پترلو، زمانی که مردم بپا خواستند، ترجمه: ناصر پرنیان

مقاله

پترلو، زمانی که مردم بپا خواستند

متن زیر برگردان مقاله‌ای است که توسط گایر اوت‌هاوگ در روزنامه „مبارزه طبقاتی“ در نروژ به چاپ رسیده است

در اوت 1819 سربازان به 80000 مرد و زن و بچه‌هائی که در میدان سن پتر در منچستر جمع شده بودند و خواهان اصلاحات سیاسی بودند، حمله کردند. این قتل و عام پترلو، موضوع آخرین فیلم قوی مایک لیس[1] است که بر اساس کتاب روبرت رید [2] ساخته‌ شده است. این فیلم ( پترلو[3] ساخته سال 2018) علیرغم اهمیتی که این واقعه در تاریخ جنبش کارگری دارد، متاسفانه در سینماهای نروژ به نمایش در نخواهد آمد.ـ

امروز منچستر بخاطر هنر تزئینی، کافه‌ها و گالری‌های هنری معروف است، ولی منچستر یک روز اولین شهر صنعتی دنیا بود، تاثیر پذیرفته از ماشین‌آلات و گروه‌های بزرگ مهاجرین که در خدمت ماشین‌ها به ارزانترین شکلی بودند.ـ

در سال 1819 منچستر دارای 43 کارخانه بود و بیش از 12000 کارگر استخدامی داشت. بزرگترین کارخانه‌ها دارای بیش از 1000 کارگر بود. حقوق آنقدر پائین بود که کارگران بسختی می‌توانستند نان سفره خود را تهیه کنند. ساعات کار هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان 16 ساعت در روز بود. خانه‌ها کثیف و فاقد میز و صندلی بودند. پتو پدیده ناشناخته‌ای بود، کارگران بر روی کیسه‌ها و کاه می‌خوابیدند.ـ

انگلستان „کارگاه دنیا“ بود. انگلستان بیش از پنچ برابر کشورهای دیگر زغال سنگ تولید و مصرف می‌کرد. یک سری اختراعات، از چرخ ریسندگی مکانیکی گرفته تا ماشین بخار، وضعیت اقتصادی و اجتماعی را تغییر داد. تجارت پشم جای خود را به پشم از هند و آمریکا داد، منسوجات در انگلستان تولید می‌شد و به سراسر جهان صادر می‌گردید. نقطه ثقل از جنوب به شمال کشور منتقل گردید. صاحبان کارخانجات ثروتمند شدند در حالی که نیروی کار ارزان بود. نیاز گسترده بود و دولت هیچ کمکی نمی‌کرد.ـ

در حالی که مجلس حقوق بازنشستگی به مبلغ 700000 پوند را به دوک ولینگتون اعطا کرد کل برنامه کمکی دولت به فقرای کشور در حد 25000 پوند بود. مبلغی که حتی کفاف یک پیاله سوپ را نمی‌داد. در پی جنگ‌های ناپلئون مرتجع‌ترین دولت در تاریخ انگلستان بر سر کار بود. راجع به  وزیر کشور لرد سیدموث [4] گفته می‌شود که او “ یک اثر انگشت سرد را بر روی همه موضوعی که او با آن تماس پیدا می‌کرد“ می‌گذاشت.ـ

نارضایتی آنچنان عظیم بود که خیلی‌ها شورش را انتخاب کردند. در سال 1813 کارگران به ماشین‌ها حمله کردند. شورش سرکوب گردید و 17 تن از رهبران شورش بدار آویخته شدند. اتحادیه‌های کارگری ممنوع شد و سانسور مطبوعات برقرار گردید. بعد از اینکه شخصی سیب‌زمینی به طرف شاهزاده پرتاب کرد اصل قرار احضار زندانی (هِیبیِس کُرپِس [5] (قانون امنیت قضایی)) که محاکمه منصفانه را ضمانت می‌کرد، لغو گردید.ـ

هیچ اپوزیسیونی خود را امن احساس نمی‌کرد، خیلی‌ها به زندان افتادند. رهبرانی که می‌توانستند برای اجتماعات بزرگ سخنرانی کنند قدم جلو نهادند. بعضی از آنها طرفدار خشونت متقابل بودند، اما بیشترشان طرفدار شیوه‌های مسالمت‌آمیز بودند. دولت با قرار دادن جاسوس‌هایی در اپوزیسیون که مستقیما“ به وزیر گزارش می‌دادند، جواب می‌داد.ـ

قبل از رفرم پارلمانی در سال 1832 حق رای فقط برای صاحبان زمین که از سیستمی که به „بخش‌های پوسیده“[6] معروف بود، محفوظ بود. یکی از  بدنام‌ترین حوزه‌انتخابیه منطقه خالی از سکنه سارو قدیمی [7] بود که دو نماینده به مجلس فرستاد- درست مثل کل لانکاشایر که یک میلیون جمعیت داشت. در حالی که منچستر با داشتن 200000 نفر جمعیت نماینده‌ایی در مجلس نداشت.ـ

کشور هرگز تا این اندازه به انقلاب نزدیک نبود. درخواست برای رفرم رشد کرده بود. تعداد زیادی از حق رای همگانی برای مردان دفاع می‌کردند. شعارها این بود: „یک مرد، یک رای“، بدون وابستگی به مال و اموال. سیدموث گفت:“ من در اینباره یقین دارم که رفرم فقط بهانه‌ایی بیش نیست، برای اینکه اینها انقلاب و شورش را در قلبهای خود دارند“.ـ

در منچستر قانون از طرف یک گروه از دادستان‌هایی که از پاسبان‌های بدنامی که از شیوه‌های فیزیکی استفاده می‌کردند، نگهداری شد. سیدموث از این می‌ترسید که این کارها کافی نبود. او خواستار حضور نظامیان شد. یک ژنرال به نام سر جان باینگ [8] مسئولیت دفاع از شمال انگلستان را گرفت. وقتی که رهبران کارگران در منچستر اجتماع مردمی بزرگی را در میدان سن پتر در 16 اوت 1819 اعلام کردند سیدموث نقشه‌های خود را آماده داشت. گروه‌های نظامی از جمله هنگ‌ها و گاردهای محلی می‌بایستی در صورت شورش دخالت کنند.ـ

هنری هانت [9]، که برای سخنرانی در روز 16 اوت انتخاب شده بود، یک اصلاح‌طلب ثروتمند بود که بخاطر قوه سخنرانی‌اش معروف بود. هیچ کس دیگری نمی‌توانست توده‌های مردم را مثل او به هیجان بیآورد. پرچم‌هایی با شعار “ یا آزادی یا مرگ“ در بین دیگر شعارهای صلح ‌طلب در اهتزاز بود. در بین سمبول‌ها „کلاه قرمز“ معروف از دوران انقلاب فرانسه هم دیده‌ می‌شد.ـ

دستور وزیر این بود که کاربرد زور می‌بایستی آخرین راه حل باشد. اما منشی او به روسای کلانتری‌ها نوشت که از ضربه زدن نباید تردید داشته‌ باشند.ـ

باینگ که در مستغلات خود در یورکشایر بود، از مشتاقان آتشی اسب‌دوانی بود و صاحب تعداد زیادی اسب مخصوص شرط‌‌بندی بود. در روز 16 اوت او در مسابقات اسب‌دوانی شرکت کرده‌ بود و فرماند‌هی نیروها را به یک افسر بدون تجربه واگذار کرد. مردان و زنان برای رفتن به اجتماع از خانه‌های خود بیرون رفتند. از بخش‌ها و روستا‌های دور و نزدیک وارد منچستر می‌شدند. همه آنها خانواده‌های معمولی بودند و خیلی‌ها لباس یکشنبه بر تن داشتند و هیچ گردن کلفت و لاتی در بین آنها دیده نمی‌شد. بچه‌ها دست والدین خود را گرفته و از عقب بدنبال‌ آنها روان بودند انگار آنها در حال رفتن به بازار هفتگی بودند. زنان به تعداد زیادی بطرف میدان هجوم می‌آوردند. بر روی پلاکاردها نوشته بودند:“ بگذار مثل مردان بمیریم و نگذاریم مثل برده‌ها فروخته شویم“.ـ

کار آنطور که پیش‌بینی شده بود پیش نرفت. هانت فکر کرده ‌بود که این جمعیت انبوه را می‌توانست با قوه کلام و شخصیت خود کنترل کند. او اصرار کرده بود که هیچ کس نبایستی به چیزی جز „وجدان خوب خود“ مسلح باشد. اما او روی سواره ‌نظام [10] منچستر با یونیفورمهای پر زرق و برق حساب نکرده بود. بعضی از آنها تمرین کار کردن با شمشیر را داشتند، ولی بیشتر آنها نمی‌دانستند که چطور یک شمشیر را نگه‌دارند.ـ

میدان سن پتر بزرگترین میدان در شمال انگلستان بود که ساختمان‌های زیادی آنرا احاطه کرده بود. میدان به اندازه 150000 نفر جمعیت گنجایش داشت که بعضی‌ها معتقدند که در همان روز به همین اندازه جمعیت آمده‌ بود. درست در کنار تریبون سخنران دادستان‌ها جمعیت را زیر نظر داشتند. در نزدیکی یکی از راه‌های خروجی میدان دو قبضه توپ که ولینگتون فرستاده بود، قرار داشت. در کل نزدیک به هزار سرباز و پانصد پاسبان درگیر این امر شده بودند. رسانه‌ها بطور قوی در آنجا حضور داشت. روزنامه “ تاریخچه منچستر“ یک نفر را فرستاده بود. یک روزنامه‌نگار از لندن از طرف روزنامه تایمز آمده بود.ـ

بعضی‌ها فریاد زدند“: این واترلو است.“ جواب داده شد که: “ نه، این پترلو است“.  ـ

جو متشنج بود. سربازان در خیابانهای فرعی در حال نوشیدن آبجو بودند و تعدادی از آنها مست بودند.ـ

برای خیلی‌ها که در میدان بودند شنیدن صدای سخنران غیر ممکن بود، اما صدای فریاد آنها کافی بود که ترسی در بین کسانی که فکر می‌کردند که انقلاب آغاز شده، ایجاد کند. همین که فرمانده گارد محلی صدای شوق فریاد حاضرین را شنید فرمان حمله را صادر کرد. شمشیرها کشیده شد، سواره ‌نظام خشمگینانه بطرف میدان سن پتر تاختند. یک زن که بچه خود را در بغل داشت در زیر سم اسبها افتاد. این اولین قربانی بود. تعداد قربانی‌ها قبل از اینکه روز به پایان برسد بیشتر و بیشتر گردید. این وضعیت در بین آنهایی که در میدان بودند ترسی انداخت.ـ

تعداد زیادی میبایستی هشدار ولینگتون را تجربه می‌کردند. “ جمع کردن 10000 نفر در یک محوطه کار آسانی است، اما هنر آن است که آنها را از آنجا خارج کرد“. سه گروه از سواره ‌نظام مستقیما“ بطرف جمعیت حمله بردند. تعداد زیادی از گارد شهری از شدت خشم به حالت جنون رسیده بودند. مردم در زیر دست و پا له می‌شدند، شمشیرها در هوا می‌چرخیدند و انسانهای  شقه شده را به زمین می‌انداخت. شمشیرها هیچ توجه‌ایی نه به جنسیت افراد میکرد و نه به سن و سال آنها. افسری فریاد زد: „شرم بر شما باد، شما نمی‌گذارید که مردم از اینجا دور شوند“. بعضی‌های دیگر فریاد زدند:“ این واترلو است مردم“. دیگران جواب دادند: “ نه، این پترلو است“.ـ

بر طبق آمار رسمی ده‌ها نفر جان باختند و صدها نفر زخمی گردیدند. اما آمار واقعی بدون شک بسیار بالاتر از این است. مورخین در مورد اینکه چه کسی مقصر این تراژدی است با هم در ستیز هستند: آیا مقصر فرمانده کل بود که در آن‌ روز در میدان اسبدوانی شرط‌‌بندی می‌کرد؟ آیا مقصر معاون او بود که نتوانست شرایط را کنترل بکند؟ آیا مقصر دادستان‌ها و گارد شهری بودند که در روز تراژدی با اشتیاق بیش از حد فریاد „گرگ گرگ برای هیچ چیز“ سر دادند؟ یا آیا وزیر و منشی او که همه اینها را از دفتر کار خود در وایت هال [11]، با خونسردی حساب ‌شده هدایت میکردند؟

دولت به نظامیان تبریک گفت و سانسور را تشدید کرد. اما این واقعه موجی از شوک را در کل جامعه ایجاد کرد، و جواب آن انتقاد و درخواست رفرم بود. بعد از اینکه خبر قتل و عام پترلو به شلی شاعر که در آن زمان در پیزا بود، رسید از سوگ و خشم شعری در مورد ان نوشت. به خاطر شرایط سیاسی در انگلستان در آن زمان این شعر تا قبل از مرگ شلی در سال 1832 چاپ نشد، سالی که سیستم „بخش‌های پوسیده“[12] منسوخ گردید. شعر شلی قوی‌ترین شعر سیاسی است که تا حالا توسط یک فرد انگلیسی نوشته شده است. ـ

مترجم: ناصر ر- خ (پرنیان)

زیرنویس

1- Mike Leighs

2- Robert Reid

3- Peterloo

4- Sidmouth

5- Habeas Corpus

قرار احضار زندانی (هِیبیِس کُرپِس (قانون امنیت قضایی) (معنای لاتین: «دادگاه فرمان میدهد که شخص بازداشتی را نزد ما بیاورند») که در آن شخص می تواند بازداشت یا زندانی شدن غیر قانونی را به دادگاه گزارش کند و از دادگاه درخواست صدور قرار برای آوردن زندانی به دادگاه و بررسی اینکه آیا بازداشت قانونیست یا نه را بنماید. در واقع این قاعده حق کنترل قضایی بازداشت، و حق بررسی مشروعیت آن است

این حق در نظام حقوقی انگلستان ( 1679) پایه‌گذاری شده و سپس به بسیاری از کشورهای دیگر دنیا نیز وارد شده‌است. این حق به‌طور تاریخی از ابزارهای قضایی برای حفاظت از آزادی‌های فردی در برابر اعمال خودسرانه دولتی بوده‌است

همچنین نگاه کنید به پرونده هیبیس کورپس 1679

6the rotten boroughs

7- Old Sarum

8- Sir John Byng

9- Henry Hunt

10- yeomanry

11- Whitehall

12- the rotten boroughs

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

انقلابی که در نیمه راه است
اردشیر مهرداد
1
انقلابی که در نیمه راه است، اردشیر مهرداد

انقلابی که در نیمه راه است بخش نخست ۱ ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ در تقویم سیاسی ایران یک روز تاریخی دیگر بود. حکومت در این روز اعتراف کرد شبحی که بر فراز سرش  به پرواز درآمده «اغتشاش» نیست. «نا آرامی» نیست. «اعتراض» نیست. بلکه یک انقلاب به تمام معنی است. پروایی …

حمله اسرائیل به جنین
رسانه آلترناتیو
حملۀ اسرائیل به کرانۀ باختری:«جهان فقط خواستار جلوگیری از یک بحران عمومی است»ـ

ترجمه شیدا نبوی چهار شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ – ۲۱ ژوين ۲۰۲۳ حملۀ جدید اسرائیل به سرزمین اشغالی کرانۀ باختری در روز دوشنبه ۱۹ ژوئن۲۰۲۳ [۲۹ خرداد۱۴۰۲] حداقل پنج کشته بر جای گذاشت. „ژان پل شانیو“، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه و فلسطین، در گفتگوی کوتاهی با „هالا کُدمانی“ می گوید این شاهدی است از …

ایران
جنبش نوین مردم ایران و مسئلهٔ پرچم، هوشنگ دیناروند

در میان پرچم های سه رنگ دوران سلطنت، شمشیری به دست شیر داده شده است که نمادِ همان ذوالفقارِی ست که در دستِ علی، امام اول شیعیان خون هزاران انسانِ بی گناه را ریخته است، تا اسلام پای برجا بماند و آبرویش حفظ شود. این قدرت مطلق که نمادِ آن در میان پرچم دوران سلطنتی نقش بسته، نشانی دینی ست که سلطنت مطلقهٔ شاهی را نیز به سود شاه که «ظل الله» است، به خوبی توجیه می‌کند. در پرچم دوران استبداد و کشتار جمهوری اسلامی نیز، شمشیر و ذوالفقار به صورتِ «لااله الا الله»، یعنی به شکل و شمایلِ همان خرچنگ اسلامی درآمده است که بر هست و نیست انسان ایرانی چنگ انداخته و در طول این چهل و چند سال با کشتارهای بی رحمانه و بی بدیل در تاریخ ایران، حاکمیت ولایت مطلقهٔ آخوند را تأمین و تضمین کرده است.

%d Bloggern gefällt das: