چند ملاحظه
۱. مارکس جایی در هجدهم برومر از به روی صحنه آمدن رژیمهای مختلف حکومت بورژوایی سخن میگوید که طی ان اقسام گوناگونش از حکومت سلطنتی، مشروطه و دمکراتیک فقط به جلوی صحنه سیاست میآیند تا ناکارآمدی خود را یک به یک نشان دهند. با کمی دست بردن در این توصیف و انتقال آن به شرایط ایران میتوان چنین گفت که نظام حاکم بعد از انقلاب تنها شاهد روی کار آمدن دولت به اصطلاح «انقلابی» میرحسین موسوی، دولت بورژوایی بعد از جنگ رفسنجانی، دولت اصلاحطلب خاتمی، دولت «پساانقلابی» احمدینژاد و دولت نولیبرالی عیان و آشکار روحانی و اکنون زمزمههای روی کار آمدن دست آهنین نظامیها بوده است تا یک به یک ناتوانی و بیبرنامگیشان را در مواجهه با انبوه تضادهای جامعهی کنونی ایران نشان دهند.
۲. زمزمهها و نجواهای وابستگان جناح های سیاسی از روی کار آمدن مشت آهنین در شرایطی است که از دی ماه به این طرف با حرکتی تصاعدی در اعتراضات نیمهآشکار و آشکار مواجهیم که همانطور که شاهدیم مجموعه دستگاه حاکمیت ناتوان از حل آنهاست و دم به دم ناکارامدیهای گوناگون که انباشت چهل سال تضاد خفهشده است عیان میشود و در همه جا خود را نشان میدهد. بحرانهای سیاسی، بحرانهای قومیتی، بحرانهای اقتصادی که سال های سال هر کدام جداگانه و در مسیر خاص خود جریان داشته اند، با قدرتی هر چه بیشتر در همه جا حضور ملموس خود را نشان میدهند: تظاهرات خیابانی، ناکارآمدی ناوگان حمل و نقل در هر سه شاخهی آن، تظاهراتهای صرفاً صنفی و اقتصادی، اعتراضات دهقانی، اعتراضات کارگری و اعتراضات شدید فومیتی هر لحظه با قدرتی بیش از گذشته ظاهر میشود.
۳. اما این جریانهای مجزا که تضادهای پنهان اعماق جامعه را به سطح میرسانند، هنوز نقطه تلاقی نیافتهاند. ریتم حرکت همزمان نیست. یکی شروع میشود، دیگری خاموش. دیگری جرقه میزند و آنکه به اوج رسیده بود به سکوتی عمیق پناه مییرد و در نتیجه هنوز مسیرهای جداگانهی اعتراضات یکی نشده اند و از همین شاخهشاخه بودن، حاکمیت نهایت استفاده را میبرد و میتواند به راهحلهایی پناه برد که در وهلهی نخست برای تودهی اعتراضکنندگان تعجب آور است: کارخانههای اعتصابی را تعطیل میکند و کارگران را پراکنده. بدهیهای معوقه برخی از طلبکاران را میپردازد و برخی دیگر را بیپاسخ. در مواجهه با تظاهرات قومیتی سراسیمه هم نیروهایش را بسیج میکند و هم عذرخواهی میکند. رهبر معلمان را دستگیر میکند و میزانی از افزایش حداقل مزد را به نحوی تصویب میکند که با بحران افزایش ارزها بهسرعت خنثی میشود.
۴. توهم تغییر سریع اوضاع و برهم خوردن توازن با همین ابتکارات روزمره و انواع جنحالها کمکم در بخشهای مختلف جامعه جای خود را به انتظار برای تغییر داده است. پتانسیل این خواست و این آرزو که امسال سال تغییر است، فشار روانی دو سویهای هم به حاکمیت و هم به مردم وارد میکند. مشابه با وضعیت تابستان ۶۰ که مجاهدین با پراکندن شعار سرنگونی در تابستان شصت و عدم سرنگونی به نومیدی و قدرتگیری فزاینده حکومت انجامید. از سویی خود این انتظار امیدها را زنده نگه میدارد و چون نخی پیوندزننده همه را به هم وصل میکند اما از سوی دیگر عدم تحقق این انتظار میتواند تاثیر مخربی داشته باشد. متاسفانه توهم اینکه با خراب شدن اوضاع اقتصادی ما با مکانیسم خودبه خودی تغییر اوضاع روبروییم، عملا وجه سیاسی و نقش جنبهی سیاسی را بهشدت کمرنگ میکند و خواست و آرزو را به جای واقعیت مینشاند.
۵. آخرین و مهمترین نکته این است که همچنان که در دی ماه شاهد بودیم حرکت افقی و عمودی مردم در بخشهای گوناگون به وحدت و انسجام نیانجامیده و هنوز آن شجاعت و تهور لازم برای گذار از شرایط دشوار کنونی جنبهی همگانی نیافته است. ما با دو چشمانداز به یکسان محتمل روبرو هستیم: یا ارادهی بخشهای گوناگون به سمت انسجام بیشتر و هماهنگی لازم پیش میرود، یا دست آهنین از دل همهی این ماجراها با ندای رستاخیز یک عنصر نظامی با برنامهی ضربتی برای حل مشکلات فایق میآید.
Keine Kommentare