
„هاشمی شاهرودی و دکتر سمیعی، قسم نامه ی بقراط و قس علیهذا”
مورد خاص هاشمی شاهرودی
عده ئی می توانند بگویند که هاشمی شاهرودی را کسی دیگر بر مسند قضائی نشانده است و مسئولیت اصلی بر عهده ی ولی فقیه خامنه ای است، و یا „همان طور که آوردندش که رساله برای سید علی بنویسد و مرجع تقلیدش کند، حالا هم که آورده بودندش قوه ی قضائیه ای که از دست شیخ محمد یزدی کزان خون می چکید، ترمیم کند، زورش نرسید“ ! خوب؛ هردوی این دو مصداق ها حاوی بخشی از حقیقت هم شاید باشند ولی او (شخص هاشمی شاهرودی) را از مسئولیت های فردی اش که که اعدام خردسالان را نطارت و مستشاری کرده است مبرا نمی کند! این که مسئولیت قتل جندین ده هزار ایرانی در این 28 سال حکومت بعد از خمینی به عهده تمامیت رژیم جمهوری اسلامی و در رأس آنها علی خامنه ای هست شکی نیست، ولی هرکس هم در جای خود در قبال اعمالش به صورت فردی هم مسئول است! اگر بررسی اعمال خیلی از کاربدستان به بعد از سرنگونی این رژیم و برقراری یک سیستم عدالت محور، به تعویق می افتد، دلیلی نیست، حالا که او در جائی هست که دادگاهی با سنت های نسبتا دمکراتیک دارد و او می تواند حق وکیل داشته باشد و از خود هم دفاع کند ، چرا بایستی در مقابل اتهاماتش از او بازخواست نشود؟ خانواده های کسانی که فرزندانشان در خردسالی زندان و بعد اعدام شده اند، „دایه سلطنه“ و شاگردان „فرزاد کمانگر“ در روستای کامیاران، مادران بلوج و کرد و عرب که فرزندانشان بدون هیچ حق دفاعی به جوخه سپرده شدند، مادر ریحانه ی جباری، خانواده ی شهلا جاهد و صدها خانواده ی دادخواه فرزندان، پدران و مادران، و همسران آنها و یا نماینده گان قانونی آنها، سازمان های مدافع حقوق بشر می توانند در این دادخواهی جای شاکی را امضاء کنند! تنها مشکل “ هل من مبارزی است“ که معمولا در عرف سیاسی راه می افتد، جنبش دادخواهی ثابت کرده است که لیدر نمی خواهد، صدها زندانی سیاسی دهه ی شصت در آلمان و در هانوفر و حوالی هانوفر به کار دادخواهی فعال بوده اند، الان هم می توانند این امر را به پیش ببرند، خاصه برای این کار بایستی نیروهای مترقی آلمانی و وجدان عمومی جامعه ی آلمان، و حتی همکاری همه ی احزاب مخالف دولت حاکم آلمان را بایستی به کمک خواست، چرا وقتی فردا، محمد جواد ظریف، وزیر خارجه، و بیژن نامدار زنگنه، وزیر نفت و محمد شریعت مداری وزیروزارت صنعت، معدن و تجارت، جلوی „مرکل“ بشینند و به خرید و یا عدام خرید ایرباس مسئله ی فروش نفت ارزان را هم اضافه بکنند، ما به کمک تمام احزاب آلمانی احتیاج داریم که نگذاریم حق دادخواهانی ما به فروش گذاشته بشود!
مورد خاص دکتر سمیعی، پزشکی که قسم نامه ی بقراط را امضاء کرده ( لابد) و به ادعای خودش هاشمی شاهرودی را نمی شناخته و برایش او فقط یک بیمار است که احتیاج به مداوا دارد، یا سرپزشکی است که از مغز جوانان و کودکان ایران چاشت دستپخت سر پزشک را برای مارهای دوش ضحاک آماده می کند؛ در این مورد هم می توان بنا به این که چگونه این گوی منطق و عقلانیت را بتابانی، و به کجای این سطح هموار و سبز بجهانی و یا به باتلاق ببری اش، به نتیایج مختلفی می رسی! این که دکتر سمیعی بگوید من اصلن کسی را نمی شناختم دروغ محض است؛ ایشان وقتی به ایران اسلامی می رود، خبرنگاران و دوربین های فیلم برداری همه جا با هاش همراه هستند؛ تقریبن همه ی سیاست مداران حاکم را دیدار می کند و از آنها برای بیمارستان و مایملک اش در ایران امتیاز می گیرد؛ و مجسمه اش هم در ایران ساخته و نصب می شود! پس به نفع خودش هست که شعور مردم را که ظاهرا او برای اقشار „پا برهنه اش“ که امروز در کف خیابان ها با دوستان در قدرت وی در جنگند؛ همان هایی که قدرت پرداخت ویزیت های خصوصی او را ندارند، و برایشان ارزشی قائل نیست، توهین نکند! به جای اطاله ی کلام در این مورد، مطلبی از امید اقدمی در مورد فدائی خلق علیرضا نابدل و دکتر جواد هیئت، که آن زمان در مورد مداوای نابدل، بکارش می گیرند، نوشته است و نقش پزشک را در دستگاه سرکوب و یا پزشکی انساندوست، به عنوان دو قرینه ی نا همخوان، روشن می کند! „وقتی که چریک فدایی خلق، علیرضا نابدل، پریدن از پنجرهی اتاقش در بیمارستان و پاره کردن شکمش برای خودکشی را به بازجویی شدن در ساواک ترجیح داده بود، این دکتر جواد هیئت، پدر معنوی ناسیونالیستهای ترک بود که سراسیمه نه برای نجات نابدل، که برای نجات پروندهی در حال تکمیل ِ او در ساواک، نابدل را به اتاق عمل منتقل میکند و او را از مرگ خودخواسته محروم میکند تا نابدل پس از بازجویی توسط ساواک و با گلولههای ارتش شاهنشاهی تیرباران شود. جواد هیئت میگوید«من فوراً به بیمارستان رفتم و وارد اُتاق عمل شدم. نابدل را دیدم که روی برانکارد خوابیده بود و به محض دیدن من، از من خواست که او را به دست مأمورین ساواک ندهم. گفت:«سن الله منی ساواک مأمورلارینا وئرمهیین.» من هم برای اصلاح روحیهیِ او گفتم:« خاطر جمع باش، ما تو را بهدست مأمورین ساواک نخواهیم داد.» در حالی که این کار از دست ما بر نمیآمد. بعد او را معاینه کردم. بخیههای شکم در اثر ضربهی سقوط پاره شده بود و رودهها ازشکمش خارج شده بود. به علاوه پاشنه پا هم شکسته بود. فوراً اورا به اُتاق عمل منتقل کرده و دوباره عمل کردیم و بعد از بیهوشی، رودهها رابا سرم استریل شست وشو دادیم و وارد شکم کردیم و جدار را محکم دوختیم.» جدار را محکم دوختند که نابدل برای بازجویی آماده شود. ظاهراً جواد هیئت تنها وظیفهی پزشکی خود را انجام داده است و حتی در ادامهی همین اظهارات در متنی مملو از پریشانی و تناقض میگوید اصلا نابدل را نمیشناخته است! حالا پروفسور سمیعی همین بازی را به شکل دیگری تکرار میکند. هاشمی شاهرودی هنگام اعدامِ صدها بیگناه، معذوریت اخلاقی نداشته است. اما سمیعی معذور اخلاقی است. باید به وظیفهی پزشکیاش عمل کند. مجبور است به شاهرودی سر بزند. و تازه اصلا شاهرودی را نمیشناسد و خیلی اتفاقی وقتی از آنجا رد میشده است، عکسی هم با آیتالله انداخته است. رد پای سمیعی در پروندهی املاک نجومی شهرداری تهران و میلیاردها پول جاری شده به جیب او در ماجرای بیمارستان مغز تهران هم اتفاقاً هیچ ربطی به این ارتباطات ندارد. منازعه با حکومت امروز تا حاشیهایترین کوچههای کوچکترین شهرهای ایران، تا کارگاههای کوچک و سرد کارخانهها کشیده شده است. هر شکل از گردن کج کردن و کنار حکومت قرار گرفتن در این منازعه هزینهی تاریخی دارد و بدهکاران این هزینهها دیر یا زود باید پاسخگوی آنچه کردهاند و نکردهاند باشند.
„امید اقدمی“
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEGYUdkL2XwKROwoLQ
Keine Kommentare