سکوت قبر می‌شکند، ترجمه ناصر پرنیان

AAآمپارو بلمونته اوربس( وسط) سالهای زیادی را برای پیدا کردن پدر بزرگ مادریش که در سال 1940 تیرباران و به یک گور دستجمعی انداخته شده بود، صرف کرد. مادر آمپارو اورتس گرانل (نشسته در وسط) و خواهرانش ماری کارمن[13] (عقب) و اسون بلمونته اورتس[14] (سمت راست) چیز زیادی در باره اینکه چه چیزی در بیش از هشتاد سال پیش اتفاق افتاده بود، نمی‌دانستند)ـ
تاریخ معاصر

جمهوری دوم در اسپانیا بعد از فرار پادشاه اسپانیا در 14 اپریل 1931 شروع شد و در سال 1939 با شکست نیروهای ائتلاف معروف به جمهوری‌خواهان پایان یافت. در سالهای 1931 تا 1936 اسپانیا در یک بحران همه جانبه اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و در راس همه آنها سیستم پوسیده و کهنه با نخبه‌گان رشوه‌خوار خود در گیر بود. این بحران به یک کودتای نظامی در سال 1936 ختم گردید. کودتا با شکست مواجه گردید و جامعه هر چه بیشتر دو قطبی گردید. نیروهای چپ متشکل از انارشیستها، کمونیستها، سوسیالیستها و سوسیال‌دمکراتها دست به ایجاد یک جبهه به نام „جبهه خلق“ زدند که توانستند در انتخابات پارلمانی حداکثر آرا را بدست آورند. اما این به مذاق نیروهای راست و نظامیان رده بالای ارتش خوش نیامد و بخشی از ارتش به سرکردگی ژنرال فرانکو و حزب فالانژیست اسپانیا شورشی را بر علیه دولت جمهوری سازماندهی کردند که در خاتمه در سال 1939 جمهوری اسپانیا را به شکست کشاندند و فاجعه‌ای در اسپانیا برقرار کردند. این دوره در برخی ادبیات به دوران جنگ داخلی اسپانیا معروف گردید در حالی که برخی دیگر از آن به عنوان انقلاب اسپانیا یاد می‌کنند. سرنوشت نیروهای انقلابی درگیر در این انقلاب خصوصا“ پس از پیروزی فالانژیست‌ها به سرکردگی فرانکو از بسیاری جهات شبیه به دوران بعد از انقلاب ایران و دستگیری‌های بی حد و حصر و قتل و عام‌های سیستماتیک و اتفاقی و پدیده گورهای دستجمعی است. به همین خاطر خواندن این مقاله برای تبادل نظر و تجارب می‌تواند برای خواننده فارسی زبان جالب باشد. خصوصا بعد از دادگاهی یکی از عاملین کشتارهای دهه شصت که اخیرا در سوئد محکوم گردید. این مقاله در روزنامه مبارزه طبقاتی [1] در نروژ به چاپ رسیده است. ناصر پرنیان(ر-خ)

دختر کوچکی با مادر خود می‌رود. ناگهان چشمهایش به پدرش که او مدت‌ها ندیده بودش می‌افتد. او به طرف پدرش می‌دود، پدر او را می‌گیرد و بلندش می‌کند و بر روی شانه‌هایش می‌نشاند، جائیکه دختر احساس آرامش و امنیت می‌کند. پدر او را از راهرویی می‌گذراند که به اطاق کوچکی منتهی می‌گردد. آنها وارد اطاقی می‌گردند. در یک طرف اطاق یک تخت ساده قرار دارد. چیزی بر روی تخت قرار دارد. پدر آن را بلند می‌کند. آن یک کیف کوچکی است که پدر آن‌ را از حلبی ساخته است. هدیه‌ایی برای دختر کوچک.ـ

این تنها خاطره‌ایی است که مادر من از پدر خود دارد، آمپارو بلمونته اورتس[2]  بیان می‌کند. مادر او آمپارو اورتس گرانل[3] چهار ساله بود و آن اطاق کوچک سلول پدر در زندان کارسل مودلو د والنسیا[4] در ساحل شرقی اسپانیا بود. آمپارو بلمونته با شمردن سالها به این می‌رسد که آن می‌بایستی سال 1940 بوده باشد. پدر بزرگ مادریش، خوزه اورتس البرتو[5] ، توسط ژنرال فرانسیسکو فرانکو[6] و رژیم او زندانی شد. او هرگز از زندان آزاد نشد.ـ

در حین حفاری

در داخل قبرستان پاترنا[7] که درست بیرون شهر والنسیا قرار دارد، چادر سفیدی قرار دارد. زیر چادر چاله‌ایی چهارگوش که فعلاّ 3،6 متر عمق دارد قرار دارد. این قبر دستجمعی شماره 126 است، بزرگترین قبر دستجمعی شناخته شده در منطقه والنسیا است. در این قبر احتمالاّ بازمانده‌های اجساد تقریباً 170 انسان که در عرض 20 روز بین 27 اگوست و 14 سپتامبر 1940 اعدام شدند، قرار دارد.ـ

هر چهارشنبه ماریا ناواررو[8] برای پیگیری حفاری که در حال جریان است، به اینجا می‌آید. او رهبری انجمن خانواده‌های این قبر دستجمعی را دارد. هدف خود ناواررو برای به اینجا آمدن، پیدا کردن قبر پدر بزرگش است. او می‌گوید که این قبر دستجمعی را “ قبر دستجمعی زمین“ مینامند زیرا اکثر کسانی که در این قبر قرار دارند کشاورز و یا کارگران روزمزد بودند.ـ

ـ * بعضی از آنها مثل، پدربزرگ من، مناصب سیاسی داشتند، اما اکثر آنها بدون منصب سیاسی بودند. شاید آنها وابسته به یکی از کمیته‌های جمهوری و یا یک حزب سیاسی چپ و یا فقط انسانهایی بودند که برای یک زندگی با ارزش برای خانواده‌های خود مبارزه می‌کردند.ـ

همین که این قبر دستجمعی باز شده خودش یک پیروزی برای ناواررو است.ـ

ـ * این بخشی از یک عدالتی است که ما برای خانواده‌های خود جستجو می‌کنیم.ـ

جمعاً 108 خانواده عضو این انجمن هستند. یکی از آنها ناتالیه مارتینز[9] است که بدنبال پدر بزرگ پدرش می‌گردد. او با خود یک دوربین موبایل و میکروفون کوچکی حمل می‌کند و در کنار چادری که در آن حفاری انجام می‌گیرد ایستاده است. در آنجا او در کنار باستان‌شناس سز بوکتس[10] قرار می‌گیرد که به شیوه آموزشی توضیح می‌دهد که چه چیزهایی پیدا کرده‌اند. این ویدئو با گروه خانواده‌هایی که آنها در رسانه‌های اجتماعی ساخته‌اند، به مشارکت گذاشته می‌شود چنان که همه می‌توانند پروسه را دنبال کنند. خیلی از خانواده‌ها در جاهای دور زندگی می‌کنند و امکان ندارند که به آنجا بیایند و حفاری را با چشمان خود ببینند. باستان‌شناس بوکتس به آن چاله چهارگوش زیر چادر سفید اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد:ـ

ـ * قبر مانند یک چاه کنده ‌شده است. بعد از اینکه آنها را به قتل رساندند آنها را به داخل چاله انداختند، لابه‌لا، یکی روی دیگری.ـ

تا حالا دو ماه وقت برای حفر کردن و پیداکردن بازمانده‌های 53 نفر صرف کرده‌اند. چهار ماه دیگر مانده است و آنها اینطور محاسبه کرده‌اند که با حفر کردن بیشتر بطرف پائین قادر به پیدا کردن دو برابر این تعداد افراد خواهند بود. همراه با دیگر همکاران باستان‌شناس خود فرانسیس فلورنسا[11] کار را به طرف لایه‌های پائینی ادامه می‌دهد.ـ

فلورنسا خیلی دقیق تاکید می‌کند که او به همین دقت کار می‌کرد چنانچه قبر دستجمعی متعلق به ناسیونالیستها و طرفداران فرانکو بودند.ـ

اما آنهائی که در زمان جنگ متعلق به آن طرف بودند ( ناسیونالیستها و طرفداران فرانکو، مترجم) ، در زمان فرانکو اعاده حیثیت شده و غرامت گرفته بودند، اما قربانیان فرانکو هرگز نه اعاده حیثیت شده بودند و نه غرامت کرفته بودند، و این یک کمبود بود.ـ

اعدام شده و بدور انداخته شده

جنگ داخلی اسپانیا به مدت سه سال ادامه داشت تا اینکه ژنرال فرانچسکو فرانکو در آوریل 1939 پیروزی خود را اعلام کرد. تا آنموقع هزاران انسان یا از بمباران، زندان و یا در اردوگاه‌های کار اجباری به قتل رسیده‌ بودند. بر طبق گفته „انجمن برای دوباره بازسازی حافظه تاریخی“ 200،000 زن و مرد بدون محاکمه و حکم اعدام گردیدند. در اسپانیا داستان اعدامهای سیاسی اغلب در سال 1939 پایان می‌گیرد، درست همزمان با پایان جنگ داخلی در اسپانیا.ـ

اما بعد از اینکه جنگ پایان گرفت مردان فرانکو به دستگیری مخالفین سیاسی خود در کل اسپانیا ادامه دادند. رژیم دیکتاتوری فرانکو تا مرگش در سال 1975 ادامه یافت. صحبت کردن در مورد اینکه چه بلایی بر سر افرادی که دستگیر شده بودند در اسپانیای دیکتاتوری می‌توانست خطرناک باشد. به این دلیل خیلی‌ها این کار را انجام نمی‌‌دادند و حتی در خانه‌های خود هم راجع به این موضوع حرف نمی‌زدند. حتی بعد از اینکه اسپانیا وار جمهور و دمکراسی در دهه 1970 شد، چندین دهه طول کشید تا در مورد هزاران گور دستجمعی که در سراسر اسپانیا یافت می‌شوند، صحبت کنند.ـ

در 20 سال اخیر 10000 نفر از گورهای دستجمعی دوران فرانکو نبش قبر شده‌اند. کماکان تعداد زیادی از گورهای دستجمعی باقی مانده است. فقط در قبرستان پاترنا حدس زده‌ می‌شود که تعداد 2238 نفر اعدام شده‌ و به داخل گورهای دستجمعی انداخته شده‌اند. تا حالا 15 تا از مجموع 154 گور دستجمعی در اینجا باز شده‌اند.ـ

هیچی نمی‌دانستند

خانم آمپارو بلمونته اورتس 53 ساله بیشتر اوقات خود را جدا از شغل خودش، با دو تا خواهرانش برای کاویدن در مورد گذشته صرف کرده‌است. او توضیح می‌دهد که او کاملا بزرگ شده بود که فهمید چه بر سر پدربزرگ مادریش گذشت. شبی در سال 2016 او بر روی سایت آرشیو وزارت فرهنگ اسپانیا اسم پدربزرگش را بر روی نت پیدا می‌کند.ـ

در آنجا فهمیدم که پدربزرگم تیرباران شده بود برای اینکه او رهبر کمیته دفاع حزب کمونیست در ملیانا[12] بود. اشک‌هایم شروع به ریختن کردند. به مادرم زنگ زدم و از او پرسیدم که آیا او از این موضوع خبردار بود. اما مادرم هیچی نمی‌دانست. او فقط چهار ساله بود وقتی که پدرش کشته شد و هیچ کسی در خانواده چیزی به او نگفته بودند.

تنها چیزی که آنها مطمئن بودند این بود که پدربزرگ در کجا بخاک سپرده شده بود. آنها این را می‌دانستند برای اینکه بزرگترین پسرش و دخترش، عمو و عمه امپارو بلمونته، در آنجا بودند.ـ

ـ * عموی من در همان روزی که پدرش تیرباران شده بود 17 ساله شده بود. او هرگز بعد از این واقعه روز تولد خود را جشن نگرفت.ـ

بلمونته کماکان به یاد دارد که مادر بزرگش به سر قبر همه مقدسین که در روز اول نوامبر هر سال است می‌رفت.ـ

ـ * مادر بزرگم همیشه آرزو داشت که روزی او را از قبر بیرون و به خانه بیاورد، اما او نمی‌توانست این کار را انجام بدهد.ـ

وقتی او بزرگ شد او از این آگاه نبود که یک گور دستجمعی وجود دارد.ـ

ـ * اینکه اجساد به این شکل روی هم قرار دارند. اینکه آنها مثل حیوان به داخل چاله انداخته ‌شدند.ـ

حقیقت وحشتناک

اولین باری که خانواده بلمونته متوجه شدند که چه چیزی در زیر خاکی که اسم پدربزرگ مادریش و خبلی‌های دیگر که بر روی یک کاشی که توسط بیوه‌ها و وابستگان آنها نوشته شده بود قرار داشت، در سال 2007 بود. خانواده کم کم کشف کردند که چه اتفاقی برای خوزه اورتس آلبرتو، پدر بزرگ آمپارو بلمونته اورتس، افتاده بود. او یکی از اعضای مرکزی حزب کمونیست در دهکده ملیانا درست بیرون شهر والنسیا بود. بیش از یک سال در زندان کارسل مودلو د والنسیا بود. او درست بعد از آخرین ملاقاتش با دختر چهارساله‌اش در زندان، در یک دادگاه نظامی محکوم گردید هر چند که او یک غیر نظامی بود. در 23 اکتبر 1940 او به همراه تعداد زیادی از مردان ملیانا از زندان به طرف شهرداری پاترنا حرکت داده شدند. دستهایشان از پشت بسته شده بود و آنها را جلوی دیواری کوتاه در یک محوطه جنگلی نزدیک به قبرستان به صف کردند. همه آنها با شلیک گلوله به سر به قتل رسیدند.ـ

بعد از اعدام همه اجساد را بر روی ارابه‌ایی تلنبار کردند و فاصله 50 متری تا قبرستان را پیمودند. در آنجا اجساد خوزه اورتس آلبرتو و 16 نفر دیگر را در یک چاله‌ایی که از قبل در زمین کنده شده بود انداختند، گور دستجمعی شماره 120.ـ

آمپارو بلمونته اوربس( وسط) سالهای زیادی را برای پیدا کردن پدر بزرگ مادریش که در سال 1940 تیرباران و به یک گور دستجمعی انداخته شده بود، صرف کرد. مادر آمپارو اورتس گرانل (نشسته در وسط) و خواهرانش ماری کارمن[13] (عقب) و اسون بلمونته اورتس[14] (سمت راست) چیز زیادی در باره اینکه چه چیزی در بیش از هشتاد سال پیش اتفاق افتاده بود، نمی‌دانستند)ـ

جمعا در حدود 20000 نفر از „سرخ‌ها“ در دوره بعد از پایان جنگ، در زمان صلح در اسپانیا، اعدام شدند. در گور دستجمعی شماره 120 اورتس هشتاد سال در آن قرار گرفت. اورتس همچنان در همان قبر بود چنانچه این امر بستگی به میل بخش زیادی از جمعیت اسپانیا داشت. اما بعضی‌ها اینطور نمی‌خواستند.ـ

یک کابوس

در سال 2007 قانون حافظه تاریخی از طرف دولت وقت سوسیال‌دمکرات به تصویب رسید. این قانون برای اولین بار در اسپانیا قربانیان خشونتی را که در طی جنگ داخلی از هر دو طرف و بعدا از طرف دولت فرانکو مرتکب شده بود را برسمیت شناخت. این قانون جمله‌‌ایی را به این شکل فرموله کرده بود که دولت می‌بایستی برای ردیابی و احتمالا نبش قبر و بیرون آوردن بازمانده‌های اجسادی را که در گورهای دستجمعی قرار داشتند، یاری رساند. با این قانون کم کم نبش قبرکردن در سراسر اسپانیا شروع شد از جمله در پاترنا.ـ

روزی مادر بلمونته آمد و مقاله‌ایی را در یک روزنامه محلی را به او نشان داد. اوگفت:“ ببین، الان یک گور دستجمعی را در پاترنا باز می‌کنند. آیا ما نمی‌توانیم همین کار را انجام دهیم؟ به این شکل می‌توانیم این کابوس را پشت سر بگذاریم.“ـ

بلمونته گفت:“او درست کلمه کابوس را بکار برد. این برای او کابوسی در کل زندگی او بود.ـ

بلمونته اینطور به مادرش جواب داد:“ باشه مامان. ما همین کار را خواهیم کرد.“ـ

پروسه‌ایی طولانی و سخت

آدم برای نبش قبر کردن چکار باید بکند؟ علیرغم وجود قانون حافظه تاریخی آدم نمی‌تواند همینطوری دست به بیل ببرد. اول از همه آنها میبایستی تعداد زیادی از فرزندان و نوه‌ها را پیدا کنند. در کنار گور دستجمعی شماره 120 تعداد 13 کاشی که اسامی کسانی را که در آن خفته بودند، بر روی خود داشت. بنابرین آنها از آنجا شروع کردند. در نامه‌ایی که بر روی قبر قرار دادند نوشتند که آنها بدنبال آشنایان و اقوام وابسته به افرادی که در آنجا به خاک سپرده شده بودند، هستند و از آنها خواهش کردند که با آنها تماس بگیرند. آنها همچنین در تابلوی اعلانات شهر یادداشت چسباندند و در فیس بوک اسم خانوادگی افراد را جستجو می‌کردند. بعد از مدتی با چند خانواده ارتباط برقرار کردند. بعد از اینکه تعدادشان به سه خانواده رسید توانستند انجمن خانواده را تشکیل دهند. از آنجا توانستند از دولت تقاضای امکان برای نبش قبر کردند.ـ

بلمونته توضیح می‌دهد:“ همزمان ما در جستجوی این بودیم که از کدام باستان‌شناس میبایستی استفاده بکنیم. همینکه بالاخره توانستند با یک شرکت باستان‌شناسی قرارداد ببندند، کار حفاری تقریبا در سپتامبر 2020 شروع شد و نزدیک به چهار هفته طول کشید.ـ

بلمونته می‌گوید: برای اینکه بتوانم در کل پروسه در آنجا باشم چهار هفته از کار مرخصی گرفتم.ـ

مادر او هم آمد و شاهد همه چیز بود، چطور باستان‌شناسان اسکلت آنها و بقیه اجسام را در آوردند.ـ

بر روی کاشی‌ایی در کنار قبر 13 اسم وجود داشت. اما همینکه باستان‌شناسان تعداد 13 جسد را پیدا کردند، به حفاری ادامه دادند و چهار جسد دیگر را پیدا کردند. باستان‌شناسان از کل 17 جسد پیدا شده فقط هویت پنچ جسد را از طریق تجزیه و تحلیل انسان‌شناسی و تبارشناسی توانستند پیدا کنند. به اضافه اینکه آنها تحقیقات جدیدی را در ارتباط با سه جسد جدید آغاز کرده‌اند. این نشان می‌دهد که کماکان تعداد اجساد می‌تواند بیشتر گردد.ـ

اجساد پنچ نفری که هوویت آنها شناسایی شدند به خانواده‌های آنها داده می‌شود تا بتوانند آنها را در قبرهای درست و حسابی بگذارند. این هدف خیلی از آنهایی است که در صدد پیدا کردن خویشاوندان خود هستند.ـ

مشکل تعیین فنوتیب دی ان ای

تعیین هوویت قربانیان گور دستجمعی شماره 126 در قبرستان پاترنا هم از نظر زمانی وقت می‌گیرد و هم اغلب مشکل است. گور دستجمعی 126 از گور دستجمعی 120 زیاد فاصله ندارد، و در اینجاست که ماریا ناواررو امیدوار است که پدر بزرگ خود و جد ناتالیه مارتینز را پیدا کند. یکی از مشکلات برای تعیین هوویت اجساد این است که بیشتر بازماندگان درجه اول فوت کرده‌اند. اغلب نوه‌ها و یا دیگر وابستگان هستند که تست دی ان ای می‌دهند که باید با دی ان ای قربانیان مقایسه بشود. برای اینکه محققین مطمئن باشند که شخص قربانی با فردی که تست دی ان ای را داده با هم فامیل هستند، احتیاج به یک احتمال 90درصدی دارند تا بتوانند با اطمینان بگویند که تست‌ها با هم همخوانی دارند. هر چه وابستگان دورتر باشند احتمال اینکه تست‌ها جواب قوی بدهند کمتر است. بعضی وقتها خانواده‌ها مجبور بودند که قبر افراد نزدیک به قربانی را که قبلا فوت کرده بودند باز کنند و از آنها تست دی ان ای بگیرند. در این هیچ شکی نیست که گذر زمان هم نقش اساسی در این میان بازی می‌کند.ـ

ناتالیه مارتینز می‌گوید: این آخرین انتقام است و با این جمله رژیم فرانکو را هدف قرار می‌دهد.

بزودی دیگر کسی از بازماندگان درجه اول قربانیانی که در گورهای دستجمعی قرار دارند، زنده نیستند

ـ * آنهایی که میبایستی اعاده حیثیت می‌شدند، این امکان را از دست می‌دهند. این به ما فشار وارد می‌کند که کارها را سریعتر انجام دهیم، برای اینکه هنوز تعداد معدودی از بازماندگان درجه اول در قید حیات هستند.ـ

عدالت می‌خواهند: خواهران روسانا و ماریا ناواررو امیدوارند که پدر بزرگ پدری خود را که در گور دستجمعی شماره 126 قرار دارد پیدا کنند. در خانواده آنها هیچ کسی در باره اینکه چه بر سر پدر بزرگ پدری آنها در دوران فرانکو آمد صحبت نمی‌کردند.ـ

پیمان فراموشی

اینکه این امر مدت زیادی طول کشید اصلا اتفاقی نبود. فرانکو در سال 1975 مرد. بعد از مرگ فرانکو اسپانیا سالهای زیادی را برای گذار به دموکراسی از طریق اصلاحات مصرف کرد. اما راه دموکراسی نبایستی از طریق یک تسویه حساب با چیزی که در دوران فرانکو اتفاق افتاده بود، بگذرد. احزاب چپ و راست با این “ پیمان فراموشی“ موافقت کردند که خطی بر روی همه وقایعی که اتفاق افتاده بود بکشند. با این فضا در سال 1977 قانون عفو به تصویب رسید. با این قانون همه زندانیان سیاسی که تا آنموقع کماکان در زندان بودند آزاد شدند، اما این قانون همزمان ضمانت کرد که هیچ کسی از کسانی که حقوق بشر را نقض کردند، و یا اعمال جنایی شبیه آن را در دوران رژیم فرانکو انجام دادند نمی‌بایستی مورد تعقیب دادگاهی قرار گیرند. سازمان ملل بارها از اسپانیا درخواست الغاء قانون عفو را کرده‌است، اما این قانون هنوز هم کماکان پابرجاست.ـ

به این خاطر هنوز هیچکدام از کسانی که مرتکب اعمال خلاف و غیر قانونی در دوران رژیم فرانکو بین سالهای 1936 تا 1975 شدند، محکوم نشده‌اند. حتی یک معذرت‌خواهی رسمی هرگز از طرف مقامات رسمی به قربانیان رژیم فرانکو داده نشده‌است. بر اساس اظهارات ایزکوئیردو مارتین[15] پروفسور در تاریخ معاصر در دانشگاه مادرید، این خود رژیم فرانکو بود که سبک حافظه تاریخی را که در دوره گذار هژمونی داشت، تعریف کرد.ـ

ـ * از آنموقع به بعد هم در جناح راست و هم در جناح چپ در سیاست این فکر عمل می‌کرد که بهتر آن است که به طرف جلو نگاه کنیم و بگذاریم که گذشته در یک جای دربسته بماند.ـ

این سکوت تحمیلی کماکان جامعه اسپانیا را در ابعاد وسیع متاثر می‌کند، هر چند این امر حتی برای کسانی که خودشان نمی‌دانند که سکوت چه چیزی را پنهان می‌کند، مشکل است.ـ

سکوت توصیه کرد

ماریا ناواررو خوب می‌داند که سکوت چه بهایی دارد. در تمام دوران رشد این یک معما بود که چه بر سر پدر بزرگش آمده بود.ـ

ـ * سکوت در خانه حول  مورد پدربزرگ قابل توجه بود، هم از طرف پدرم و هم از طرف خانواده خودم. حتی یک عکس هم از پدربزرگ در خانه نبود.ـ

او مادربزرگ خود را بیاد دارد که همیشه غمگین بود، زنی دست از دنیا شسته با سری خم و با لباس همیشه سیاه.ـ

 ـ * من به فکر میرفتم و می‌پرسیدم چرا؟ چه چیزی اینجا اتفاق افتاده است؟ یکبار از دختر عموی پدرم پرسیدم: برای پدربزرگ ما واقعاً چه اتفاقی افتاد؟ او در جواب گفت: ما در این مورد صحبت نمی‌کنیم.ـ

آن جواب هم یک نوع کنجکاوی و هم نوعی ناآرامی نزد ناواررو ایجاد کرد. او روزی در دوران بزرگسالی کتابی را از طرف عموی خود دریافت کرد. عمو گفت: پدر بزرگ تو در این کتاب است.ـ

آن کتاب توسط تاریخدان ویسنت گاواردا[16] نوشته و یک مروری بود از مدارک او در مورد اعدام‌های دستجمعی که در پاترنا بعد از پایان جنگ داخلی اتفاق افتاده بود.ـ

ـ * کتاب را باز کردم، و در آنجا دیدم: „خوزه ناواررو انخل، تیرباران در 12 سپتامبر 1940″ـ

صدایش می‌شکند.ـ

ـ * این برای من ضربه خیلی بزرگی بود، اینکه بفهمم پدربزرگم به قتل رسیده بود.ـ

داستانهای اینچنینی در نزد نوه‌ها زیادی بیان می‌شود. یا کم می‌دانستند و یا اصلا هیچی نمی‌دانستند.ـ

تاریخدان ایزکوئیردو معتقد است که سکوت هم از اختناق می‌آید.ـ

ـ * اختناق برای خیلی از اسپانیا‌ییها ترائوما ایجاد کرد. : سکوت در ارتباط با تجربه دردناکی که فرد در معرض آن قرار می‌گیرد و به خانواده‌ها و نوه‌ها می‌رسد، از طریق چیزی که “ پس- حافظه“ نامیده‌ می‌شود. خیلی‌ها گذشته را فراموش نکرده‌اند، اما آنها نمی‌توانستند در آن مورد صحبت کنند.

آنطور که امپارو بلمونته میبیند، پیمان فراموشی واقعا به هدف خود رسید.ـ

ـ * ما نمی‌پرسیدیم، برای اینکه اینطور بنظر می‌رسید که آن موضوع اصلا وجود نداشت.ـ

وقتی که در یک دیکتاتوری بدنیا می‌آیی و بزرگ می‌شوی، هیچ چیزی در کتاب‌های مدرسه در این مورد وجود ندارد.ـ

ـ * البته الان هم وجود ندارد. بلمونته می‌گوید که او از چند تا جوان پرسیده بود که آیا آنها می‌دانستند که فرانکو که بود.ـ

ـ * متاسفانه هیچکدام از آنها نمی‌دانستند.ـ

ـ * بنابرین آنها واقعا موفق شدند. مردم در مورد اختناق در دوران فرانکو چیزی نمی‌دانند. آنها نمی‌دانند که چه چیزی بعد از پایان جنگ داخلی اتفاق افتاد.ـ

ایزکوئیردو معتقد است که حافظه‌ایی که توسط فرانکو ساخته شد و دموکراسی هم ان را به ارث برد کاری کرد که علاقه زیادی در مورد دانستن بیشتر در مورد این برهه از تاریخ وجود ندارد. این خصوصا در مورد طبقه متوسط، که تا حد زیادی در دوران دیکتاتوری ایجاد شد، اعتبار دارد.ـ

فقدان همدلی با کسانی که رنج برده‌اند محسوس است. اگر من در مورد گورهای دستجمعی با دانشجویانم صحبت کنم، بخش زیادی از موضوع خبر ندارند. و بدتر از همه: آنها حتی علاقه‌مند نیستند. “ اگر خانواده تو است خب برو نبش قبر کن“. این نوع طرز تلقی وجود دارد. برای آنها این یک سوال در مورد اخلاق خصوصی است و نه در مورد مسئولیت دولتی و اخلاق اجتماعی.ـ

بدنبال پدربزرگ

ماریا ناواررو خیلی غلاقه‌مند بود که دولت مسئولیت این کار را به عهده می‌گرفت، به جای اینکه او خودش اینکار را می‌کرد. او مدت طولانی را صرف کرد تا بتواند خود را برای اینکار آماده کند. مدت‌ها چیزی بود که او را از اقدام کردن باز می‌داشت.ـ

ـ * من نمی‌دانستم که از کجا می‌بایستی شروع کنم؟ یا چکار می‌بایستی بکنم؟ هیچ ابزاری در دسترس نبود، و کسی هم در کنارم نبود که راه را به من نشان بدهد. ترس، سکوت و احساس گناه که رژیم فرانکو در خانواده‌ها حک کرد، ما همه اینها را به ارث برده‌ایم.ـ

او خودش 108 خانواده را ردیابی کرد و توضیح می‌دهد که گوش دادن به تمام داستان‌هایی که خانواده‌ها برای تعریف کردن داشتند، به شکل غیر قابل باور سنگین بود.ـ

ـ * داستا‌ن‌هایی در باره رویاهای شکست خورده، زندگی‌ایی بدون اینکه زندگی شده باشد، روابط عاشقانه‌ایی که از هم دریده گردیدند، خانه‌های متروک و ربودن مایملک.ـ

برای خانواده‌های زیادی بعد از ایدکه تنها نان‌آور خانه را از دست دادند شرایط زندگی خیلی سخت گردید. ناواررو یکی از همین خانواده‌هاست.ـ

پدر من یازده ساله بود که پدرش اعدام شد. او مجبور شد که کار بکند.ـ

او معتقد است که وضعیت سلامتی پدرش بخاطر زندگی طاقت‌فرسا که بازماندگان را همراهی می‌کرد، داغان شد. پدرم در سن 49 سالگی بعد از مدتها که از مریضی ریه رنج می‌برد، مرد. ناواررو در آنموقع 8 ساله بود.ـ

هر چند کار نبش قبر کردن از نظر احساسی سنگین است، ولی به نظر او یک نوع رهایی هم هست وقتی که او دیگرانی را که در همین موقعیت قرار دارد ملاقات می‌کند.ـ

ـ * در اولین مکالماتی که با خانواده‌هایی که تماس گرفته بودم داشتیم، همه ما شروع به گریه کردن کردیم. آن مثل نخ سرخی بود که ما را به هم پیوسته بود.ـ

ـ * ما گفتیم: بگذار آنها را بیرون بیاوریم، بیاییم با هم در این درباره صحبت کنیم، بیاییم کاری با این بیعدالتی انجام بدهیم. هم برای آنهایی که در گورهای دستجمعی خفته‌اند و هم برای مادربزرگان ما که در سراسر زندگی خود دست از دنیا شسته و در سکوت زندگی کردند. برای من آنها قهرمانان ما هستند، و ما اینکار را برای آنهایی که نتوانستند، انجام می‌دهیم.ـ

قانون جدید در راه است

در سالهای اخیر جنبش سیاسی بیشتری در مورد سوال نبش قبر کردن ایجاد شده است. حکومت فعلی که از سوسیال دمکراتها  و حزب چپ „ما متحدا می‌توانیم“[17] ، پیشنهادی برای یک قانون جدید درباره حافظه دمکراتیک ساخته‌اند. خسوس ایزکئردو معتقد است که قانون جدید شامل اصلاحات مهمی در مقایسه با قانون اولی در مورد حافظه تاریخی که در سال 2007 آمده بود، است.ـ

ـ * قانون سال 2007 مسئولان دولتی را ملزم به داشتن مسئولیت برای نبش قبر گورهای دستجمعی نمی‌کرد. اما قانون پیشنهادی جدید دولت را موظف می‌کند که مسئولیت مستقیم حفاری و نبش قبر را بهعده بگیرد. قانون پیشنهادی همچنین تسریع می‌کند که یک مرکز ملی بانک -دی ان ای ایجاد گردد تا روند تعیین هوویت آسانتر انجام بگیرد.ـ

الان سوال این است که این قانون به تصویب برسد. دولت تلاش می‌کند که این قانون را امسال تصویب کند، اما با جنگ در اوکرائین، بحران انرژی و بحران مالی ایزکئردو به دیده شک به امر نگاه می‌کند.ـ

– اگر این قانون تصویب شود، به احتمال قوی در سال 2023 اتفاق میافتد. اما این امر فوری است. سال آینده انتخابات است و اگر راست‌ها انتخابات را ببرند این خطر وجود دارد که همه این زحمات متوقف ‌گردد. این وضعیت یکبار فبلا اتفاق افتاده است. وقتی که حزب راستگرای „حزب مردم“[18]  در سال 2011 انتخابات را برد، چهار سال بعد از اینکه قانون در مورد „حافظه تاریخی“ تصویب شد، ماریانو راخوی[19] ، (1) نخست وزیر وقت تمام بودجه حفاری برای بیرون کشیدن بازمانده اجساد را، که قانون میبایستی تضمین کند قطع کرد. کار در رابطه با گورهای دستجمعی فلج شد. همه کارها بستگی به کارهای داوطلبانه و انجمن‌ خانواده‌ها داشت تا اینکه حکومت در سال 2018 عوض شد.ـ

حزب راست افراطی وکس[20] با شعار لغو کل قانون حافظه تاریخی وارد انتخابات شده است. هر دو حزب راست کماکان بر این باور هستند که بر هم زدن تعادلی را که پیمان فراموشی از دوران گذار به دموکراسی ایجاد کرده، اشتباه است. خیلی از خانواده‌ها از این می‌ترسند که یک دولت ائتلافی بین این دو حزب راست‌گرا خواهد توانست این جنبشی را که تازه شروع شده‌است متوقف کند.ـ

دیدار دوباره

ابرهای خاکستری سنگین در یک بعد از ظهر شنبه در آسمان پاترنا سنگینی می‌کند. هوای نامطمئن خانواده‌ها را مجبور کرد که مراسم روز برای خانواده‌هایی را که اجساد بازماندگانشان در گورهای دستجمعی 120 شناسایی شده‌اند را به داخل انتقال دهند. در حدود 50 نفر بر روی صندلی‌های پلاستیکی در داخل سالن نشسته‌اند و بر روی صحنه سه نفر نوازنده سیاه‌پوش نشسته است.ـ

مسن‌ترین‌های این جمع در ردیف جلو نشسته‌اند. تعداد اینها زیاد نیست. دو تا از آنها که از بازماندگان مستقیم بودند در حین پروسه حفاری و شناسایی مردند. یکی از آنها که کماکان در قید حیات است و در آنجا نشسته است، آمپارو اورتس گرانل 86 ساله، مادر آمپارو بلمونته اورتس است. او در تمام زندگی خود منتظر چنین روزی بود.ـ

روی دو میز در جلو صحنه با رومیزی قرمز و یک پرچم سرخ، زرد و بنفش که رنگهای جمهوری اسپانیا بود، پوشیده شده است. بر روی میزها تصاویر بزرگ شده با اسم قرار دارد.ـ

سپس یکی یکی وارد سالن می‌شوند- 17 نفر که هر کدام حامل یک صندوق است. در داخل هر صندوق بقایای باقی‌مانده استخوانها از گور دستجمعی قرار دارد. صندوق‌ها در جلوی تصاویری که به آن تعلق دارد قرار می‌گیرد. بعضی از صندوق‌ها نه دارای تصویر هستند و نه دارای اسم. اینها همانهایی هستند که تعیین هوویت نشد‌ه‌ا‌ند.ـ

در یک سخنرانی از بالای صحنه بلمونته توضیح می‌دهد که آنها می‌خواهند در قبرستان پاترنا یک بنای یادبود برای همه کسانی که تعیین هوویت نشده‌اند، بنا کنند.ـ

ـ“ این موضوع در همین جا پایان نمی‌یابد. ما کار روشنگری را در مورد اینکه چه اتفاقی افتاد، ادامه خواهیم داد. سالهای ترس و سکوت بیش از اندازه طول کشید“.ـ

نوازندگان شروع به نواختن می‌کنند. همه اسمها خوانده می‌شود و یکی از هر خانواده‌‍ایی یک گل سرخ بر روی هر یک از صندوق‌ها قرار می‌دهد. اشکها در سکوت سرازیر می‌گردد.ـ

بعد از پایان مراسم همه پنچ خانواده‌ایی که بقایای قربانیان آنها تعیین هوویت شده است صندوق‌ها را برداشته و آنها را در یک قبر درست و معمولی قرار می‌دهند.ـ

خانواده بلمونته خود را دور صندوق کوچک با تصویری از خوزه اورتس آلبرتو جمع می‌کنند. آنها در صندوق را باز می‌کنند و پلاستکی را که بقایای استخوانهای اورتس در آن قرار دارد را بیرون می‌آورند. جمجمه او خوب حفظ شده‌است. مادر بلمونته بر روی آن دست می‌کشد قبل از اینکه آن را دوباره به صندوق برگردانند. سپس بلمونته، خواهرانش و مادرش صندوق را به ملیانا میبرند. در آنجا بالاخره خوزه اورتس آلبرتو در کنار همسرش بخاک سپرده می‌‍شود.ـ

از گمنامی بیرون آمدن

در بیرون از قبرستان پاترنا ماریا ناووارو بعد از اینکه خود را در جریان کار روزانه باستان‌شناسان قرار داد، خود را آماده رفتن به خانه می‌کند. هنوز ماه‌های زیادی باید هم برای حفاری و هم برای تعیین هوویت صبر کرد.ـ

اگر آنها بتوانند تست‌های دی ان ای را همخوانی بدهند ناواررو هم می‌تواند پدر بزرگ خود را به خاک بسپارد.ـ

ـ * یک روزی من اینجا بودم و حفاری را نظاره می‌کردم. من متوجه شدم که باستان‌شناسان چیزی پیدا کرده ‌بودند. من مطمئن بودم که آنها پدر بزرگم را پیدا کرده بودند. باستان‌شناس به من گفت که غیر ممکن است که انسان از طریق دیدن باقی‌مانده جسد به هویت فرد پی ببرد. اما من یک احساس قوی داشتم که آن خودش بود. باید صبر کرد، او آن را با یک لبخند کوچک ادا کرد.ـ

برای ناواررو این امر بیش از میل او برای پیدا کردن دوباره پدربزرگ از دست رفته‌اش است.ـ

چیزی که من می‌خواهم این است که آنها را از درون گورهای دستجمعی‌ بیرون بیاورم. گورهایی که فاشیست‌هایی که آنها را کشتند، تصمیم گرفتند که آنها در آنجا بمانند تا نابود گردند. من می‌خواهم که آنها را  از گورهای دستجمعی و از گمنامی بیرون بیاورم. و اینکه دنیا باید بداند که چه اتفاقی در اینجا افتاد.ـ

یادآوری: هر سال بعد از اینکه اسپانیا یک دموکراسی شد، در 14 آپریل در قبرستان پاترنا گردهمایی برگزار می‌گردد. 14 آپریل سالروز اعلام جمهوری دوم در اسپانیا در سال 1931 است. ماریا ناواررو (با کلاه) در حال قرار دادن گل بر روی یکی از گورهای دستجمعی متعلق به جمهوری‌خواهانی که اعدام شدند.ـ

زیر نویس ها

[1] klassekampen
[2] Amparo Belmonte Orts
[3] Amparo Orts Granell
[4] Carcel Modelo de Valencia
[5]Jose Orts Alberto
[6] Francisco Franco
[7] Paterna
[8] Maria Navarro
[9] Nathalie Martinez
[10] Cese Buquets
[11] Francesc Florensa
[12] Meliana
[13] Mari Carmen
[14] Asun Belmonte Orts
[15] Izquerdo Martin
[16] Vicent Gavarda
[17] unidas podemos
[18] Partido Populare, PP
[19] Mariano Rajoy
[20] VOX

برای اطلاع بیشتر در مورد انقلاب اسپانیا/ جنگ داخلی اسپانیا می‌توانید به منابع زیر رجوع کنید:ـ

ـ 1- جورج اورول درود به کاتالونیا.،1938

Homage to Catalonia

  ـ 2 ـ فیلم: زمین و آزادی، اثر کن لوچ 1995

Land and Freedom, Ken Loach

ـ3 – سکوت دیگران اثر

The Silence of Others, El Silencio De Otres, Robert Bahar, Almudena Carracedo 2018

ـ 4- تراژدی اسپانیا اثر رودولف روکر

The Tragedy of Spain Rudolf Rocker:  1937

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

منوچهر کلانتری (سمت چپ تصویر)، بیژن جزنی (سمت راست تصویر)
برگی از تاریخ
منوچهر کلانتری، نوشته فرد هالیدی

کلانتری از سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۶یا ۱۳۴۷) تا سقوط شاه در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) در انگلستان زندگی می‌کرد. او چندین کمیته را برای اطلاع‌رسانی درباره‌ی وضع زندانیان سیاسی ایرانی سازمان داد و بسیاری از اسناد اپوزیسیون ایران به زبان انگلیسی زیر نظر او بر ترجمه و منتشر شد. وی هم‌چنین اداره‌ی کمیته‌ی ایران را بر عهده داشت که زیر نظر مرحوم پگی داف در دفتر کنفرانس بین‌المللی خلع‌سلاح و صلح در لندن فعالیت می‌کرد. منوچهر کلانتری هم‌چنین از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۸ (۱۳۴۹-۱۳۵۷) به‌عنوان عضوی از کمیته‌ی خلیج (‌فارس) به فعالیت‌های انترناسیونالیستی در حمایت از مردم عراق و شبه‌جزیره عربستان مشغول بود. او نقش ویژه‌ای در پی‌ریزی حمایت از مبارزات مردم عمان زیر رهبری جبهه‌ی خلق برای آزادی عمان در میان نیروهای مترقی‌ انگلیسی و ایرانی داشت.

رفیق کبیر فدایی، علی اکبر (فریدون) جعفری
ایران
برگی از تاریخ – زندگی و تجربیات سعید یوسف: بخش چهارم؛ پس از زندان شاه تا قیام بهمن

در بخش چهارم، سعید یوسف به پرسش‌های یسنا احمدی درباره شرایط زندگی و فعالیت‌هایش پس از زندان شاه در سال ۱۳۵۳ تا مقطع از قیام بهمن ۱۳۵۷ پاسخ می‌دهد. برخی نکاتی که در این بخش به آن پرداخته شده است:ـ
ـ • تلاش برای „عادی سازی“ زندگی پس از زندان
ـ • تماس‌های تابستان و پائیز ۱۳۵۳ تا بهار ۱۳۵۴ با رفیق عباس هاشمی (هاشم) و سپس با رفیق علی اکبر (فریدون) جعفری که در اثر شهادت رفیق علی اکبر جعفری قطع شد
ـ • سفر به آلمان و تماس با فعالین کنفدراسیون و آشنایی با نظرات گروه ستاره که بعدها به عنوان وحدت کمونیستی در ایران فعالیت کردند
ـ • رابطه و همکاری با تحریریه نشریه کار و نیز کانون نویسندگان ایران

طرح از گفتگوهای زندان
خبر
دو زنکشی توسط یک مرد در یک روز در ترکیه!، ترجمه میلا مسافر

دو زنکشی توسط یک مرد در یک روز در ترکیه!ـ ـ (مقاله ای از تالیا آ.، گِلِر اِشتاین و باکی دوریم کایا که در تاریخ 16 اکتبر 2024 در سایت طبقه علیه طبقه منتشر شده است.)ـ دو زنکشی توسط یک مرد در ترکیه موجب گسترش اعتراضات و آشکارتر شدن افزایش …

%d Bloggern gefällt das: