باز گردیم؟ (شعری و اشاره ای از سعید یوسف)
- By : Editor_4
- Category : شعر و سرود
از طریق رفیق حماد باخبر شدم که نوشته ای از من دربارۀ پویان و بویژه چند سطر شعر سرودۀ من در آغاز آن نوشته در جاهائی بدون ذکر نام نویسنده و سراینده نقل میشود. البته اگر نقل از نشریهٔ کار باشد، که فاقد نام من بوده، عذرش موجه است. بهر رو، این بهانه ای شد برای نوشتن این یادداشت، و با تشکر از رفیق حماد که باخبرم کرد.
در سال ۵۸، در نخستین گامهای نشریۀ «کار» بودیم و من علاوه بر وظائفی دیگر، مطالب صفحۀ «ادبیات کارگری» را در این نشریه مینوشتم و تنظیم میکردم. سالگرد به خاک افتادن پویان بهانۀ خوبی بود برای اختصاص این صفحه به او. پس از گفتگو با برخی از رفقائی که پویان را از نزدیک میشناختند، و به مدد آنچه که از رفقائی چون سعید پایان در حافظه داشتم، مطلبی نوشتم که زیر عنوان «یادت هست، همشهری؟» در نشریهٔ کار (شمارۀ ۱۲، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۵۸) چاپ شد. البته در تصویر این صفحه میبینید که چه بر سر عنوان نوشتۀ من آمده! خداوند از تقصیرات مصطفی مدنی (رابط تحریریه و چاپ) و مسعود فتحی (بخش صفحه بندی و چاپ) نگذرد که وسواسها و دقتهای امثال من برایشان بیگانه بود و توجه کافی نداشتند. به هر رو، شعر زیبائی از نیاز یعقوبشاهی را هم که برای پویان سروده بود در این صفحه گذاشتم و افزون بر آن در بالای نوشتۀ خودم هم این چند سطر را که سروده بودم گذاشتم:
بازگردیم، رفیق؟
گفته بودی هرگز باز نگردیم
گفته بودی ویران باید کرد
همۀ پلها را در پسِ خویش
گفته بودی: تا فرجام نبرد
پیش، همواره به پیش…
.
در اینجا «بازگردیم؟» اشاره به مقالۀ درخشانی از خود پویان بود که در جُنگ ادبی «فصلهای سبز» (به همت هرمز ریاحی، از دوستان و آشنایان پویان) چاپ شده بود، و البته نه به نام خودش. «همشهری» هم یکی از چندین و چند نام مستعار پویان در کارهای قلمی اش بود، و به همین دلیل بصورت خطاب در عنوان نوشتۀ من به کار رفته است.
اگر در زمان حاضر میخواستم آن معرفی را برای پویان بنویسم، قطعا چیز دیگری میشد. در تابستان سال ۱۳۶۲ که در کمپ پناهجویان در شهر مانهایم آلمان بودم، با نقل آن چند سطر سرودۀ پیشین، شعری دیگر نوشتم به نام «بازگردیم؟» که نگاهی دیگر بود بر آنچه گذشته بود. این شعر در مجموعۀ شعر «زان ستاره ی سوخته ی دنباله دار» (آلمان، ۱۳۶۳) و بعد در مجموعۀ «تأملی در راه» (تهران، ۱۳۷۳) چاپ شد، همراه با توضیحی دربارۀ آن چند سطر، و احتمالا این کتابها برای همه آشنا نیست.
.
فرصت خوبی است که آن شعر «بازگردیم؟» را یک بار دیگر برای کسانی که ندیده اند منتشر کنم، و دیگر آن چند سطر مورد اشاره را که در بالا ذکر کردم («بازگردیم رفیق؟/ گفته بودی…» الخ) اینجا دوباره بر پیشانی شعر تکرار نمیکنم.
.
.
بازگردیم؟
.
میتوان برگشت.
میتوان بر سنگی پیغامی نیز نوشت
و گذاشت
و گذشت.
.
میتوان گفت
با سر افرازی حتّی
که ندانستیم.
میتوان افزود:
پیش رفتن را
در جهلِ مرکب
ما نیز
میتوانستیم.
.
شاید این برگشتن، جمع شدن باشد مانندِ فَنَر
شاید این برگشتنْ پژواکی باشد از بانگی در کوهستان
شاید این برگشتنْ بازْدَمی سختْ حیاتی باشد.
.
میتوان کرد به هر چیز نظر
با نگاهی دیگرگونه کنون؛
میتوان در واپس رفتن نیز،
چون تقلاّی سرگینْغلتان،
دید زیبائی از وصفْ برون.
.
میتوان شب را باور کرد.
میتوان در جائی کرد اُتراق
خستگی در کرد.
میتوان از نو کرد آغاز.
میتوان شمعی دیگر افروخت
و مدادی دیگر سر کرد
و نوشت
و گذاشت
و گذشت.
.
میتوان برگشت.
Keine Kommentare