همزمان با بسیج سراسری نهادهای سرکوب توسط دستگاههای امنیتی و نظامی و انتظامی، اوباش اصلاحطلب و اعتدالی هم بسیج شدهاند و در صفحههای مجازی اردوکشی میکنند. مثل مور و ملخ تجهیز شدهاند و برای همهگیر نشدن جنبش به میدان آمدهاند. انگشتهای روزنامهنگارِ مزدبگیری مانند صبا آذرپیک یا چهرههای امنیتی «مستقلی» مانند بابا حسین درخشان و گنگِ او یحتمل تاول زده است از زور نبرد در سنگرهای توئیتر. مقامات دولت، اعضای بلندپایهی احزاب اصلاحطلب، روزنامهنگارهای قلمبهمُزد در داخل و خارج از کشور، مدافعان دولت اعتدال که از شرایط موجود و ستم طبقاتی مسلط ارتزاق میکنند و تجارت راه انداختهاند، کسانی چون حمزه غالبی و ناصر شاکرحسینی در همه جا حضور دارند. استاتوس میگذارند، کامنت مینویسند، توییت میکنند. کف به دهان آوردهاند مدافعان وضع موجود. دویچهولهی فارسی و کارمندان بیبیسی هم به یاری آنها آمدهاند. رییس دولت، شخصِ رییسجمهورِ حقوقدان به روشنی کلید را با گاز انبر جایگزین کرده است، رییس فراکسیون امید مجلس، همان محمدرضا عارفِ مذبذب سکوتش را در گفتگو با رسانهیی که به آن «میلی» میگفتند شکسته است، وزیر کشور و استاندار تهران برای معترضین خط و نشان کشیدهاند. همه نگران شکسته شدن «هنجار»هایند، همه نگران «تخریب اموال عمومی». هنجارها اما چند روز است که دیگر شکسته شده است. آن بدنهای تحتِ انقیاد گفتار اعتدال از خودشان فراتر رفتهاند و همه چیز مستقیم و قاطع زیر مهمیز است. اگر این جنبش به پیروزی برسد که طومار تمام شرکای وضع موجود را، به شمول تمام اعتدالیون ریز و درشت در هم خواهد پیچید و اگر شکست بخورد داغ ننگ به خون کشیدن جنبش مردم گرسنه، جنبش فرودستان تا ابد بر پیشانی اصلاحطلبان و اعتدالیون خواهد ماند. از این پس اختلاف «ما» و «آنها»، اختلافی در عقیده نیست. اختلافی است در ساحت خیابان، با استخوانهایمان. آنها تنها مانند همیشه زبون و هراسانند وگرنه نظم مستقر تا الان آنها را مجهز به چماق و شوکر و مسلسل به خیابان فرستاده بود و آنها با خیال آسوده آمده بودند که «پابرهنهها» را جارو کنند. در این میان «روشنفکران مستقل» هم هستند. ذهنهای همیشهشکاک، آنها که حالا با فاصلهی مطمئن از مردمِ در خیابان ایستادهاند تا دامانشان به بوی فقرا آغشته نشود، به بوی کارگرها، «دهاتی»ها، آنها که هیچ بودهاند. برای نمونه نگاه کنید به امین بزرگیان، همان کسی که در مورد سویههای رهاییبخش «آببازی» مطلب نوشته بود، حالا اما در برابر چنین جنبشی به این نتیجه رسیده است که «هر اجتماعی از مردم مقدمهای برای رهایی جمعی نیست، اجتماعات میتوانند فاشیستی باشند» و از قول هانا آرنت به یادمان آورده است که «انقلابی که از مسئلهی نان شروع شود با سرکوب آزادی تمام میشود.» اجتماع مردم اگر برای آب پاشیدن روی همدیگر باشد مقدمهی رهایی است و اگر علیه فقر و بیکاری و فلاکت و تمام ساختارهای ستم طبقاتی باشد به سرکوب آزادی ختم خواهد شد. بزرگیان «مردم» خودش را دارد، همانها که قبل از آببازی، «خزپارتی» برگزار کردند، بعدش رفتند ویدئوی «هپی» ساختند و در انتها همه با هم به دامان دولت اعتدال آویختند. حالا اما «خز»ها و «جواد»ها راسن در خیاباناند، همان کسانی که بزرگیان و مانند او از آنها عمیقن نفرت دارند. اگر روزی امیرپرویز پویان در توصیف جلال آلاحمد او را «خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب» خواند، این روشنفکران مستقل را حتا نمیتوان خشمگین از چیزی خواند، آنها خشم را، قدرت رهاییبخش خشم را انکار میکنند تا به عقل سلیمی مشروعیت دهند که تنها تا جایی رادیکال است که به واقع چیزی تغییر نکند. خوشبختانه اما آنهایی که در خیاباناند این چیزها را نمیخوانند. آنها کار خودشان را میکنند. فیسبوک و توئیتر ندارند، گزارش لحظه به لحظه از زندگیهایشان مخابره نمیکنند. آنها اساسن نبودهاند، و حالا همهچیزند، با بدنهایشان.
پینوشت: در این میان چپی هم هست که معتقد است چون در همین لحظه «حزب ندارد» و لابد حالش را هم ندارد که چیزی را متشکل کند و سازمان بدهد، نباید در این جنبش مداخله کند و بهتر است وضع موجود باقی بماند تا «ما» فرصت داشته باشیم حزبمان را تشکیل بدهیم. اینها مبارزه را با گیمهای کامپیوتری اشتباه گرفتهاند. فکر میکنند جنبش منتظر آنها میماند تا با حزبشان بیایند و اعلام آمادگی کنند و بعد جنبش آغاز بشود. اگر نیرویی فهمی از مداخله داشته باشد باید بداند از دل همین وضعیت باید چیزی ساخت، چیزی را متشکل کرد، چیزی را آفرید. تاریخ منتظر ما نمیماند.
#تظاهرات_سراسری
Keine Kommentare