پست آخری را
که“ منصور “ دیده بود، خیلی خوشش آمده بود، می گفت این جوری بنویس، از این ها بنویس! ـ به نظرم چون تازه ازدواج کرده و هنوز در حال گذراندن ماه عسل است این قدر خوشش آمده بود… می گویم منصور توی این اوضاع احوال…ـ
منصورمشهدی است. از او می پرسم: منصور مشهد چه خبر شده؟ می گوید تو با این چیزها چکارداری، تو از همین چیزها بنویس، دیگران در باره ی آن چیزها به اندازه ی کافی می نویسند، می گویم منصور، آخر، هم من شهروند این مملکت ام، هم هر اتفاقی بیفتد، عواقب اش دامن گیرهمه می شود، یادت هست پیش از انقلاب تو دانشگاه وقتی گلوی خودمان را پاره می کردیم و داد می زدیم، بعدش قراراست چه بشود، عده ای سرمان می ریختند و داد می زدند: بعد از شاه!، بعد از شاه! ساواکی!، ساواکی! حالا شنیده ام عده ای هم شعار می داده اند: پدرِ شاه!، پدرِ شاه! یعنی چی؟ می ترسم این طور پیش برود دو روز دیگر شعار بدهند: فتحعلیشاه! فتحعلیشاه! یعنی مردم این قدر نا امید شده اند؟ توی این مملکت همه از صدر تا ذیل، جز من وتو، نه آن یکی “ من و تو“ جزو اوپوزیسیون اند. همه جای دنیا، اکثریت در قدرت است، اقلیت در اوپوزیسیون، این جا، اکثریت در اوپوزیسون! … بعد از این پنج و دو دهم ریشتری که بحث هایی در باره ی مدیریت بحران در گرفته بود، کار شناسی در یکی از این کانال ها می گفت چهارده نهاد و ستاد واین جور جاها متولی مدیریت بحران اند و سر مدیریت باهم دعوا دارند؛ می گفت بعضی از این سوله هایی را که برای چنین مواردی ساخته اند در اختیار نهادها یا کسانی برای کار های دیگر قرارداده اند؛ حتی شنیدم برنامه ای تلویزیونی را در یکی از آن ها اجرا و ضبط می کرده اند و من همه اش مجسم می کردم اگر یک هفت ریشتری اش بیاید چه اتفاقی می افتد! آخر فکر کن مثلا توی سرما و تاریکی ازاین طرف زلزله زده ها هجوم آورده اند به این سوله ها، از آن طرف کامیون ها جلوی ورودی سوله ها ایستاده اند و می خواهند کارتن ها و یخچال ساید بای ساید و خیاربار بزنند، یا عوامل برنامه و تماشاچیان سوله را ترک کنند، خب به نظرت تلفات اش کمتر از خودِ زلزله است؟
دیروز دیدم خبر گزاری تسنیم به نقل از رییس پلیس تهران گفته بعد از این، آن هایی را که تصادفا رو سری از سرشان افتاده به باز داشتگاه نمی برند، برایشان پرونده تشکیل نمی دهند، برایشان کلاس های آموزشی می گذارند، توی دلم گفتم، خب بالاخره پس یک کسانی به چیزهایی فکر می کنند؛ امروز شنیدم دادستان تهران گفته خیر، از این خبر ها نیست و بیرون بودن مو همچنان مساله است! منصور! تو بگو چه خبر است؟ …نزدیک چهل سال است مردم همه اش قیافه ی تعدادی آدم را می بینند که فقط جای شان عوض می شود، خب خسته می شوند، چقدر باید برنامه ی تکراری ببینند …
من نمی دانم آن ها که در مشهد و یکی دوجای دیگر به خیابان ریختند چه کسانی بودند، سازمان دهی شده بودند، حرکتی خود جوش بود، انقلابی بودند، ضد انقلاب بودند، … چه بودند؛ در این مورد هم هنوز چون اطلاعات روشنی ندارم اظهار نظری نمی کنم. اما در مورد همان چیزهایی که هر روزه در دکان قصابی و میوه فروشی و اتوبوس و… شاهدش هستم، می توانم بگویم مردم به ستوه آمده اند، مردم عصبی هستند؛ از فساد بی حدو حصر، از گرانی ( حتی آنجا که منطقی داشته باشد، مثل گران تر شدن بنزین )، از عدم شفافیت، از صرفِ پول هایشان در راه هایی که نمی خواهند؛ از ادامه ی جنگ های برون مرزی ( که به نظرم تا آن جایش که مربوط به مبارزه ی با داعش می شد این قدر حساس نبودند ) و به طور کلی از پاسخگو نبودن آن هایی که باید پاسخگو باشند… می گویند این ها با همه چیز مردم کار دارند، هر کاری دلشان می خواهد می کنند و به حرف هیچ کس هم گوش نمی دهند، … چرا وقتی توی کشورهای اروپایی صدها هزار نفر به خیابان می ریزند هیچ وقت نشنیده ایم بگویند کار خارجی هاست! آخر پدیده ی شاندیز کجایش کار خارجی هاست! … درست همان جایی که اجازه ی برگزاری کنسرت نمی دهند، و می گویند اگر برگزار بکنید خون به پا می شود، روز روشن عده ای دزد پول مردم را بالا کشیده اند… مردم سال ها دویده اند، فریادشان به جایی نرسیده، می بینند با آن ها که دزدی های چند صد و هزار میلیاردی کرده اند کاری ندارند… والا این ملت، ملتِ نجیبی است… خب، می ریزند توی خیابان، آن وقت لابد عده ای دیگر هم که به حق یا ناحق دلشان از چیزهای دیگری پُر است یا می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند خودشان را قاطی می کنند و چه بسا دونفر هم این وسط شعار بدهند: زنده باد ترامپ! این یعنی که دستور از خارج گرفته اند؟ بله مردم ریخته اند توی خیابان و سناتور “ کاتن “ آمریکایی هم که خیلی خیلی دلش به حال مردم می سوزد فرمایشاتی فرموده اند… بیایند با فساد مبارزه کنند، پول مردم را بدهند، مشکل بیکاری را حل کنند، بعضی وقت ها هم به حرف مردم گوش کنند، شفاف سازی کنند، پاسخگو باشند، ببینم چه کسی به حرف سناتور کاتن گوش می دهد! آخر تاکی باید همه اش تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم، تاکی باید بگوییم کار کارِ خارجی هاست! با شعار دادن و مزدور خواندن و توهین و زهر چشم گرفتن و توسل به خشونت، ازهر طرف که باشد، مسایل را که نمی شود حل کرد. انگار بعضی ها هنوز متوجه نشده اند که در عصر اطلاعات دیگر هیچ چیز مخفی نمی ماند. می دانم کسی برای این حرف هایی که بنده و امثال بنده می زنند تره هم خرد نمی کند، اما من این حرف ها را برای ضبط در “ تاریخ فیسبوک “ می نویسم که نسل های بعد نگویند چرا روشنفکران خفقان گرفته بودند، که بدانند مگر چه کاری از دست روشنفکران مادر مرده ساخته بود؛ که گفته باشم به عنوان شهروندی که دغدغه ی وطن و مردم وطنش را دا شته، چیزهایی را که به عقلش رسیده بود، گفته…همین
این یادداشت را بلافاصله بعد از شنیدن خبرهای مربوط به مشهد نوشته بودم, تا بیایم تایپ اش کنم و به اشتراک بگذارم اش، دیدم مردم دارند بقیه اش را توی خیابان ها می نویسند، ادامه ندادم…
عکس در سال ۱۳۵۸ گرفته شده است. جنوب تهران.
Keine Kommentare