در خيابان انقلاب، شعری از بهروز داودى

در خيابان انقلاب
توقفى   كوتاه
در پريشانىِ  تاريخ
درنگى  دوباره
در باورِ  فراموش شدگان
هيچكس
در انتظارِ  قدم هاشان
كوچه را
جارو  نكرد
تنها
دختركى   لاغر اندام
پارچه ى  روىِ سرش را
بر تٓركه ا ى  از ياس
تكان ميداد
آنان
نان را
نشانه  گرفتند
و جيب هاى خالىِ  خودرا
از  همسرانشان
از  كودكانشان
همچنان
پنهان  داشتند
انتخابِ  جهالت
در كار  نبود
مبداء  تاريخ شان
اينبار
خيابان  و  ميدان  بود
خيابانى   كه  بر  دوش اش
نامِ  انقلاب
كوبيده  بودند
و  ميدانى
كه بر چهره ى  خود
آذينِ  آزادى
بسته بود
توقفى  كوتاه بود
در پريشانىِ  تاريخ
و
درنگى  براى هميشه
در باورِ
فراموش شدگان
پاريس  –  ژانويه  ٢٠١٨

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: