نقد ماتریالیستی تزهای بنیامین درباره مفهوم تاریخ، تالیف و ترجمه‌ی: آرش دوست‌حسین

پیش گفتار

والتر بنیامین کسی که همیشه در حاشیه‌ی «سروران»[1] اش یعنی آدورنو، هورکهایمر بوده است را باید به عنوان یکی از متفکرین اصلی این مکتب به‌رسمیت شناخت و بررسی کرد. در این متن تلاش شده است که نگرش ایدئالیستی و صوفیستی والتر بنیامین به تاریخ در «)تزهایی( درباره‌ی مفهوم تاریخ» به شیوه‌ای ماتریالیستی و تاریخی موشکافی شود و از زاویه‌ای مارکسیستی، نقد و بررسی شود. در این شکی نیست که این مطلب بنیامین را باید در رابطه با دیگر مطالب و نوشته‌های او بررسی کرد، اما از آنجایی‌که مشخصا به سراغ نقد این مطلب رفته‌ایم، تلاش کرده‌ایم از پرداختن به دیگر نوشته‌ها و مطالب بنیامین حتی الامکان خودداری کنیم.

تزهای او پیش‌درآمد «دیالکتیک روشنگری» و «دیالکتیک منفی» هستند که بعدها توسط آدورنو و هورکهایمر منتشر شدند. این دو اثر علاوه بر تلاش برای التقاط پوزیتیویستی مکاتب مختلف با همدیگر و معدل‌گیری از این مکاتب است، چیزی جز عبور از دیالکتیک ماتریالیستی و ماتریالیسم پراکسیس در نقد رادیکالیسم انقلابی، سوژگی طبقه کارگر، ضرورت رفرم و تغییرات جزئی به‌جای انقلاب به‌خاطر ترس از تکرار تجربه‌ی استالینیسم نیست. مکتب فرانکفورت با وجودی که از گفتمان چپ بهره می‌گیرد اما در واقع در خدمت پاسیفیسم بورژوایی است و می‌توان آنرا نوعی رومانتیزه‌کردن بردگی مدرن به نفع حفظ وضع موجود به‌حساب آورد. اگرچه در دیالکتیک روشنگری، به‌ویژه بخش صنعت فرهنگ اعلام می‌کنند تفاوت ماهوی بین لیبرالیسم آمریکایی و فاشیسم آلمانی در دامن زدن به صنعت فرهنگ و مهندسی افکار نمی‌بینند، اما آنان مبارزه‌ی انقلابی برای عبور از فاشیسم را با تمام قدرت نقد می‌کنند و در بهترین حالت از چارچوب بحث‌های لیبرال هانا آرنت در «توتالیتاریسم» فراتر نمی‌روند. هربرت مارکوزه که از «رادیکال»ترین‌ها در میان مکتب فرانفکورت بود، در «تلاش برای رهایی» همچنین«پایان اتوپی» سوژگی طبقه کارگر در انقلاب کارگری را از زبان خود و همکارانش رد کرد و اعلام کرد که جنبش‌های هویتی مانند همجنس‌گرایان، جنبش‌های ملی و غیره باید با همدیگر متحد شوند تا کاری از پیش ببرند.

موضع بنیامین جدا از موضع همکارانش در مکتب فرانکفورت نبوده و اتفاقا این مواضع در تأیید همدیگر بودند. آویزان‌شدن بنیامین به ماتریالیسم تاریخی و ساختن یک عروسک از ماتریالیسم تاریخی در واقع برای توجیه افکار صوفی‌مسلکانه و نهیلیستی و ایدئالیستی خود است، که رهایی را در ادغام ماتریالیسم تاریخی در تئولوژی می‌بیند. بنیامین در دهه‌ی چهل، زمانی که ضرورت مبارزه ی مسلحانه انقلابی و قطب‌دادن به یک قطب جهانی آنتی‌فاشیستی در اروپا ضروری بود به‌جای آن‌که راه‌کارهای عملی و مبارزاتی را پیش پای جامعه قرار دهد، ادغام ماتریالیسم تاریخی را در روحانیت جستجو می‌کرد. بنیامین در «در نقد خشونت» که در ۱۹۲۱ منتشر شده با استناد به ارنست بلوخ در کتاب «روح اتوپی»، مردم را به روحانیت و عرفان دربرابر خشونت دعوت می‌کند.ـ

برای خواندن متن کامل به صورت پی دی اف لطفا اینجا کلیک کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: