاز کرد .

رفیق علی در 21 سالگی ، با پایان  تحصیلات دانشگاهی و فارغ التحصیلی اش در رشته حقوق ؛ ، رفیق علی نیروی خود را هر چه بیشتر صرف فعالیت های انقلابی کرد و در ادامه این فعالیت ها بود که اندکی بعد ، در اوایل خرداد سال 52 در خانه یکی از دوستانش ، توسط ساواک دستگیر و به چهار  سال زندان „محکوم“ شد.  او که بخوبی آموخته بود : یک کمونیست آگاه که به تحقق آرمان های طبقاتی خود همت گماشته ؛ زندان را نه اسارتگاه ؛ که به دانشگاهی برای خود ، بدل خواهد کرد ؛  ضمن سر خم نکردن در مقابل دشمن ، لحظه از آموختن ، باز نایستاد . صمیمیت ، پیگیری و هشیاری او در جذب مبانی تفکر و تئوری انقلابی و اراده راسخش در کاربست آن ، بتدریج شخصیت  انقلابی اش را هر چه بیشتر قوام و کینه طبقاتی اش  به دشمن زحتمکشان را عمیقتر و برنده تر می کرد . از این رو بود که پس از  آزادی اش از زندان در اواخر سال 56 ، با تجربه تر از پیش ، کوشید به فعالیتش ادامه دهد .

در اواسط سال 57 ؛ هنگام رانندگی با موتور بر اثر تصادف با گشتی پلیس ؛ از ناحیه زانو دچار شکستگی و آسیب دیدگی شدید شد . در کنار این مسئله ؛ بخاطر جان باختن رفیق همراهش در این تصادف رانندگی ؛ به لحاظ روحی – احساسی دچار آسیب بزرگی شد ؛ اما نه آسیب شدید جسمی و نه رنج بزرگ روحی باعث نشد که از تلاش  در راه آرمان های انقلابی اش و  انجام دادن وظایف سیاسی که پیش روی خود قرار داده بود  ؛ باز بماند .

 با آزادی رفقای زندانی در اواخر سال 57 ؛ بر اثر  به پا خاستن و جنبش خلق ؛ رفیق علی  علامه زاده ؛ با این رفقا از جمله رفیق عبدالرحیم صبوری ( بهروز) تماس گرفته و دگر بار ه ، فعالیت پر دامنه اش را آغاز کرد . در این دوره ؛ بیشترین فعالیت رفیق علی ، در بخش آموزش هواداران و بخش سیاسی – تبلیغی سازمان ؛ در چارچوب “ پیشگام بابل “ بود .

اما پس از مدتی ؛ در جریان افشای مشی اپورتونیستی حاکم بر سازمان و جدا شدن رفقای پایبند به خط بنیانگذاران سازمان یعنی تئوری „مبارزه مسلحانه ؛ هم استراتژی ، هم تاکتیک “ ؛ رفیق علی نیز با موضعی قاطع به دفاع از این خط پرداخته و در این راستا ؛ پیوستن به صف „چریکهای فدایی خلق ایران “ را برگزید .

رفیق علامه زاده ؛ مدتی در ارتباط با جنبش دانشجویی در تهران و در بخش آموزش زیر نظر رفیق صبوری و مدتی هم در بخش “ خبرنامه چریکهای فدایی خلق ایران – مازندران“ ؛ فعالیت نمود و در سال 59 به عضویت سازمان درآمد . از این پس ، وظیفه سازماندهی هواداران در شهرهای بابل و ساری ، به عهدۀ این رفیق بود .

او با بکارگیری توانایی های خویش در زمینۀ مسایل تئوریک و در امر آموزش مارکسیسم – لنینیسم ، به پرورش اندیشه و عمل رفقای هوادار پرداخت . شور فراوان و عشق به رفقا که همواره در وجود رفیق علی ؛ غلیان داشت ، سبب شد که ظرف مدت کوتاهی در میان هواداران ؛ محبوبیت ویژه ای پیدا کند .

در تابستان 60 ؛ هنگامی که حاکمیت وابسته به امپریالیسم ؛ حملات خود را علیه نیرو های انقلابی شدت و گسترش بخشید ؛ وظیفه تغییر مکان رفقای علنی و حفظ رفقای فعال از گزند تیغ دژخیمان رژیم ؛ در برخی از شهر های شمال ، به عهده رفیق علامه زاده بود . او با هشیاری و سرعت عمل کم مانندی ، بکار پرداخت و با وجود ناراحتی هایی که از ناحیه پا ، پیوسته رنجش می داد و تحرک دلخواهش را از او سلب می کرد ؛ با این همه ؛ بخوبی وظیفه اش را به انجام رسانده و رفقای هوادار یاد شده را از زیر ضربات رژیم بدر برده و سالم به  موقعیت های امن رساند .

رفیق علی علامه زاده که با درک وظایف کمونیستی اش با بسیاری از گرایشات و خط مشی های دنباله روانه در جنبش مرزبندی کرده بود ؛ حال می دید که همان گرایشات و خط مشی ها ، با پوشش تئوری مبارزه مسلحانه ، در درون خود سازمان ، در حال رشد و نمو است . از این رو ؛ رفیق علی ؛ در چارچوب مبارزه ایدئولوژیکی که در سازمان جریان پیدا کرد ؛ صف رفقایی را برگزید که همۀ هم و غم خود را بر بپا کردن „جنگ خلق“ گذاشته بودند .

در این راستا ؛ در کار انتقال امکانات ، تسلیحات و تدارکات به شمال و حل مشکلات مربوط به بازگشایی جبهه نبرد شمال ، نقش بسیار فعالی بعهده گرفت و بیدریغ از خود مایه گذاشت .

رفیق علامه زاده ، روز اول مرداد ،  در یکی از ماموریت های سازمانی ؛ در حین رانندگی در جاده کنار ساحل خزر ، در یک ایست بازرسی  مورد شک مزدوران قرار گرفته و دستگیر می شود . وی را سریعا به زندان ساری برده و زیر شکنجه قرار می دهند .

هنوز 16 روز بیشتر از دستگیری اش نگذشته بود که با استفاده از یک فرصت ،  در پیامی به رفقایش اعلام کرد که : می خواهد بی هیچ پرده پوشی و مماشاتی ، علنا از آرمان های سیاسی اش دفاع کند .

این خود ، نمود دیگری ست از تعهد عنصر چریک فدایی به پرنسیب های کمونیستی و این که تا آخرین دم زندگی نیز نگران این است که مبادا آرمان های والای انسانی اش در انبوه لجن پراکنی های تبلیغاتی دشمن به ابتذال کشیده شوند .

سرانجام رفیق علی علامه زاده در 18 مرداد 1360 ،  در برابر جوخه اعدام قرار گرفت . او که از اعضای موثر „چریکهای فدایی خلق ایران (ارتش رهاییبخش خلقهای ایران) “ در مازندران بود ؛  حتی در آن لحظات نیز ، تحقیر و کینه نسبت به دشمنان طبقاتی  همچنان در وجودش موج می زد . برای همین از بستن „چشم بند“ خودداری کرد و استوار و بی باک ، پذیرای مرگی شد که „مجازات“  پایبندی اش به آرمان های انسانی و کوشش بیدریغش در راه  منافع کارگران و زحمتکشان ، و برپایی کمونیسم بود .

بایسته است که با درس گیری از زندگی مبارزاتی  این رفیق  و دیگر رفقایی که در مبارزه والای انسانی ، جان  خود را فدا کردند ؛   بر آگاهی خود افزوده و با کاربستن این آگاهی ها ، در راه اهداف سرخ و پر ارزش شان ، بکوشیم

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

منوچهر کلانتری (سمت چپ تصویر)، بیژن جزنی (سمت راست تصویر)
برگی از تاریخ
منوچهر کلانتری، نوشته فرد هالیدی

کلانتری از سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۶یا ۱۳۴۷) تا سقوط شاه در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) در انگلستان زندگی می‌کرد. او چندین کمیته را برای اطلاع‌رسانی درباره‌ی وضع زندانیان سیاسی ایرانی سازمان داد و بسیاری از اسناد اپوزیسیون ایران به زبان انگلیسی زیر نظر او بر ترجمه و منتشر شد. وی هم‌چنین اداره‌ی کمیته‌ی ایران را بر عهده داشت که زیر نظر مرحوم پگی داف در دفتر کنفرانس بین‌المللی خلع‌سلاح و صلح در لندن فعالیت می‌کرد. منوچهر کلانتری هم‌چنین از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۸ (۱۳۴۹-۱۳۵۷) به‌عنوان عضوی از کمیته‌ی خلیج (‌فارس) به فعالیت‌های انترناسیونالیستی در حمایت از مردم عراق و شبه‌جزیره عربستان مشغول بود. او نقش ویژه‌ای در پی‌ریزی حمایت از مبارزات مردم عمان زیر رهبری جبهه‌ی خلق برای آزادی عمان در میان نیروهای مترقی‌ انگلیسی و ایرانی داشت.

رفیق کبیر فدایی، علی اکبر (فریدون) جعفری
ایران
برگی از تاریخ – زندگی و تجربیات سعید یوسف: بخش چهارم؛ پس از زندان شاه تا قیام بهمن

در بخش چهارم، سعید یوسف به پرسش‌های یسنا احمدی درباره شرایط زندگی و فعالیت‌هایش پس از زندان شاه در سال ۱۳۵۳ تا مقطع از قیام بهمن ۱۳۵۷ پاسخ می‌دهد. برخی نکاتی که در این بخش به آن پرداخته شده است:ـ
ـ • تلاش برای „عادی سازی“ زندگی پس از زندان
ـ • تماس‌های تابستان و پائیز ۱۳۵۳ تا بهار ۱۳۵۴ با رفیق عباس هاشمی (هاشم) و سپس با رفیق علی اکبر (فریدون) جعفری که در اثر شهادت رفیق علی اکبر جعفری قطع شد
ـ • سفر به آلمان و تماس با فعالین کنفدراسیون و آشنایی با نظرات گروه ستاره که بعدها به عنوان وحدت کمونیستی در ایران فعالیت کردند
ـ • رابطه و همکاری با تحریریه نشریه کار و نیز کانون نویسندگان ایران

همایون کتیرایی
برگی از تاریخ
یاد همایون، سعید یوسف

یاد همایون سعید یوسف در مهر ماه سال ۱۳۵۹ متنی به یاد رفیق همایون کتیرائی نوشتم، که از اسطوره‌های مقاومت در زندان‌های شاه بود. این متن در کار (اقلیت) چاپ شد و تأثیرگذار بود؛ از رفیق اسکندر (سیامک اسدیان) نقل می‌کردند که گفته بود همین مقاله در لرستان موجی از …

%d Bloggern gefällt das: