اول: ماسکولوینیسم ( مردانهگی/نرینگی) تعریف مشخصی در ادبیات فمینیستیاست. نرینگی از پایههای ایديولوژی زن ستیزانه است. بر اساس تعاریف نرینه «برتری مردانه» نسبت به زنان عادیسازی و طبیعی انگاشته میشود. این تعریف اولین بار در روزنامهآی فمینیستی به عنوان «فری ومن» در سال ۱۹۱۱ استفاده شدهاست. یعنی به هیچ عنوان تعریف جدیدی نیست، به هیچ عنوان برخاسته از „توهمات فمینیسم نو“ نسبت به فضای مردانه نیست. بر اساس ادبیات، فرهنگ و رفتار ماسکولین به شکلی ایدئولیژیزه شده، با نوعی قربانی نشان دادن مردان از فضای فمینیستی و حرکتهای فمینیستی برتری مردان نسبت به زنان تبلیغ میشده است. در واقع تاکتیک این رفتار ایدئولوژیزه شده تاکتیک بسیار نخنمایی است: « جایگاههای ستمگر و ستمدیده با یک حرکت سریع عوض میشوند». ستم دیده به سرعت وقتی از ماهیت ستمی که میبیند صحبت میکند، به واسطهی کوچکترین لکنتزبانی، کوچکترین اشتباه و خطای حتی تاکتیکی به سرعت از طرف کسی که در واقع در جایگاه ستمکننده قرار دارد محکوم به ستمگری میشود. با چنینی تعریف سادهایست که مردان به شکلی ناگهانی قربانی حرکتهای فمینیستی میشوند. به همین راحتی. این پروپاگاندا اصلن قابل دستکم گرفته شدن نیست، در کل تاریخ مبارزات فمینیستی زنان فمینیست همواره از همین جهت مورد اتهام ایدئولوژيای قرار میگرفتند که اصلن وجود خارجی ندارد «مردستیزی».
دوم: رفتار ماسکولین در دورههای متفاوت و در فضاهای متفاوت معلوم است که تغییر شکل میدهد. در فضاهای بسیار مشخص زن ستیزانه جایی که زنستیزی ایدئولوژیزه میشود این پروپاگاندا خیلی مشخص به عرصه ی حرف و عمل میآید. حذفهای سیستماتیک زنان، ستمهای سیتماتیزه شده و برنامه ریزی شده علیه زنان، محدود کردن فضای عمل آنها در حوزه های فکری و عملی، مصادرهی دسترسی به علم، کار، هنر و غیره همه بخشی از برنامههای مشخص زنستیزان علنی هستند که اینطور ایدئولوژی ماسکولین را تبلیغ می کنند و گسترش میدهد و آن را در جامعه عادی سازی میکنند. رفتار ماسکلوین و نوع عملکرد این ايدوئولوژی مشخصن در فضاهای روشنفکری و مبارزاتی پیشٰرو به صورتی دیگر عمل میکند. در اکثر اوقات آگاهی بر سر مسالهی زنان به صورت فعال جستجو نمیشود، بحثها در سطح باقی میمانند، سیاست ضد زنستیزی سمبلیک میشود و به ریشهها دست نمیبرد، کاری به آگاهانه و ناآگاهانه بودنش نداشته باشیم، همین که چنین سیاستی ناآگاهانه پیشبرده شود خودش بخشی از پروبلماتیک عادیسازی شدن رفتار ماسکولین است. جایی که سخنگویی مردان، تصویر مردانهی عاملان اصلی جنبش ها، فیگورها، متفکرها، کاریزمایشان، قدرت و فرصت عملشان، میزان اثرگذاریشان به عنوان مرد کاملن عادی است و کسی این «عادی بودن» را به صورت فعال و مدبرانه زیر سوال نمیبرد، اگر زنان خودشان این کار را بکنند هم به عمیق کردن شکاف ها و غیره و غیره متهم میشوند.
سوم: از این جهت هر سیاست پیشرویی مبتنی بر برابری زنان و مردان باید این عادیسازی شدنها را در مراحل اول زیر سوال ببرد، حتی ناآگاهانه بودناش را زیر سوال ببرد، سوال کند که چرا زنان بیشتر در فضاهای عمل سیاسی مورد حملههای شخصی و سکسیستی قرار میگیرند، چرا میزانشان کمتراست، چرا نمیتوانند بحثهایشان را به صورت مدون پیشببرند، چرا از اینکه به عنوان «مشکل و بحران» شناخته شوند هراس دارند، و در آخر اینکه چرا مردان حتی در حوزهی زنان جایی که نمی توانند به مدد تجربههای خودشان حرف بزنند هم بدون مطالعه و رفلکسیون دایم در حال سخنوري و سخنگویی هستند؟
چهارم: به تصویر زنانی که خودشان در مورد مسایلشان حرف میزنند عادت کنیم. آخ از آنجایی که زن هفت تپه گفت ما پنج زن هفت تپه انقلابی به پا کردیم! این تصویر را گسترش دهیم. آخ از آنجایی که دختران انقلاب دیگر به خانه برنگشتند و تکثیر شدند، بزرگشان کنیم.
Keine Kommentare