یادداشتهایی درباره سیاهکلیها، ویرایش دوم، بهمن ۱۳۹۹
- By : Khabar
- Category : گفتگوهای زندان, محمود خلیلی, مقاله

یادداشتهایی درباره سیاهکلیها
محمود خلیلی
همایون ایوانی
ویرایش دوم: نوزدهم بهمن ۱۳۹۹
توضیحاتی پیرامون
ـ • بخش نخست: پیشینه تاریخی
ـ • بخش دوم: آرم، سرود و نشریات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
ـ • ضمایم:ـ
ـ چهار حرف، سعید سلطانپور
ـ تاریخچه کوتاه گروههای تشکیل دهنده سازمان، حمید اشرف
ـ روند پیدایش و تحولات سرود „چریکهای فدایی“، سعید یوسف
ـ زندگی نامه برخی جانفشانان فدایی
برای خواندن متن کامل یادداشتهایی درباره سیاهکلیها لطفا اینجا کلیک کنید
وضعيت سياسي داخلي و بينالمللي.
نگاهي به وضعيت سياسي در عرصه بينالمللي.
بحران و انشعاب در احزاب „كمونيستي و كارگري“
برآمد جنبش های رهایی بخش
انشعابات در حزب توده: سازمان انقلابي..
روند شکلگيري سازمان چريکهاي فدايي خلق ايران.
گروه جنگل يا گروه جزني-ضياظريفي.
نزديکيها، پشتيبانيها و پيوستنهاي پس از سياهکل.
گروه رومينا، شايگان، شعاعيان(معروف به جبهه دمکراتيک خلق ايران)
گروه لرستان (دکتر هوشنگ اعظمي)
روند پيدايش و دگرگوني آرم و سرود „چريکهاي فدايي“
آرم سازمان چريکهاي فدايي خلق ايران.
گسستِ چريکهاي فدايي خلق ايران.
گسستِ اکثريت کميته مرکزي از خط و مشي سازمان.
تحولاتِ سازمان پس از گسست اکثريت کميته مرکزي.
گسستنِ مستعفيون: سازمان آزادي کار (فدايي)
گسستنِ گرايش سوسياليسم انقلابي.
درگيري ۴ بهمن ۱۳۶۴ و گسستهاي پس از آن.
درگيرهاي کردستان و بازتاب آن در زندان.
ضميمه يک: چهار حرف، سعيد سلطانپور
ضميمه دو: تاريخچهٌ كوتاه گروههاي تشكيل دهندهٌ سچفخا
ضميمه سه: روند پيدايش و تحولات سرود «چريک فدايي» ـ
ضميمه چهار: زندگينامهٌ برخي جانفشانان فدايي.
تقديم به رفقاي جانفشاني که اينک در ميان ما نيستند.
محسن رجب زاده
امير هوشنگ صفائيان
حميد نصيري مقدم
مجيد ولي
همايون آزادي
مسعود باختري
محمد سعيد حدادي مقدم
مجيد ايواني
بهزاد عمراني
محمود قاضي زاده
احمد خسروي
محمد رضا حاجي خاني
بيژن اسلامي
منصور توسلي
سيامك الماسيان
محمد علي بهکيش
فرامرز زمانزاده
عبدالهاشم عادل
کيوان مصطفوي
و…
همچنين رفقاي زنده ياد
مسعود طاعتي زاده
بهنام کرمي
مهدي دائي
ميدانيم چهار حرف است
حرفهايش را يک يک از بريم
آن را مينويسيم
روي کاغذ مينويسيم
روي هوا
و روي ديوار
□
چهار حرف است
نه چون سالي با چهار حرف
غول خستهي زيبائي
با يک فصل:
پائيز خون
پائيز لبخند
غول خستهي زيبائي که خود درياي آتش است
و ما بچههاي هفت ماههي زمان
بيهوده در آتش روياي پرومته ميسوزيم
□
دربارهاش حرف ميزنيم
دربارهاش مينويسيم
تومارهائي سرخ
تومارهائي نه با خون
تومارهائي با سرخاب
سنگش را به سينه مي زنيم
از خورشيدش ميگوييم
از خورشيدهاي نيامدهاش
از دست بزرگش،
و از خانهي کوچکش
بخشي از شعر „چهار حرف“، سروده سعيد سلطانپور
مقدمهاي بر ويرايش دوم
انتشار ويرايش نخست يادداشتهايي درباره سياهکليها با استقبال خوبي به ويژه از طرف رفقاي داخل روبرو شد. در عين حال، پرسشها، اطلاعات تکميلي و پيشـنـهاداتي دريافت کرديم که نياز به تکميل و گسترش „يادداشتها“ را براي ما ضروري ساخت. ويرايش نخست، به منظورِ پاسخ به برخي از رفقاي داخل کشور بود که تاريخچهٌ کوتاهي درباره انشعابات و تغييرات در سازمان چريکهاي فدائي خلق ايران را لازم داشتند. بر مبناي پاسخ به همين ضرورت، در ويرايش نخست، تنها به صورت تيتروار بدون هيچ نقد و بررسي مشخص انشعابات نگاشته شد. تماسها و واکنشها در مورد اين نوشته، ما را متقاعد کرد که اين کار بايستي ژرفتر و دقيقتر به مخاطبين ارائه شود.
پيبردن به شناختِ پديده سچفخا در تماميتاش را فرايندي ميبينيم که حاصل کار، همانديشي و تبادلنظر طيف وسيعتري از دست اندرکاران و نيروهاي انقلابي اين سازمان باشد. شناخت همه جانبهٌ سچفخا، اميد بيشتري براي آفرينشِ نگارهاي زنده و واضح از تاريخِ معاصر ايران و به ويژه جنبش چپ، سوسياليستي و کمونيستي در نيم قرن اخير را پديد ميآورد. شناختي که در آن فقط نمودهاي بيروني، انشعابات، روابط سطحي شخصي يا اتفاقي در نظر گرفته نميشوند بلکه همچنين همراه با پيوندهاي دروني اساسي، پيوستگيهاي عمومي و ضروريِ مبارزه طبقاتي جاري در تاريخ معاصر ايران درک شدهاند. توضيح اوليه گسستها و اختلافات، زماني معناي واقعي خود را پيدا ميکنند که موضعگيري جناحهاي مختلف در مسير پراتيک اجتماعي و مبارزه طبقاتي واقعي در داخل و سطح بينالمللي سنجيده و نتايج آن سياستها، چه خوب و چه بد، در ارتباط با پيامدهايش در همين مسير طولاني مبارزه طبقاتي محک زده شود.
با توجه به اين توضيـحات و انـتـظاراتي که خودِ نگارندگان از „تاريخ سچفخا“ دارند، نيازي به تاکيد مجدد نميبينيم که „ويرايش دوم“ اين يادداشتها نيز خالي از کاستيها و احياناً لغزشها نيست و تا رسيدن به هدف مدون ساختن تاريخ سچفخا، راهي بس طولاني در پيش دارد. تلاشِ ما اين است که در هر ويرايش، ميدان گستردهتري براي شناخت و تبادل نظر حول تاريخِ سازمان باز کنيم تا ديدگاههاي متفاوت در اين زمينه منعکس سازيم.
با اين حال، ناگفته نگذاريم که اولويت ما در اين نوشته، ملموس ساختن يک تجربه تاريخي هنوز زنده و درس آموز است. به همين جهت، دغدغه رعايت ساختارهاي صوري و کيفي يک مقاله، کتاب يا يک مکتوب آکادميک، گرچه برايمان مهم بوده، اما نقشي فروتر از محتواي „پيام سياهکليها“ را داشته است.
در حين بررسي اسناد و مرور دوباره و دوباره آنها، چند نکته تا همين جا برجسته ميشود. گرچه مدلل کردن آنها را بخشاً به ويرايش سوم اين يادداشتها واگذار ميکنيم، چرا که نياز به بازبيني دقيقتر مستندات جديدتري است که از رستاخيز سياهکل امروزه در دسترس ما و ساير پژوهندگان تاريخ معاصر ايران و به ويژه سچفخا است.
نکته نخست اهميت و نقشِ تجربه، دانش و قاطعيت تصميمگيري تيم جنگل و به ويژه فرماندهٌ گروه، رفيق علي اکبرصفائي فراهاني است که معمولاً در انبوه وقايع و رويدادها، گوهر درخشان توانايياش به عنوان فردي کارآزموده در سياست و امور نظامي به اندازه کافي ديده نميشود. او از سويي تزهاي فشرده نظريه گروه جنگل را در „آنچه يک انقلابي بايد بداند“[2] در تابستان ۱۳۴۹ فرموله ميکند. تزهاي فشرده اين رساله، در واقع به نيازها و پرسشهاي يک „برنامه عمل“ يا „منشور“ سازمان يا حزبي در فرايند آفرينشِ خويشتن پاسخ ميدهد. بررسي جزئيات محتوايي نظريات کار ديگري است. بعد از گذشت بيش از نيم قرن، طبيعي است که بسياري از موضوعات را ميتوان پختهتر و دقيقتر توضيح داد و سطح رشد مبارزه طبقاتي امروز در ايران و جهان، با نيم قرن پيش تفاوتهاي کيفي جدي دارد. به بيان بيژن جزني، „پاسخ موضوعات امروز را نبايستي در جزوات ديروز يافت…“، با اين همه نشان از سطح بالاتري از بلوغ سياسي و استراتژيک جنبش نونهاد و خودپوي چريکهاي فدايي خلق دارد که برخي مفسرين ناآشنا يا شاهديني که بافتههاي ذهنيشان را امروزه به عنوان „شرايط آن دوره و وضع سازمان“ به خورد مخاطبين ميدهند.
در همين زمينه ناگفته نبايد گذاشت که تجربه و قاطعيت تصميمگيري گروه جنگل و مشخصاً رفيق صفايي فراهاني، در آفرينش آن „لحظه جاودان“ که بعدها به عنوان رستاخيز سياهکل شناخته شد، شاخص تفاوت کيفياي است که اين گروه با محافل همدورهاش در داخل و خارج از کشور دارد.[1] بسياري از اين گروهها و محافل، داراي کميت و يا افراد با سابقه فعاليت بيشتري نيز بودند؛ با اين حال، قبل از اقدام جدي و وسيع توسط ساواک دستگير و يا در بحثهاي نظري متشتت ميشدند و از عمل باز ميماندند. شروع ضربات به گروه شهر و جنگل، نشان از تکرار سناريويِ شکست محافل ديگر بود. در گزارشات حميد اشرف[1] در موارد مختلف به فشار و تاکيد فرمانده گروه جنگل براي شروع هر چه زودتر عمليات براي غافلگير کردن نيروهاي دشمن، اعم از ساواک، ارتش و ژاندارمري وجود دارد. اهميتِ اين موضوع فقط براي يک تصميم تاکتيکي يا بوروکراتيک نيست بلکه شم سياسياي است که با تجربه نظامي در تقابل ضربات امنيتي با هم درآميخته است. اطلاعات کنوني ما در مورد ساواک چنين است که از وجود گروه جنگل حداقل از نيمه دوم دي ماه ۱۳۴۹ و نيز کروکي افراد فعال آن مطلع بوده است. با اين حال، اين اطلاعات ما بعد از گذشت سالها از آن واقعه است و اين همه جزئيات بر رفقاي ما، در آن لحظه آشکار نبود. تيزهوشي، خبرگي سياسي و تجربه بسيار لازم است که درست در لحظه بحراني، صحنه عمليات را گروه سياهکل، و نه ساواک و ارتش، تعيين کند!
از اين چشمانداز، „قاطعيت تصميمگيري و اجرا در اين لحظات بحراني“ نشان از کفايت گروه جنگل به فرماندهي رفيق فراهاني دارد. حمله نظامي نه چندان موفق، با گروهي ضربه خورده از لحاظ امنيتي در شهر و جنگل، اشتباهات تاکتيکي فراوان که در همه جا ديده مي شود و…، اگر نکتهسنجان بگردند، بازهم ضعفهاي بيشتر خواهند يافت. با اين همه اما، نتيجه تاريخي عملياتي با ريسکي چنين بالا نشان ميدهد که تصميم گروه براي پيش دستي در رساندن يک پيام استراتژيک به کل جامعه بوده است که جبران اين شکست تلخ نظامي و امنيتي را ميکند. اين دستاوردِ کار و تجربه فراهاني و رفقاي جنگل بود. سرنوشت تلخ و جانفشاني تک تک رفقا، امروزه همه همدلان اين جنبش را هنوز بعد از نيم قرن متاثر ميکند، با اين حال، رفقاي ناديده ما، اقدامي را به سرانجام رسانند که شرط لازم بنيانگذاري يک سازمان سراسري کمونيستي در ايران در آغاز دهه پنجاه شمسي بود.
به شرط لازم اشاره کرديم، از آن جهت که بنيانگذاري يک گروه، سازمان يا حزب، نياز به يک „لحظه واقعي و مهم“ (در اينجا عمليات سياهکل) ناظر بر جنبش انقلابي و مبارزه طبقاتي دارد و اين شرطي لازم است. ادامه زندگي، رشد و پيشرفت تشکيلات، منوط به „ادامه کاري“ است. و اين، ما را به نکته دومي ميرساند. در گزارشات مختلف „اينک“ قطعي است که بخش زيادي از چريکهاي دستگيرنشده حداقل از دي ماه ۱۳۴۹ براي ساواک اعليحضرت، شناخته شده بودند. از شوربختي روزگار، در آن ميان اغلب اسامي و کروکيها به چند اسم و بيش از همه به يک اسم ختم ميشد: حميد اشرف!
اين چريک قبلاً يک بار همراه با ۴ رفيق باقي مانده از ضربات ۱۳۴۶ بر گروه جزني-ظريفي، يعني علي اکبر صفايي فراهاني، محمد صفاري آشتياني، غفور حسن پور و اسکندر صادقي نژاد، با دقت و پشتکار، تار و پود تشکيلات ضربه خورده را جمع و جور کرده بودند تا به تدريج طي بيش از دو سال کارِ مدام و تدارکاتي به گروه سياهکل ارتقاء يابد. حال در اثر ضربات پيش و پس از عمليات سياهکل، دوباره مسئله ادامه فعاليت رزمنده در عين بازسازي دوبارهٌ تشکيلات، در دستور کار جمع قرار ميگيرد.
در ۱۷ فروردين ۱۳۵۰ ساواک براي قدرت نمايي اسامي و عکس پنج نفر از اعضاي دستگيرنشده „سياهکلي“ها را اعلام ميکند: حميد اشرف، محمد صفاري آشتياني، جواد سلاحي، اميرپرويز پويان و عباس مفتاحي. „سياهکليها“، فرداي همان روز، ۱۸ فروردين ۱۳۵۰ پاسخ اين جنگ رواني، وحشت زده و هيستريک ساواک را با ترور تيمسار فرسيو دادند. او، رييس اداره دادرسي ارتش بود که يک ماه قبل از آن احکام اعدام زندانيان سياسي و مشخصاً گروه سياهکل را صادر کرده بود. در اين عمليات، تقريباً با حداکثر امکانات و تجربه نظامي باقي مانده تشکيلات اقدام شده بود تا احتمال عدم موفقيت عمليات را به پايينترين سطح بکشانند. از اين طريق „ديالوگ انتقادي“ رژيم شاه و ساواک در وسيعترين سطح اجتماع آغاز شد!ـ

چکيدهٌ کلام اين که آغاز و ادامه کار توسط اين جنبش جوان، هنوز هم براي پويندگان راه آزادي و رهايي طبقاتي و اجتماعي درس آموز است. نه از آن جهت که اشکال مبارزاتي يا حتي تحليلهاي نيم قرن پيش اکنون راهگشاست، بلکه نوعِ رويکرد به نوزايي سياسي و انقلابي در شرايط خفقان سرمايهداري و ويرانگري خردهبورژوايي حرّافان بيعمل قابل تامل بيشتر است. روشي که ترکيب چابک پيوند کار عملي و سازماني را با تکامل نظري در روندي پيوسته و تکامل يابنده ميفهمد و به پيش ميبرد. آن روشي که به بيان رايج همان دوره „تحليل مشخص از اوضاع مشخص“ را در دورهاي پيچاپيچ ديالکتيکياش فهميده ميشود. اين سومين نکتهاي بود که در اين بررسيها بيش از پيش به آن برخورديم و توسط فاکتهاي کنوني تاييد و برجسته ميشود.




***
در ويرايش کنوني، پرسشهاي دريافتي را در حد توان و امکانات محدودمان، چه در داخل متن، چه در ضميمههاي اين مجموعه پاسخ دادهايم و اشاراتي هرچند ناکامل و ناقص به پيشينه تاريخي شکلگيري سازمان داشتهايم. دلايل اين کار، امروزه بيش از همه در تحريفات و اظهارات نامعتبري است که از هر سو نسبت به شرايط واقعي تاريخي، فرهنگي و اجتماعي شکلگيري سازمان و نيز فضاي واقعي سياسي رژيم شاه در سالهاي پس از کودتاي ۱۳۳۲ ديده ميشود. اميد داريم که در ويرايشهاي آتي، تصوير بستر تاريخي و فرهنگي رويش چنين جنبشي را به شکلي همه جانبهتر نشان دهيم.ـ
***
در ذکر منابع تا آنجا که به خوانش متن لطمه بزرگي نميزد، در زير هر صفحه آورده شده است. علاوه بر اين، در پايان اين يادداشتها، ليستي از منابعي که در اينجا به صورت مستقيم يا غيرمستقيم مورد مراجعه قرار گرفتهاند، آورده شده است.ـ
تلاش ما در اين يادداشتها اين بوده است که تجربهاي را با مخاطب جويا و کنکاشگر به اشتراک بگذاريم و از طريق اين تعامل، نگاهي با فاصله اما مشخصتر به يک تجربه ارزشمند تاريخي داشته باشيم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد!ـ
محمود خليلي، همايون ايواني
نوزدهم بهمن ۱۳۹۹
هفت فوريه ۲۰۲۱
ـ [1] ن. ک. فصل يک تا چهار در همين نوشته.
Keine Kommentare