سخنرانی جلال سعیدی در سمینار یک روزه چهل سال بعد از انقلاب ۵۷ و سی سال بعد از کشتار تابستان ۶۷: چپ کمونیستی در پس از خیزش دی ماه

چهل سال بعد از انقلاب ۵۷ و سی سال بعد از کشتار تابستان ۶۷: میزگرد نخست، از چپ میلا مسافر،فرخنده، جلال سعیدی، هژیر پلاسچی
مقاله

سخنرانی جلال سعیدی در سمینار یک روزه چهل سال بعد از انقلاب ۵۷ و سی سال بعد از کشتار تابستان ۶۷، میزگرد بررسی  چهل سال  حاکمیت سرمایه داری  در ایران

چپ کمونیستی در پس از خیزش دی ماه

من ابتدا بحث را از واقعیت های عینی شروع می کنم که کمتر می توان درباره آن تردید داشت. خیزش دی ماه که در بیش از صد شهر ایران برای ده روزکلیت رژیم جمهوری اسلامی را چالش کشید توام بود با طرح آلترناتیو از سوی بخشی از توده هائی که در اقدامات اعتراضی شرکت کردند. شعارهائی در دفاع از سلطنت، جمهوری ایرانی و از جمله نان، کار و آزادی در این خیزش مطرح شد. اگر چه «شعار نان، کار، آزادی» از نمادهای نیروی چپ و کمونیست است اما اولاٌ، هنوز در سطح مطالباتی قرار دارد و شعارنظام جایگزین نیست، ثانیاً،این شعار در مقایسه با شعارهای دیگر کمترین برد را جنبش اعتراضی داشت که خود گواهی است بر ضعف حضور نیروهای چپ و کمونیست در جنبش اعتراضی. تصدیق این واقعیت خواندن آیه یاس نیست بلکه نقطه عزیمتی است برای برطرف کردن ضعف و خلاء حضور چپ کمونیست و تلاش برای بازسازی مجدد جضورنیرومند چپ درصحنه  پیکارهای سیاسی و طبقاتی جاری. برای بازسازی چپ کمونیست به ناچار باید این ضعف ها را لااقل بازشناخت تا مسیر بازسازی ممکن شود.ـ

آن چه که من دراین بحث به طورخلاصه مطرح خواهم کرداین است که : عدم درک ویژگی های انقلاب ایران توسط چپ که حاصل آن حذف چپ از صحنه سیاسی به عنوان مهم ترین اپوزیسیون رژیم بود ، فروپاشی کمونیسم شوروی که الگوهای فکری چپ ایران عموماً زیرمجموعه های آن قرار داشت و چیرگی نئولیبرالیسم عوامل بودند که چپ کمونیستی ایران را در بحرانی بسیار عمیق فرو بردند. عوامل چندگانه این بحران، بر بسترسرکوب فاشیستی رژیم برای ریشه کن کردن همه نیروهای  اپوزیسیون و از جمله سازمان های سیاسی چپ، قتلعام گسترده فعالان چپ و کمونیست، تبعید و طولانی شدن آن، ایجاد گسست میان چند نسل از فعالین چپ در طی چهار دهه گذشته، این بحران را هر چه عمیق تر ساخت. انشعابات، فروپاشی ها و آشفتگی های فکری و ادامه بحران چپ جهانی ونیز سرکوب های بسیار سنگین رژیم موجب شده است که اکثریت عظیم فعالین چپ در داخل کشور به صورت انفرادی به فعالیت خود ادامه دهند. در مورد نیروی های تبعیدی نیز وضع به  همین منوال است و اکثر فعالین چپ در خارج از کشور نیزدرخارج از سازمان های سیاسی موجود فعالیت می کنند.ـ

اما در بحران سیاسی کنونی و آغاز پایان کار رژیم جمهوری اسلامی، چپ کمونیستی بار دیگر به صحنه مقدم اقدامات تاریخی فرا می خوانده می شود. با این وصف بازگشت به صحنه به خودی خود پاسخ نیست بلکه چگونگی این بازگشت، برای تبدیل سوسیالیسم به یک آلترناتیو واقعی است که می تواند شرط حضور یک جنبش سوسیالیستی نیرومند باشد. این امر به چند شرط حیاتی بستگی دارد:ـ

اول، مرزبندی قاطع و بی ابهام با الگوی شکست خورده حزب- دولت های سوسیالیستی قرن بیستم. شرط اصلی مرزبندی قاطع با الگوی حزب- دولت ها، بازگشت به سوسیالیسم مارکسی  است. سوسیالیسمی که بی تزلزل و به  طور دائمی به دمکراسی متعهد است. پیوند سوسیالیسم با دمکراسی شرط قوام و بالندگی جنبش سوسیالیستی و نیز بقای خود سوسیالیسم است. چپ کمونیستی در صورتی می تواند به صدای بی صدایان و پرچم دار پیکارهای طبقاتی اکثریت عظیم جامعه تبدیل شود که سرسخت ترین نیروی مبارز برای دمکراسی و حق حاکمیت مردم باشد و در دفاع از آزادی های بی قید وشرط سیاسی تردیدی به خود راه ندهد.ـ

دوم، مبارزه نقد، بی گسست و از امروز برای سوسیالیسم دلیل وجودی چپ، مبارزه برای سوسیالیسم و مقابله با سرمایه است. شکست سوسیال دمکراسی در کشورهای مرکز و تبدیل احزاب سوسیال دمکرات به احزاب مشابه راست نشان داد که در جا زدن در سرمایه داری تنها دامن زدن به نابرابری های طبقاتی و فرسایش و توخالی ساختن دمکراسی است. مخصوصاً در ایران به عنوان یک کشور حاشیه سرمایه داری که فقرو نابرابری در آن بیداد می کند مبارزه برای شهروندی آزاد و برابر در گرو مبارزه علیه سرمایه داری و پشت سر نهادن وعبور از آن است.ـ

سوم، پایان دادن قطعی به قیم مابی. احزاب چپ وسیله- و صرفاً وسیله ای – هستند برای تکوین و تقویت همبستگی طبقاتی کارگران و زحمتکشان. تبدیل کردن این وسیله به هدف به معنای تبدیل کردن ماموریت بزرگ چپ کمونیست به نوعی کسب و کار بورژوائی است.ـ

چهارم، توجه به تنوع و تکثر جنبش رهائی اکثریت.جنبش سوسیالیستی چیزی نیست جز مبارزه برای یک اجتماع بزرگ انسانی که در آن „شکوفائی آزاد هر فرد شرط شکوفائی آزاد همگان است“. همبستگی طبقاتی کارگران و زحمتکشان علی رغم تفاوت های جنسی، سنی، فرهنگی ، ملی، مذهبی و عقیدتی آنها و با مبارزه علیه پیش داوری ها و تبعیضات ناشی از این تفاوت ها شدنی است.بنابراین چپ ایران متحدین خود را باید در جنبش مستقل زنان علیه ستم و نابرابری های جنسیتی، درهمراهی با ملیت های ایران علیه ستم ملی، درهمراهی با اقلیت های قومی، مذهبی و فرهنگی علیه ستم مذهبی مسلط، در میدان دادن به شور و نیروی زندگی جوانان جستجو کند برای آن که به پرچم رهائی کارگران و زحمتکشان وفادار بماند.ـ

پنجم، پذیرش چندگانگی فکری و سازمانی در درون خود چپ. یک پارچه شدن فکری و سازمانی چپ نه ممکن است و نه ضرورتاً مطلوب. اما چند گانگی با پراکندگی ناشی از فرقه گرائی فرق دارد.فرقه گرائی پلورالیسم چپ را تحمل نمی کند. یکی از شرایط حیاتی برای تجدید آرایش و بازسازی چپ کمونیستی برای عملی ساختن اتحاد طبقاتی به عنوان سنگ بنای یک بدیل سوسیالیستی خروج از پراکندگی و تامین اتحاد صفوف نیروهای  چپ کمونیست است. این اتحاد برای سوسیالیسم با نظر گرفتن چندگانگی فکری و تنوع نظری نیروهای چپ و نه با نادیده گرفتن آن، می تواند عملی شود. ـ

در دوره پس از فروپاشی و در متن بحران و پراکندگی چپ کمونیست تلاش های با ارزشی با الهام از تجربیات جهانی برای تجدید آرایش نیروهای چپ در ایران صورت گرفته است. در این میان می توان به ویژه به سه تجربه «اتحاد چپ کارگری»، «اتحاد چپ انقلابی» و آخرین آن ها، «شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست» نام برد. نیروهای تشکیل دهنده این اتحادها تعدادی از سازمان های چپ بوده اند که در مقایسه با تعداد گسترده فعالین مستقل اقلیت کوچکی را تشکیل می دهند.واقعیت بحران پراکندگی نیروهای چپ نشان می دهد که برای غلبه بر بحران کنونی و تامین صفوف اتحاد نیروهای چپ رزمنده که برای آلترناتیو سوسیالیستی نقش حیاتی دارد اتحاد باید از پائین و بر مبنای اتحاد آن بخش از فعالینی که هم با الگوی حزب- دولت و هم با سوسیال دمکراسی و رفورمیسم فاصله و  مرز روشن و بی  ابهام  دارند شروع شود. بنابراین اتحاد با شرکت فعالین به صورت فردی( اعم از فعالین مستقل، اعضای تشکل ها و یا سازمان ها) شکل می گیرید تا بتواند اتحاد هر چه وسیع تری از طیف فعالین چپ را پوشش دهد. این روند می تواند با تبادل نظرهای منظم فکری و همکاری های سیاسی در عرصه عملی شروع شده و اشکال مناسب سازمانی خود را در پرتو تجربه مشخص بیابد.ـ

عوامل شکست چپ کمونیست چند گانه و عبارتند از چپ وانقلاب 57، فروپاشی بلوک شرق و چیرگی نئولیبرالیسم. من دربحث خود به خاطر محدودیت وقت با اشاره به عامل اول و سوم بیشتر به عامل دوم ،بحران یا شوک ناشی از فروپاشی بلوک شرق خواهم پرداخت.ـ

چپ و انقلاب ایران! پیروزی انقلاب 57 اولین شوک را به چپ ایران وارد ساخت.ـ

یکم، در دستگاه نظری چپ ارتجاع و انقلاب دو مفهوم متضاد بودند که جمع شان در یک جا ممکن نبود.این درحالی بود که انقلاب ایران دراوج پیروزی با قیام مردم توسط یک ارتجاع دیگر که از جهاتی از ارتجاع حاکم بدتر بود بلعیده شد.ـ

دوم، در دستگاه نظری چپ در هم آمیزی خلق یا مردم با ارتجاع یک امکان بعید و پیش بینی نشده بود. اما واقعیت این است که در انقلاب ایران بخش بزرگی از مردم با ارتجاع درهم آمیخته و تحت هژمونی دستگاه روحانیت قرار گرفتند.اکثریت جریانات چپ در سال اول انقلاب لیبرال ها را خطرناک تر از خمینی می دانستند و خمینی نیز برای سوء استفاده از این گیج سری چپ تصمیم گرفت اول لیبرال ها را درهم کوبیده و همه شرکای لیبرال خود را از صحنه بدور کند و در نیمه دوم سال 58 سناریوی انقلاب دوم را به اجراء بگذارد.ـ

سوم، در نظر اکثر جریانات چپ، دمکراسی سیاسی از اهمیت درجه اول برخوردار نبود، دمکراسی پدیده ای متعلق به بورژوازی ارزیابی می شد و حداکثر وسیله ای برای رسیدن به سوسیالیسم و نه چندان سازگار با سوسیالیسم. این نگاه در درجه اول در ارتباط با آزادی های فردی وضوح بیشتری می یافت. از جمله آزادی بیان یک مطالبه لیبرالی قلمداد می شد. این تصورچپ از دمکراسی عنصر اصلی فاجعه ای بود که در روند مسخ انقلاب ایران بر سرچپ فرود آمد.ـ

چهارم، چپ به خاطر پوپولیسم پررنگ درک روشنی از امپریالیسم ارتجاعی نداشت. بنابراین هنگامی که طرفداران خمینی سفارت آمریکا را اشغال کردند و خمینی مبارزه با آمریکا را به شعار محوری مبدل کرد سازمان فدائی که اپوزیسیون اصلی رژیم را تشکیل می داد در بحران همه جانبه فرو رفته و به حامی ارتجاع تازه به قدرت رسیده مبدل شد. البته بودند تشکل های کوچک چپی که در خلاف این مسیر قهقرائی شنا کردند اما در مجموع چپ به عنوان اپوزیسیون و امید اصلی مقابله با تثبیت رژیم جمهوری اسلامی از صحنه خارج شد.ـ

فروپاشی بلوک شرق.

فروپاشی بلوک شرق نیزیک شوک تاریخی- جهانی بود که در سراسر دنیا تاثیر خود را بر جای نهاد ولی شوک ناشی از آن در چپ ایران به ویژه نیرومند بود زیرا اولاً، زخم هائی را می شکافت که انقلاب اسلامی ایجاد کرده بود وهنوز تازه بودند و ثانیاً، الگوهای فکری چپ ایران عموماً زیرمجموعه های کمونیسم شوروی بود. مهم ترین محورهای ضربه عبارت بودند از:ـ

یکم، بن بست کمونیسم شوروی نشان داد که سوسیالیسم بدون دمکراسی هر دست آوردی هم داشته باشد به فضائی راه می برد که مردم می کوشند ازآن بگریزند. حتی فراتر از آن در چنین نظامی، خود ارزش های سوسیالیستی قبل از هر چیز وبیش از هر چیز، بی ا عتبار می شوند. برابر خواهی و عدالت و همبستگی رنگ می بازد، ریاکاری و دروغ بیداد می کند و به شرط زیستن مبدل می شود. این بن بست مخصوصاً نشان داد که اگر آزادی های فردی نقض شوند هر تلاشی برای عمق دادن به دمکراسی یا فراتر رفتن از دمکراسی بورژوائی نه تنها به نتیجه نمی رسد بلکه به استبداد فراگیر مبدل می شود.ـ

نقض آزادی های سیاسی ، فردی و دمکراسی درنقطه مقابل سوسیالیسم مارکسی قرار دارد. مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست اعلام کرده بودند که که گام نخست در انقلاب پرولتری، ارتقا پرولتاریا به موقعیت طبقه حاکم وپیروزی در نبرد برای دمکراسی است.انگلس در مقدمه سال 1895 بر کتاب “ مبارزات طبقاتی در فرانسه“ مارکس، نوشت „« مانیفست کمونیست قبلاً اعلام کرده بود که کسب حق رای عمومی، دمکراسی، یکی از نخستین و مهم ترین وظائف پرولتاری مبارز است.». همچنین انگلس در “ اصول کمونیسم“ در پاسخ به این سئوال که „مسیر این انقلاب(کمونیستی) چگونه خواهد بود؟ می گوید این انقلاب نخست یک قانون اساسی دمکراتیک و بوسیله آن بطور مستقیم یا غیرمستقیم، حاکمیت سیاسی پرولتاریا را تاسیس می کند. به طور مستقیم در انگلستان، که پرولتاریا هم اکنون اکثریت مردم را تشکیل میدهد. بطور غیرمستقیم در فرانسه و آلمان که اکثریت مردم علاوه برپرولتاریا از دهقانان و بورژواهای کوچک تشکیل میشوند که اکنون در حال تبدیل شدن به پرولتاریا هستند و به لحاظ منافع سیاسی شان هر چه بیشتر به پرولتاریا وابسته میشوند و بنابراین ناگزیرند خواست های پرولتاریا را بپذیرند….ـ

در واقع نطفه شکست بلشویسم هنگامی بسته شد که رهبران انقلاب اکتبر در تلاش برای دفاع از قدرت نوپای کارگری، دمکراسی را در همه سطوح آن زیر پا نهادند. پس از پایان جنگ داخلی و پایان دوره کمونیسم جنگی، حزب بلشویک که نفوذش درمیان اتحادیه های کارگری و شوراها به نفع احزاب اپوزیسیون کاهش یافته بود شروع به امحاء آزادی مطبوعات، ممنوعیت احزاب اپوزیسیون حتی احزاب سوسیالیست نمود. آزادی سندیکاهای کارگری از میان برداشته شد و سندیکاها به ضمیمه حزب حاکم مبدل شدند. همزمان با پاکسازی شوراها از احزاب سیاسی مخالف، امحاء آزادی های سیاسی و وابسته شدن همه ارگان های توده ای کارگری نظیر سندیکاها، کمیته های کنتر ل کارگری، نطفه های یک نظام مبتی بر استبداد تک حزبی شکل گرفت.لنین در آخرین سال زندگی خود با انتقاد از این وضعیت گفت که اکنون حکومت شوراها نه دیکتاتوری پرولتاریا( طبقه کارگر) و نه حتی دیکتاتوری حزب کمونیست بلکه دیکتاتوری پولیت بورو یا دفتر سیاسی حزب است. اما آن چه که در دوره لنین نظقه بسته بود در دوره استالین به یک نظام سیاسی تک حزبی( الگوی حزب- دولت) مبدل شد و به  انقلابات سوسیالیستی کشورهای دیگر نیز تعمیم یافت. پس ازمرگ استالین،هم در شوروی و کشورهای دیگر سوسیالیستی و هم در انقلابات سوسیالیستی که در دوره پس ازاستالین به وقوع پیوستند مانند ویتنام و کوبا همین الگو مبنای بنای جوامع در پس از کسب قدرت سیاسی قرار گرفتند.ـ

اما نظام شورائی ایجاد شده دردوره پس از انقلاب اکتبر هم دارای نقائص خاص خود بود که دامنه دمکراسی را کاهش می داد. بنا بر تعریف قانون اساسی سال 1918 کسانی از حق رای برخوردار بودند که امکانات زندگی خود را از کارتولیدی و یا کار مثمر ثمر برای جامعه به دست می آوردند. و یا کسانی که از طریق خانه داری کارگران بخش تولید را حمایت می کردند. این تعریف ازرابطه کار و حق رای، بخش مهمی از جمعیت شهری و روستائی – ا قشار میانی در شهر و روستان و طبقات بالا- را از حق رای محروم می کرد. بخش مهمی از بیکاران و نیز زنان غیرشاعل نیز به این ترتیب از حق رای محروم می شدند. علاوه بر آن، در انتخابات شوراهای استانی(گوبرینا) طبق ماده 25 همین قانون، در شهرها هر 25 هزار نفر می توانستند یک نماینده انتخاب کنند در حالی که درمناطق روستائی هر 125 هزار نفر حق انتخاب یک نماینده را داشتند. به این ترتیب هر شهروند در جمعیت شهری پنج برابر شهروندان روستائی حق انتخاب داشت. جمعیت صد میلیونی دهقانان به این ترتیب به یک پنجم یعنی عملاً بیست میلیون نفر تقلیل داده می شد تا از طریق حق وتو، موقعیت دولت کارگری حفظ شود.ـ

مقایسه تجربه شوراها در انقلاب اکتبربا نقطه نظرات مارکس و انگلس در باره دمکراسی در دولت کارگری، تفاوت اساسی آن ها را نشان می دهد. در نوشته های مارکس و انگلس درباره کمون پاریس- که از نظر آن ها بیان حاکمیت طبقاتی کارگران بود- این تفاوت را به بهترین شکل ممکن می تواند دید. کمون پاریس نه یک سیستم تک حزبی که یک دمکراسی رادیکال بود با رعایت حق رای عمومی و آزادی های سیاسی. در آن حتی حق رای و آزادی های بورژاهای طرفدار حکومت ضد انقلاب ورسای رعایت می شد. آن ها در انتخابات کمون توانستند پانزده کرسی از هشتاد کرسی کمون را به دست آورند. مارکس و انگلس درتمام نوشته هایشان درباره کمون با هیجان عجیبی از این دمکراسی بی سابقه پشتیبانی و تجلیل می کنند. باید توجه داشت که کمون هنوز از نظر اقتصادی اقدام مهمی علیه سرمایه انجام نداده بود. بنابراین تجلیل مارکس و انگلس از آن اساساً بخاطر دمکراسی بی سابقه کمون بود. مارکس بخوبی میدانست که حق رای عمومی درکشورهائی که اکثریت دهقانی دارند میتواند بوسیله ای برای عقب راندن طبقه کارگر و حفظ رژیم های ارتجاعی منجر شود. اما او از اینجا نتیجه نمی گیرد که پرولتاریای انقلابی پاریس باید اکثریت دهقانان را از حق رای محروم سازد. بلکه برعکس، بر ضرورت تلاش برای دست یافتن به اتحاد کارگران و دهقانان تاکید می ورزد.ـ

دوم، قطعیت یافتن ورشکستگی حزب- دولت های کمونیستی نشان داد که هیچ حزبی نمی تواند از طریق سکوت و انفعال توده کار و زحمت، طبقه کارگر را نمایندگی کند. در کلیشه های نظری کمونیسم شوروی، پرولتاریا مجموعه ای از آحاد کارگران تصورمیشد که درحزب کمونیست تجلی می یابد. و از آن جا که اتحاد بخش های مختلف طبقه کارگر در مقابل سرمایه یکی از شرایط رهائی است بنابراین تنها یک حزب واحد می تواند حزب تاریخی طبقه کارگر باشد. البته این حزب تاریخی طبقه کارگر باید کارگران را همراه خود سازد؛ قبل از قدرت از طریق متقاعد کردن آن ها و پس از کسب قدرت سیاسی از طریق به اطاعت واداشتن آن ها . به این ترتیب است که نماینده تاریخی به قیم طبقه تبدیل می شود. اگراین حقیقت ساده را در نظر بگیریم که حضور واقعی کارگران تفاوت های آن ها را با خود در عرصه پیکارهای طبقاتی به همراه می آورد پس با وضوع بیشتری فهمیده میشود که همبستگی و وحدت طبقاتی کارگران نه با محو تفاوت های رنگارنگ و حتی بعضی از اختلافات میان کارگران، بلکه به موازات همین تفاوت ها و اختلافات حاصل شدنی است. زیرا طبقه کارگر از مجموعه افراد و گروه هائی تشکیل می شود که معمولاً منافع خاص خود را فراموش نمی کنند.  و بدین ترتیب است که همبستگی طبقاتی کارگران به معنای پذیرش تعدد احزاب سیاسی و سایر تشکل های و تجمع های کارگری است که نه فقط ضرورتاٌ پدیده زیان باری نیست بلکه تحت شرایطی حتی ممکن است به میدان دادن به همه گرایشات کارگری، همبستگی طبقاتی کارگران در مقابل سرمایه را تامین کند.ـ

سوم، کمونیسم شوروی بر درک بسیار زمخت و ساده گرایانه از روابط مالکیت تکیه داشت و عملاً و انحصاراً مالکیت عمومی را معادل مالکیت دولتی قلمداد می کرد. بنابراین برنامه ای و دولتی کردن هرچه بیشتر اقتصاد را به خودی خود یک ارزش سوسیالیستی و معیاری برای پیشرفت می دانست. اما تجربه نشان داده است اقتصادهائی که بر این مبنا بنا شده اند نه رفاه مادی به بار آورده اند و نه شکوفائی پایدار بهره وری کار انسانی را می توانند تامین کنند.ـ

چیرگی نئولیبرالیسم

فروپاشی کمونیسم شوروی، اعلام پایان تاریخ توسط تئوریسین های سرمایه داری، تبلیغات کر کننده ضد کمونیستی،شرایط جدیدی خلق کرد که توانست به نوبه خود فضاهای روشنفکری، جنبش های دانشجوئی و اعتراضی را تحت ثاثیر خود قراردهد.فضای به وجود آمده برخلاف دوره پس از انقلاب اکتبر و به ویژه جنگ جهانی دوم بود که  اتحاد شوروی و کمونیست های کشورهای اروپائی نقش مهمی در شکست آلمان نازی ایفاء نمودند. در این دوره فضاهای روشنفکری و جنبش های ضد سیستمی و حتی جنبش های ملی ضد استعماری به شدت تحت تاثیر افکار و اندیشه های چپ قرار داشتند. این تهاجم نئولیبرالی در همه نقاط جهان از جمله در کشورما دامنه نفوذ افکار و اندیشه های چپ را کاهش داد.ـ

همان طور که در بالا اشاره کردیم مولفه های چندگانه بحران و نیز سرکوب سنگین فاشیستی رژیم جمهوری اسلامی عواملی بودند که بحران چپ کمونیستی ایران را تعمیق ساخته و خروج از وضعیت پراکندگی و بازسازی مجدد بر مبنای بازگشت به سوسیالیسم مارکسی را کند ساخت.ا

اما برخلاف پیش بینی ایدئولوگ های سرمایه داری برای پایان تاریخ، چپ درسطح جهانی بسرعت از آوار شکست سربلند کرد و به ویژه با بحران جهانی سرمایه داری که ازسال 2007 شروع شد روند تجدید آرایش چپ سرعت قابل توجهی گرفت. خیزش دی ماه و رشد بحران همه جانبه رژیم جمهوری اسلامی، اوج یابی جنبش کارگری و توده ای اکنون فرصت تاریخی مهمی برای تجدید آرایش چپ کمونیستی کشورمان به وجود آورده است. با بازشناخت مولفه های بحران و ارزیابی انتقادی از تلاش چند دهه اخیر برای تجدید آرایش چپ باید به این چالش پاسخ داد.ـ

 خطوط آن چیزی را که مطرح کردم به این قرار است!ـ

جمهوری اسلامی دچار بحران سیاسی حادی است که آغاز پایان آن را رقم می زند. درمتن این بحران حضور چپ ضعیف است. چپ باید بتواند به صورت یک جنبش نیرومنده به صحنه برگردد. برای آن باید بتوان عوامل بحران را بازشناخته و به آن پاسخ لازم را داد.ـ

سه مولفه مهم عوامل بحران چپ ایران را تشکیل می دهد که عبارتند از شکست چپ در انقلاب بهمن، فرپاشی بلوک شرق و همراه با آن الگوها ی فکری چپ از سوسیالیسم ، چیرگی نئولیبرالیسم.ـ

 شکست تجربه قرن بیستم یا تجربه حزب- دولت ها نه شکست سوسیالیسم بلکه شکست فاصله گرفتن  این تجربیات از سوسیالیسم مارکسی بوده است. پاسخ به این بحران بازگشت به مارکس و سوسیالیسم مارکسی است.ـ

اساسی ترین وجوه بازسازی نظری چپ کمونیستی تعهد بی تزلزل و دائمی به دمکراسی، دفاع از حق حاکمیت مردم و آزادی های بی قید وشرط سیاسی است. پیوند سوسیالیسم با دمکراسی شرط قوام و بالندگی جنبش سوسیالیستی، و نیز شرط حیاتی بقای خود سوسیالیسم و مرزبندی قاطع با الگوی شکست خورده حزب-دولت است. ـ

مبارزه نقد، بی گسست و از امروز برای سوسیالیسم. دولت کارگری برای تامین مطالبات اکثریت عظیم اردوی کارو زحمت باید از سرمایه داری عبور کرده و برنامه انتقالی را برای تامین مطالبات اجتماعی اقتصادی مردم در دستور کار خود قرار دهد. تجربه شکست خورده سوسیال-دمکراسی تردیدی در این واقعیت باقی نمی گذارد.ـ

پایان دادن قطعی به قیم مابی ، پذیرش تفاوت و تنوع در میان صفوف طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی، تکثرگرائی درون جنبش چپ و سوسیالیستی از شرایط لازم و حیاتی برای بازسازی جنبش سوسیالیستی است. اتحاد برای سوسیالیسم با نظر گرفتن چندگانگی فکری و تنوع نظری نیروهای چپ می تواند عملی شود.ـ

اتحاد باید از پائین و بر مبنای اتحاد آن بخش از فعالینی که هم با الگوی حزب- دولت و هم با سوسیال دمکراسی و رفورمیسم فاصله و  مرز روشن و بی  ابهام  دارند شروع شود. اتحاد با شرکت فعالین به صورت فردی( اعم از فعالین مستقل، اعضای تشکل ها و یا سازمان ها)، هر فرد یک رای،  شکل می گیرید تا بتواند اتحاد هر چه وسیع تری از طیف فعالین چپ را پوشش دهد. برای شکل دادن به اتحاد کسی به کسی نمی پیوندد بلکه همه به هم می پیوندند. این روند می تواند با تبادل نظرهای منظم فکری و همکاری های سیاسی در عرصه عملی شروع شده و اشکال مناسب سازمانی خود را در پرتو تجربه مشخص بیابد.ـ

هشتم سپتامبر 2018

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

انقلابی که در نیمه راه است
اردشیر مهرداد
1
انقلابی که در نیمه راه است، اردشیر مهرداد

انقلابی که در نیمه راه است بخش نخست ۱ ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ در تقویم سیاسی ایران یک روز تاریخی دیگر بود. حکومت در این روز اعتراف کرد شبحی که بر فراز سرش  به پرواز درآمده «اغتشاش» نیست. «نا آرامی» نیست. «اعتراض» نیست. بلکه یک انقلاب به تمام معنی است. پروایی …

حمله اسرائیل به جنین
رسانه آلترناتیو
حملۀ اسرائیل به کرانۀ باختری:«جهان فقط خواستار جلوگیری از یک بحران عمومی است»ـ

ترجمه شیدا نبوی چهار شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ – ۲۱ ژوين ۲۰۲۳ حملۀ جدید اسرائیل به سرزمین اشغالی کرانۀ باختری در روز دوشنبه ۱۹ ژوئن۲۰۲۳ [۲۹ خرداد۱۴۰۲] حداقل پنج کشته بر جای گذاشت. „ژان پل شانیو“، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه و فلسطین، در گفتگوی کوتاهی با „هالا کُدمانی“ می گوید این شاهدی است از …

ایران
جنبش نوین مردم ایران و مسئلهٔ پرچم، هوشنگ دیناروند

در میان پرچم های سه رنگ دوران سلطنت، شمشیری به دست شیر داده شده است که نمادِ همان ذوالفقارِی ست که در دستِ علی، امام اول شیعیان خون هزاران انسانِ بی گناه را ریخته است، تا اسلام پای برجا بماند و آبرویش حفظ شود. این قدرت مطلق که نمادِ آن در میان پرچم دوران سلطنتی نقش بسته، نشانی دینی ست که سلطنت مطلقهٔ شاهی را نیز به سود شاه که «ظل الله» است، به خوبی توجیه می‌کند. در پرچم دوران استبداد و کشتار جمهوری اسلامی نیز، شمشیر و ذوالفقار به صورتِ «لااله الا الله»، یعنی به شکل و شمایلِ همان خرچنگ اسلامی درآمده است که بر هست و نیست انسان ایرانی چنگ انداخته و در طول این چهل و چند سال با کشتارهای بی رحمانه و بی بدیل در تاریخ ایران، حاکمیت ولایت مطلقهٔ آخوند را تأمین و تضمین کرده است.

%d Bloggern gefällt das: