بچۀباز، یا بچه باز محمود خلیلی

خاطرات زندان

بچهَ باز و بچه باز

 

 

بعد از رفتن حاج داود و حسین قلی خانی شدن بند (بند یک واحد یک قزل حصار) تواب ها توی لک رفته بودن و نه توی راه رو بند از اونا خبری بود و نه توی هواخوری. اغلب توی سلول های خودشون بودن و سرشون توی کار خودشون بود تا اوائل سال 64 این روال ادامه داشت تا بعد ازدرگیری یکی از بچه ها و  جریان کتک خوردن حسین مورچه خوار(یکی از توابین تیر بند) حمله پاسدارها به بند  که باعث شد تعداد زیادی از بچه ها را به قرنطینه ببرند از اون به بعد دوباره توابا یک کم دُم در آوردن و طبق مقررات جدید وضع شده بود و تا ساعت ده شب می شد توی راهرو قدم زد و بعد ظاهرا“ خاموشی بود، در ضمن شبها در سلول ها را می بستند. از اون تاریخ به بعد (کتک خوردن حسین مورچه خوار و حمله پاسدارها به بند) تواب ها بعد از ساعت هوا خوری ما به حیاط می رفتند و توی تاریک روشنی هوا قدم می زدند و بازی می کردند. توابا که یه دوره بیکار شده بودن دوباره به سر شغل هاشون برگشتن و شبها توی راهرو بند مثلا“ نگهبانی می دادن، و قرار بود دستشوئی رفتن با اطلاع اونا باشه که البته کسی دیگه براشون تره هم خُرد نمی کرد هر کس هر زمانی که دلش می خواست در سلول را باز می کرد و دستشوئی می رفت (ظاهرا“ سفارش شده بود از درگیری الکی خودداری کنند) یکی از این شب ها که ساعت خاموشی بود از تقلا و سرو صدای جلو بند همه سلول ها کنجکاو شده بودند و لای در را باز کرده و راهرو و ابتدای بند را نگاه می کردند من هم توی سلول بیست بودم سعید حقانی و اسد کاریان جلو در سلول بودن همه با تعجب و کنجکاوی می خواستیم بدونیم چه خبره و  چی باعث این همه بلبشو در سلول ها ی توابین شده. درکشاکش این مسئله بودیم که احساس کردیم پرنده ای وارد سلول ما شد و رفت زیر تخت پائین پنجره سمت حیاط من یک لحظه دیدم داود با حوله رفت زیر تخت و بعد بلافاصله رفت روی تخت طبقه سوم نشست. بعد از چند دقیقه بلند گوی بند به صدا در آمد و عزیز رامش (تواب مسئول بند) بعد از دو سه بار فوت کردن گفت: آقایون توجه کنید، آقایون توجه کنید یک بچه باز وارد بند شده (ظاهر در حیاط بند باز بود پرنده ای وارد بند شده بود) اگر اونو گرفتید تحویل دفتر بند بدید. اینو عزیز رامش گفت کل بند از خنده ترکید بعد از کلی خنده همهمه و سر و صدا از همه سلول ها بلند شد هر کسی چیزی می گفت. با داد و بیداد عزیز رامش که می خواست همه داخل سلول ها بروند و سکوت را رعایت کنند کمی جو عادی شد. عزیز رامش بهمراه تعدادی از توابین مثل ممد آوندی و حسین مورچه خوار و همایون گالیور و ناصر نوذری و عطا قادری و… راه افتادن توی راهرو و جلو هر سلول که می رسیدند از لای نرده ها داخل سلول را نگاه می کردن و رد می شدند. توی هر سلولی هم چند نفری تیکه بارشون می کرد. وقتی رسیدن جلو سلول ما (سلول بیست) اسد کاریان با اون لحن همیشه شوخش پرسید چی شده؟ چیزی گم کردید؟ عزیز رامش گفت یه یچه باز وارد بند شده باید پیداش کنیم. سعید حقانیان گفت: ما اینجا بچه باز نداریم تا حالا هم ندیدیم. اسد کاریان دنبال حرف سعید را گرفت و گفت اون سلول های اول بند (سلول توابا) رو اگر خوب بگردید پیداش می کنید این طرفا جرات نمی کنه پیداش بشه ما بگیریمش کبابش می کنیم. عزیز رامش که تازه دوزاریش افتاده بود دارو دسته اش را برداشت و سریع برگشتند سر بند. داود که پرنده را گرفته بود با احتیاط حوله را از لای نرده برد بیرون و پرنده را پرواز داد ولی این موضوع سوژه ای شده بود برای دست انداختن توابا از فردا هر کدامشان که رد می شد بچه ها شروع می کردند: از بچه باز چه خبر؟ بچه باز را پیدا کردید؟ بچه باز چی شد؟ و….

محمود خلیلی

مارس 2019

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

خاطرات زندان
پژاره حیدری از خاطرات کودکی خود در آن سالهای سکوت و جنبش دادخواهی سخن می گوید

گفتگوی رادیو آوای زن در سیدنی با پژاره حیدری، از سخنگویان #نهمین #گردهمایی سراسری درباره جنبش دادخواهی و #نهمین #گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران،ـ ۲۹ سپتامبر تا اول اکتبر ۲۰۲۳، برلین قیام علیهاعدام نه به اعدام خاوران حافظه تاریخی زندانی سیاسی آزادبایدگردد ژن ژیان ئازادی سرنگون بادجمهوری_اسلامی

رادیو دادخواهی: پخش زنده
اطلاعیه
رادیو دادخواهی: پخش زنده – جمعه ۸ سپتامبر ۲۰۲۳

رادیو دادخواهی: پخش زنده جمعه ۸ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۱ و سی دقیقه به وقت ایران و یا ۲۰ به وقت اروپای مرکزی دومین پخش زنده رادیو دادخواهی، در روز جمعه ۸ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۱ و سی دقیقه به وقت ایران و یا ۲۰ به وقت اروپای مرکزی اجرا …

%d Bloggern gefällt das: