شبنامه: نبود سازماندهی و علت پراکندگی چپ را چه در داخل و چه در خارج کشور در چه میبینید؟
ع هاشمی: من «دشمن نادان» و البته دانشمند هم کم ندارم، حال شما هم با این سوالهایتان این دشمنی را زنده میکنید؟ (خنده) چندین علت وجود دارد؛ بدون تردید عامل اصلی همچنان رژیم اسلامی ست که با حمایت غرب، بهرغم از دست دادن پایهی تودهای، همچنان یکی از سرکوبگرترین رژیمها باقی مانده است. این یک جنبهی مسئله ست، اما آنچه به اپوزیسیون مربوط است: بازهم سهم مهمی از آنرا اعلیحضرت «قوی شوکت اسلام پرور» به عهده دارد؛ با قلع و قمع رهبران واقعی و توانمند آن (مثل جزنیها و احمدزاده و پویانهاو…) او بدون تردید جاده صاف کن این رژیم بوده است.
علاوه بر این، تجدید سازماندهی یک «لشکر شکست خورده» ابدا کار آسانی نیست، به ویژه که این «لشکر» هم، نه سربازان رزمنده آنچنانی داشته باشد و نه سرلشکران قابل، و نه اعتمادی بین اینان موجود باشد! (قصد من تحقیر و توهین به کسی نیست و خودم را هم تافتهی جدا بافتهای نمیدانم). علاوه بر اینها تتمهی نیروهای رزمنده هم با سهل انگاریها، «گشادبازی»ها و خوشخیالیهای کار قانونی، «طعمهی گرگ» شدند؛ یا کشته شدند یا در زندان، یا به درد چه کنم گرفتار و یا زیر ذره بین دشمن هستند. در خارج هم که عموما لیبرالیزه و یا از گردونه خارج، و در بهترین حالت دانشمند میشویم، و عدهای هم هر وقت بوی کباب میشنوند خودشان را وسط میاندازند. از اینها «سازماندهی»، آنهم برانداز در نمیآید. هر چقدر هم صدیق و فاضل و دانشمند باشیم. مبارزه با انبوهی لمپن تا دندان مسلح و مولتی میلیاردر، که دستی در پول مفت نفت، مواد مخدر، اقتصاد حیاتی و لایموت و پایی در قوادی سازمانیافته دارند و پشتشان هم هفت جور سازمان امنیت صف کشیده، تشکیلات پروپا قرصی میخواهد که ستون فقراتاش کارگران باشند و به لحاظ تشکیلاتی به مراتب منضبط تر و سازمان یافتهتر و آگاهتر به تمام فنون و روشهای مبارزاتی که مثلا سازمان چریکهای فدایی خلق و پیکار و حزب توده و حزب کمونیست و لاغیر سر جمع داشتهاند.