از دیشب (۱۲ دی) بهنظر میرسد که اندکی از گستردگی شورشها کم شده است. شاید اولین مواجهه، حسی است از ناامیدی و یأس. اینها را بدبینانه نمیگویم. هنوز برای پیشبینی زود است. ولی باید به بدترین گزینهها فکر کنیم. تصور کنیم که رژیم بهسرعت موفق به خاموشی شورشها شود. تمام؛ افول شورشها و برگشتیم به یک هفته قبل و ناامیدی از پسِ آن. اما آیا بهراستی باید از این وضعیت ناامید شد؟ ما چه چیزی از دست دادهایم که ناامیدمان کند؟ یک ماه پیش هیچکس نمیتوانست اینروزها را تصور کند. ما یکی از نابترین خیزشهای اجتماعی تاریخ جمهوری اسلامی را تجربه کردهایم. خیزشی رو به فرودستان که تمامی ارکانهای رژیم، از شخص اول کشور تا سید عباشکلاتی، از باند لاریجانی تا مهاجرانی خوشتیپ در لندن، از برادر حسین بازجو تا عباس عبدی فرهیخته، و به قول بنیانگذار جمهوری اسلامی «هَمه، هَمه» و همه در وحدتی منسجم به مقابله با این «شبحی که بر فراز ایران در حال گشتوگذار است» برخاستهاند. امکان اینکه دستگاه کنترل و سرکوب اوضاع را در اختیار بگیرد و در مقابل نیروهای میدانی شورشها کمرمق شوند اصلا کم نیست. طبیعی هم هست. امکانات آن دستگاه گسترده و مخوف قدرت و سرکوب را با امکانات محدود بدنهای بیدفاع و بیتجربه مقایسه کنید. شورشها مجبور به عقبنشینی میشوند، ولی نه برای همیشه. ما به یک تجربهی میدانی بزرگ برای فرودستانی که زیر چرخهای توسعهی خشن سرمایهداری رانتی در حال لهشدناند رسیدهایم. فهمیدیم که میشود به پا خواست و لرزه بر اندامشان انداخت. این جنبش اگر چه بهلحاظ سیاسی منتهیالیه قدرت را نشانه رفته است، اما چیز دیگری میگوید. شکاف عمیق ثروت و فقر، شکاف مرکز و پیرامون. و این شکاف روآمده چیزی نیست که به این سادگیها بتوان با سرکوب، پلیس و تبلیغات دروغ پرش کرد. شهرهایی که حتی نامشان را نشنیده بودیم بهیکباره تمامی معادلات را درنوردیدند. چند شعار سلطنتطلبانه یا ناسیونالیستی، واقعیت این شورشها نیست. طبیعی است که جهتگیریهای گاه متناقضی در سطح شعار مشاهده شود. حتی که اگر برخی عامدانه به این شعارها دامن میزنند، تعدادشان در بدنهی اصلی بسیار اندک است. کانونهای اصلی شورشها را دیدیم. چرا ایذه؟ چرا مسجد سلیمان؟ چرا اهواز؟ چرا قهدریجان؟ یکی حتی آب شرب ندارد، دیگری روی طلای نفت نشسته ولی از همهچیز محروم، یکی کانون فقر و تبعیض، و آن دیگری اسیر خشکسالی و فلاکت. من عامدانه برای این خیزش اجتماعی لفظ شورش بهکار میبرم. شورش بر کلیت نظام و نمادهای دمدستی آن؛ از فرمانداری تا دادگستری، از حوزهی علمیه تا کلانتری. برخی میگویند این شورشها کور است، رهبری ندارد و خطرناک است. شما شورشی بیناتر از این در تاریخ معاصر سراغ دارید که اینچنین هدف اصلی را نشانه رفته باشد؟ خطرناک برای چه کسی و چه کسانی؟ برای آنها که شوریدهاند آیا فلاکتی بیش از آنکه اکنون در آن قرار گرفتهاند میتوانید تصور کنید؟ این شورشها با گسترش خود (امروز و یا در آینده) بخش عظیمی را با خود همراه خواهند کرد. رهبری این شورشها از دل خودش بیرون خواهد آمد. آنقدر هم سادهانگار نیستیم که به هزار سناریویی که فلان قدرت استعماری در سر دارد بیتوجه باشیم. اما به صرف حضور آنها نمیتوان عقب نشست و دوباره به این سیستم بازتولید رانت و کثافت تن داد. این شورشها باید خودسازمانده شوند و شبکهی تودهای مختص خود را بسازند. هر شورشی برای گسترش خود و بدلشدن به قیام، به نیروی مادی و میدانی بالایی نیاز دارد. عنصر ذهنی مورد نیاز برای پیوستن بخش عظیمی از موافقان، در میان همه یکسان نیست. نکتهی مهم این است که این شورشها سطح آمادگی ذهنی تودهای در تمام نقاط ایران را بهشدت بالا بردهاند. اینکه کِی و کجا شرایط ذهنی نیروهای تودهای به سطح خیزش خیابانی خواهد رسید را زمان مشخص میکند. بزرگترین دستاورد این شورشها تاکنون وصلهکردن سطح ذهنی مشخصی نه به ناخودآگاه، که اینبار به خودآگاه جمعی تودهای است. این شورشها ممکن است عقبنشینی کند. اما روزی، و درست در روزی نهچندان دور دوباره بازخواهند گشت. هر رفت و برگشتی از این شورشها یعنی بالارفتن سطح تجربهی عملی، عقلانیسازی و همگامکردن بخش بیشتری از مردم. یعنی گامبهگام نزدیکشدن به مرحلهی قیامی سراسری. خیال نکنیم که قرار است در طی زمان همه در دل این شورشها و یا شانهبهشانهی آن جا بگیرند. خواهیم دید که چه نیروهایی به صف انقلاب و چه نیروهایی به صف ارتجاع خواهند پیوست. جایی که نقابها برچیده میشود و تکلیف همه با هَمه روشن. عبارت کوتاهی هست از فرانتس کافکا که «خروارها امید هست، اما نه برای ما». در این نقطه از تاریخ اما، خروارها امید هست، برای ما و برای آیندهی درخشانی که خواهیم ساخت.
ـ#اعتراضات_سراسری
ـ#انقلاب
@SocialistL
Keine Kommentare