درس های از جنبش انقلابی شیلی – میر
- By : Editor_4
- Category : تاریخ معاصر, رسانه آلترناتیو
مصاحبه با ویکتور تورو یکی از اعضای اولیه میر
مترجم : بهمن – س
پیش درآمد: برخلاف دیگر کشورهای آمریکای جنوبی، کشور شیلی از سال 1932 دارای یک سیستم انتخابات دمکراتیک در چارچوب دمکراسی پارلمانی بود. در انتخابات سال 1970 حزب سوسیالیست به رهبری سالوادور آلنده توانست با کسب %36,6 آرا، رقیب انتخاباتی اش-خورخه الساندرو رودریگز- رئیس جمهور آن زمان را که از سیاستمداران محافظه کار بود با اختلاف %0.8 شکست دهد. عملا آلنده اولین رئیس جمهوری بود که در یک انتخابات آزاد و دمکراتیک که حتی مطابق با استاندارد های کشورهای امپریالیستی غربی بود، پیروز شده و به قدرت رسیده بود. گرچه حزب سوسیالیست یک حزب رفرمیست چپ بود ولی پیروزی آلنده بمذاق سرمایه داران محلی و بین المللی – بخصوص آمریکا که منافع بسیار زیادی در شیلی داشت، خوش نیامد و از همان روز اول پیروزی آلنده سعی در خرابکاری در برنامه های رفاهی و ملی کردن صنایع او داشتند. بدنبال سیاست بازسازی اقتصادی آلنده از یک طرف و فشار اقتصادی و سیاسی دولت آمریکا از طرف دیگر، کشورشاهد سیر صعودی تورم، کمبود مواد غذایی، و در نتیجه اعتصابات در بخش های مختلف بود. هر دو حزب محافظه کار مخالف دولت با تکیه به شرایط موجود، خواستاراستعفا آلنده شدند. آلنده به خواست این احزاب اهمیتی نداد و از هوادارانش درخواست حمایت کرد. بدنبال این وقایع در 11 سپتامبر 1973 ژنرال آگوستینو پینوشه همراه با فرمانده هان هر چهار بخش ارتش (زمینی، هوائی، دریائی، و تفنگداران ویژه) با حمایت و پشتیبانی کامل دولت نیکسون بخصوص وزیر خارجه اش کیسنجرو افراد وابسته به سازمان سیا کودتائی را علیه دولت آلنده سازمان دادند. در ابتدا از آلنده خواسته شد که تسلیم شده و همراه خانواده اش کاخ ریاست جمهوری را ترک کند ولی آلنده این درخواست را توطئه و تله ای علیه خود و دولتش دانسته و تسلیم نشد و در کاخ ریاست جمهوری ماند، مقاومت کرد، و کشته شد. برخی بر این باور هستند که آلنده بعد از بمباران کاخ ریاست جمهوری (با حداقل 17 بمب) توسط جنگنده های نیروی هوائی، با شلیک بخود، به زندگی اش پایان داد. در واقع این نه یک کودتا که جنگی تمام عیارعلیه یک نوع حکومت سوسیالیستی توسط سیستم سرمایه داری و مزدورانشان بود. گفتنی است که رهبر حزب سوسیالیست وقوع کودتا را پیش بینی کرده و هشدار داد بود که شیلی به ویتنام دومی بدل خواهد شد.
کودتا شیلی از وحشیانه ترین و خونبارترین کودتاهای دوران جنگ سرد هست که توسط امپیریالیست آمریکا سازمان داده شده. نزدیک به دو ماه بعد از کودتا، یعنی از سپتامبر تا نوامبر1973، بیش از 4000 نفر از طرفداران آلنده و افراد وابسته به نیروهای چپ دستگیر و در استادیومی نگهداری میشدند. از این تعداد 1850 نفر اعدام شدند (از جمله ویکتور خارا، موسیقیدان و خواننده مشهور و مردمی شیلی) 1300 نفر ناپیدید شدند (دولت حکومت نظامی در ابتدا ادعا کرد این افراد از کشور فرار کرده اند ولی بعدا مشخص شد که تمامی این 1300 نفر از دستگیر شده گانی بودند که به زیر شکنجه رفته واز آن پس دیگرهیچکس سراغی از آنها ندارد. همچنین نزدیک به 200,000 نفر به تعبید فرستاده شدند. یکی از وحشیانه ترین اقدامات دولت پینوشه پرتاب زنان حامله (طرفدار آلنده یا از اعضای سازمان های چپ) از درون هواپیما به پائین بود.
پس از کودتا، وضع اقتصادی شیلی بسیار متزلزل شد و از آنجا که نظامیان حاکم قادر به حل مشگلات موجود نبودند، به سراغ اقتصاددانانی رفتند که تحصیل کرده آمریکا و پیرو آنچه که به مکتب شیکاگو معروف هست، بودند (کسانی که به پسران شیکاگو معروف بودند. کسانی که به مقام ها و مشاوران اقتصادی دولت های دیکتاتوری آمریکای لاتین و جنوبی رسیده و در راه برپائی حکومت سرمایه داری نوع فریدمن -اقتصاد کاملا آزاد، بدون دخالت دولت- از هیچگونه جنایتی علیه مردم و نیروهای آزادیخواه و چپ کوتاهی نکردند) . مکتب شیکاگو در واقع بر مبنای نظرات بغایت محافظه کارانه-فاشیستی میلتون فریدمن دال بر به حداقل رساندن نقش دولت در بازار و اقتصاد است. فریدمن خود شخصا بعد از کودتای پینوشه، به او مکاتبه کرده و راه حل هایش را برای انتخاب مسیر صحیح اقتصادی در اختیار پینوشه قرار داد. بعد از آنکه پیونشه تمامی مراکز اقتصادی شیلی را در اختیار بخش خصوصی قرار داد، میلتون فریدمن طی مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز، سیاست های پینوشه را ستود. میلتون فریدمن همچنین مشاور و خط دهنده اقتصادی ریگان و دیگر محافظه کاران افراطی بود و مارگرت تاچر از مریدان سفت و سخت او در خصوصی سازی مراکز اقتصادی بریتانیا بود. تاچر همانند فریدمن از ستایشگران پیونشه بود، بدون اینکه کوچکترین اشاره ای به جنایات بی شماراو بکند.
„جنبش انقلابی چپ“ (که به اختصار
MIR
خوانده میشود) شیلی گرچه هیچگاه به دولت „اتحاد مردمی“ بخاطر اصلاح طلب بودنشان نپیوست ولی از رئیس جمهوری آلنده (بدون حضور در دولتش) حمایت کرد و در کودتای 1973 تمام قد علیه کودتاچیان و در کنار سالوادور آلنده، جنگید. بر خلاف سازمان ها و احزاب چپ رفرمیست بعد از پیروزی کودتاچیان، میر به رهبری میگوئل هومبرتو انریکز اسپینوزا، مبارزه مسلحانه علیه دولت نظامی پینوشه و سازمان های اطلاعاتی و ماموران مخفی وابسته به او را سازمان داده و ضربات مهمی را به آنها وارد کرد. البته بعد از یکسال مبارزه زیرزمینی و ضربات جدی بر نیروهای پلیس مخفی پینوشه، محل مخفی او در محله کارگر نشین سانتیاگو شناسائی شده و با حمله صد ها نیروی مسلح پلیس مخفی و با استفاده از هلیکوپتر، در حالی میگوئل که خود را سپر زن حامله اش کرده بود با 10 گلوله ای که بسوی او شلیک شد، درگذشت. در این واقعه دونفر از همرزم های میگوئل توانستند خط محاصره را شکسته و موفقیت آمیزانه از منطقه فرار کنند.
چهل سال بعداز کودتای پینوشه، در 11 سپتامبر 2013، اورلاندو سپلودا مصاحبه ای داشته با ویکتور تورو درباره بنیانگذاری „میر“ شیلی، دوران „اتحاد مردمی- اتحاد خلقی“، و نقش نیروهای انقلابی در آن سالها و انتخابات 2013 شیلی. متن زیر ترجمه بخش های از این مصاحبه در ارتباط با „جنبش چپ انقلابی“ یا مخفف اسپانیائی آن „میر“ و دوران „اتحاد مردمی“، هست.
ویکتور تورو از کسانی هست که در بنیانگذاری میر شیلی شرکت داشت. او در دوران حکومت „اتحاد مردمی“ رهبری جنبش مردمی برای مسکن را دست داشت و بخاطر مبارزات پیگیرش برای طبقات فرودست بعد از کودتا 1973 دستگیر، زندانی، شکنجه، و تبعید شد. او در سال 1977 برای زندگی در تبعید، شیلی را به اجبارترک کرد و در سال 1984 وارد آمریکا شد و به یکی از فعالین موثربرای حقوق مهاجران و علیه قانون
Foreclosure
(تصاحب خانه ها توسط بانکها بخاطر قادر نبودن پرداخت اقساط ماهانه وام های دریافتی) در محله فقیر نشین برانکس نیویورک، درآمد. بخاطراین فعالیت هایش دولت آمریکا از سال 2011 درصدد اخراج اوبخاطر غیرقانونی بودن اقامتش درآمریکا، هست.
سوال: اجازه بدهید که از بنیانگذاری جنبش چپ انقلابی (میر) که در اواسط 1960 صورت گرفت شروع کنیم. سوالم این است که چرا درزمانی که دو حزب پرطرفدار چپ (حزب کمونیست و حزب سوسیالیست) در جامعه وجود داشته و فعالیت میکردند،می بایستی حزب دیگری ( حزب چپ انقلابی) تاسیس شود؟
جواب: چپ در شیلی سابقه بسیار طولانی دارد و شروع آن بازمیگردد حتی به سالهای قبل از قرن بیستم. در طول این مدت، نیروهای چپ امکان تاسیس بدیل (آلترناتیو) های متفاوتی را متناسب با مبارزات اجتماعی و مردمی، داشتند. در واقع هردو حزب سنتی چپ یعنی حزب کمونیست و حزب سوسیالیست محصول شرایط مبارزات دوران خود بودند که در مواقعی همراه با مردم به توسعه و بالنده گی مبارزات آنها کمک کردند. با این وجود، هردو حزب همواره از خط مشی اصلاح طلبانه و قانونگرا پیروی میکردند که عملا مانع پیشبرد و رادیکالیزه شدن مبارزات مردم برای تغییرات اجتماعی میشدند.
یکی از این امکان ها، شورش „مارمادوک گروو“ سرهنگ نیروی هوایی شیلی در سال 1932 بود که در پی بی ثباتی سیاسی و بحران داخلی در میان طبقه بورژوازی صورت گرفت و در پی آن جمهوری سوسیالیستی شیلی اعلام موجودیت کرد ولی در اثر عدم تائید و حمایت هردو حزب کمونیست و سوسیالیست و از استفاده موثر از شرایط بوجود آمده، عمر این جمهوری به پیش از چند هفته بدرازا نکشید. مدتی بعد، در سال 1938، این دوحزب در ائتلافی با احزاب اصلاح طلب لیبرال و خرده بورژوا در انتخابات شرکت کردند و در نتیجه „پدرو سردا“ از حزب رادیکال به مقام رئیس جمهوری دست یافت و هر دو حزب چپ عملا در ائتلاف اصلاح طلبانه با بورژوازی، تحلیل رفتند. گرچه در آن دوران بعضی از اصلاحات خوبی در حوزه ساختارهای دولتی، آموزش، و بسط دمکراسی در جامعه صورت گرفت. ائتلاف با اصلاح طلبان به دو دوره انتخاباتی بعدی هم کشیده شد که در انتها برای دو حزب بخصوص حزب کمونیست با هزینه های بالائی همراه شد. بدین صورت که سومین رئیس جمهور „گابریل گونزالس ویدلا“ بمحص بقدرت رسیدن، به متحدین چپ خود خیانت کرده، حزب کمونیست را غیر قانونی کرد و کل نیروهای چپ را مجبور به مخفی شدن کرد. بعبارتی میتوان گفت که دوران ویدلا، پیش درآمد دوران پینوشه بدون لباس نظامی بود. ویدلا دست به سرکوب مبارزان چپ که همراه با دستگیری، شکنجه، و قتل آنها بود، زد. او اردوگاه های کار اجباری برای اعضای سازمان ها و تشکل های چپ برپا کرد. این اوردوگاه ها بعد ها مورد استفاده دیکتاتوری پینوشه قرار گرفت. اتفاقات فوق نشانی از ناتوانی و توهم های آشکار احزاب کمونیست و سوسیالیست برای ساخت یک جامعه سوسیالیستی بود.
دهه 1950 مصادف شد با شکوفائی سرمایه داری و تسلط ارتجاع شامل محافظه کاران و لیبرال ها که بنوبت پیروز انتخابات بودند. با پیروزی انقلاب کوبا در سال 1961، شرایط بنحو چشمگیر تغییر کرد بطوریکه مبارزات ضد استعماری در اکثر کشورهای جهان و از جمله مبارزات سیاسی و اجتماعی در شیلی، شدت گرفت. در شیلی حزب دمکرات مسیحی از موقعیت ویژه آنزمان با شعار „انقلاب در آزادی“ توانست به یک بسیج اجتماعی بخصوص در میان روستائیان دست زده و کاندیدای خود را به مقام ریاست جمهوری برساند. البته ایده „انقلاب در آزادی“، ایده جان کندی بود که تلاش داشت بدیلی در مقابل انقلاب چریکی کوبا که حکومت دیکتاتوری دست نشانده آمریکا را سرنگون کرده بود، بوجود آورد.
انقلاب کوبا باعث بیداری مردم شیلی و سیاسی شدن آنها شده وعملا سطح انتظارات مردم برای رسیدن به حقوق حقه خود را بالا برده بود. بطوریکه کشاورزان شیلی، دولت دمکرات مسیحی را مجبور کردند که دست به اصلاحات ارضی و اصلاحات اجتماعی و دمکراتیک بزند.
در این شرایط بود که یک گرایش انقلابی از درون جامعه سربلند کرد. نیروها، گروه ها، جناح ها، محفل ها، و هسته های انقلابی در گوشه و کنار کشور شروع به ظاهر شدن کردند. در پی چنین جوی بود که „جنبش چپ انقلابی“ (میر) در سال 1965 از ادغام بسیاری از این نیروها بوجود آمد. تاسیس „میر“ تحولی بود ضرروی در مبارزات چپ انقلابی. چرا که درمقابل چنین خواستی، احزاب چپ سنتی تنها در پی تغییراتی درشرایط انتخابات موجود با شعار“وحدت مردمی“ بودند.
سوال: چه نیروهایی در بینانگذاری میر شرکت داشتند؟
جواب: تاسیس جنبش انقلابی میر حاصل روند یکی شدن دوباره گروهای انقلابی چپ در شیلی بود. گروه هایی که تجریبات و نظرات حتی متفاوتی با یکدیگر داشتند. بعبارتی جنبش چپ انقلابی ناشی از یکی شدن گروه های طرفدار تروتسکی، مائو، چه گوارا، و کاسترو بود. درباره این یکی شدن، میگوئل انریکز یکی از بنیانگذاران اصلی میر میگفت که جنبش انقلابی میر مثل کیسه ای است که در آن گربه های انقلابی را کنار هم جای داده باشند. در واقع این کیسه پر از مردان و زنان با هوشی بود که ظرفیت مبارزاتی شان فوق العاده بود. برای آنها در کنار هم قرار گرفتن تروتسکیست ها و مائویست ها ابدا برای آزمایش و تجربه کردن های وقت تلف کن نبود. آنها از سازمان ها و گروه هایی میامدند که جوهر انقلابی مارکسیسم را حفظ کرده و مهمترین درس ها و تاریخ آن از جمله تاریخ انقلاب بلشویکی برای پیشبرد انقلاب را فرا گرفته بودند.
یکی از گروه هایی که با 117 نفر از اعضای خود در اولین نشست برای تاسیس جنبش انقلابی میر شرکت کرد، گروهی بود که با „کلوراتور بلست“، بنیانگذار „مرکز کارگران متحد“ همسو و همراه بود. بلست یکی از محترم ترین، مشخص ترین، و آماده ترین رهبران-چه از نظر سیاسی و چه از نظر تجربه کار در اتحادیه کارگری- در دهه 1940 بود. او „مرکز کارگران متحد“ را در دوران اوج قدرتش رهبری کرده بود. شرکت او در تاسیس میر یکی از افتخارات بزرگی بود که نصیب جنبش نوپای انقلابی شده بود.
هامبرتو والنسو و لوئیس ویتال که در تاسیس جنبش انقلابی میر نقش داشتند از فعالان تروتسکیستی بودند که مواضعی کاملا مخالف با استالینیسم داشتند. شرکت این دو در تاسیس میر بسیار با اهمیت بود، زیرا والنسو رهبر کارگران شهرداری ها بود و ویتال روشنفکر کار کشته ای بود که از نظر بسط و توسعه ایده های انقلابی در نشست تاسیس میر، کمک های موثر بسیار زیادی کرد. در آن نشست، رفقای پیشتاز مارکسیست انقلابی نظیر دکتر سپلودا که قبلا بخشی از جناح تروتسکی حزب کارگران انقلابی بود و دبیرکل آن شده بود، شرکت داشتند. از طرف دیگر- که بسیار متناقض به نظر میامد- پیشتازانی از گروه مائویست ها از جمله مارتین سالاس و جوانی بنام اسمیرنوف در آن نشست شرکت داشتند.
طرفداران چه گوارا، کاسترو، مارکسیست های مستقل، جوانان سوسیالیست از جمله جوانترین بخش های بودند که در نشست موسس میر شرکت کردند. از میان آنها میتوان به میگوئل انریکو، باتیستا فن شوآن، و لوسیانو کروز نام برد که عمدتا اهل کنسپسیون بودند، منطقه ای که دارای سنتی بسیار غنی از مبارزات کارگری و مردمی بود. منطقه ای که برای میر بسیار حائز اهمیت بود. کسانی همچون سرجیو زوریلا، لومی ویدلا، آندرس آلنده (برادر زاده سالوادور آلنده که بعدا اولین رئیس جمهور منتخب سوسیالیست در جهان شد) هم از شهر سانتیاگو در این نشست شرکت کرده بودند.
همه این افراد یک تاریخ طولانی از مبارزات صنفی و مردمی را همراه با خود داشتند. گفتن این موضوع بسیار مهم هست، چرا که هنوز که هنوز هست عده ای ادعا دارند که جنبش انقلابی میر صرفا توسط عده ای روشنفکر دانشگاهی بوجود آمده بود. آنها آشکارا، سعی دارند که نقش بسیار چشمگیر کلوراتور بلست و سایر اتحادیه های کارگری را نادیده بنگارند. آنها نمیخواهند قبول کنند که تاسیس میر نتیجه مستقیم مشارکت مردمی بود. من خودم رهبر اتحادیه کارگری در منطقه صنعتی ماکول“ بودم که بخشی از جنبش مردمی بود. „
سوال: چرا میر خواهان سازماندهی برای یک بدیل انقلابی بود در حالیکه تشکل های „اتحاد مردمی“ شکل گرفته بود؟ تفاوت خواست های و نظریات میر با این تشکل ها و احزابی که در آن شرکت داشتند، چه بود؟
جواب: تفاوت اصلی بین میر و „اتحاد مردمی“ در این بود که دومی همواره براین نظر بود که بورژوازی شیلی با بورژوازی سایر کشورها متفاوت هست و حتی بخشی از آن ها بر این نظر بودند که بورژوازی شیلی خصلت مترقی و حتی ضد امپریالیستی دارد. با تکیه بر چنین نظرگاهی، آنها براین باور بودند که نیروهای مسلح شیلی مدافع قانون اساسی بوده و از آن حمایت میکنند. در نتیجه چنین تفسیری از جامعه شیلی بود که آنها براین باور بودند قبل از اینکه به ساخت یک جامعه سوسیالیستی در شیلی اقدام کنیم، میباید دست به یک اصلاحات دموکراتیک زد. در مقابل این نظر، میر میگفت که ما تنها با یک بورژوازی در شیلی روبرو هستیم و انقلاب سوسیالیستی تنها امری است که جامعه شیلی به آن نیازمند است. انقلابی با برنامه و استراتژی مشخص که هدفش تنها دستیابی کارگران و کشاورزان -تمامی آنها- بقدرت با توسل به هر نوع مبارزه و مقاومتی که لازم باشد. این تعریف از خواست، برنامه، و استراتژی تفاوت بزرگی با چپ قانونی داشت. چپی که بارها و بارها جنبش مردمی را به کج راه برده و شکست داده بود. بواقع دلیل اصلی میر برای عدم پیوستن به „اتحاد مردمی“ وجود چنین اختلاف نظرهای بود.
میر مخالف این نظریه بود که راه پیشبرد مبارزه طبقاتی از طریق همکاری های طبقاتی (حتی اگر بصورت موقت هم که شده) میسر هست. به همین دلیل بود که میر تاسیس یک حزب انقلابی پرولتری و ایجاد قدرت مردمی در همه بخش ها، هر جایی که کارگران و کشاورزان وجود داشتند (در سطح مردمی، صنعتی، روستایی، و محلات فقیر نشین) را پیشنهاد کرد. پیشنهاداتی که میر در جبهه های نبرد ارائه کرد تنها بر اساس شناخت و تحلیلی بود که از سرمایه داری آن دوران شیلی داشت. بهمین دلیل بود که میر از تمامی حرکت های دولت „اتحاد مردمی“ به رهبری آلنده که همراه با رهبری کارگری و قدرت مردمی بود، حمایت همه جانبه میکرد. این نوع حمایت ها از دولت „اتحاد مردمی“ همواره وجود داشت، حتی در زمانی که شخصیت های برجسته دولت و حتی شخص رئیس جمهور حرکت های مردمی در خصوص سلب مالکیت صنایع، خود کردانی کارگری، سلب مالکیت املاک بزرگ و توزیع آنها بین کشاورزان بدون زمین، ایجاد شوراهای کشاورزی اشتراکی و توسعه، ایجاد کانون های قدرت مردمی در شهرهای بزرگ را محکوم میکردند.
سوال: ظهور „قدرت مردمی“ در میان سالهای 1970 تا 1973 در شیلی، مسئله ای است که بحث های زیادی درباره اش صورت گرفته است. در مورد پدیده „قدرت مردمی“ و سیر پیدایش آن توضیحاتی بدهید.
جواب: در آن دوران، ما در موقعیت „پیش از انقلاب“ در شیلی بسر میبردیم و بدیهی بود که جامعه در یک موقعیت ویژه با ابتکارات و بدیل های مختلفی روبرو بود. یکی از این بدیل ها، تشدید مبارزه برای قدرت گیری طبقه کارگر بود که بر مبنای انرژی و خواست موجود در میان مردم، ارائه شده بود. خود دولت سازماندهی کمیته های تدارکات برای تثبیت قیمت ها را در مقابله با بازار سیاه و کمبود ها ترویج و تشویق میکرد. دولت همچنین حوزه معینی از تولید اجتماعی را تشویق و ترویج میکرد که کارگران بتوانند در مدیریت تولید نقش و مشارکت داشته باشند. احزابی که از دیدگاه های پیشرفته تری برخوردار بودند (همانند حزب سوسیالیست و جنبش متحد برای اقدام مردمی) پیشنهاد ایجاد کمیته های صنعتی و تشکیل گروه های کارگری در کارخانجات محلی برای هماهنگی فعالیت های مبارزاتی شان، را میدادند. البته این تشکل ها بندرت در حرکت و اقدام های „قدرت مردمی“ ادغام شدند. سازمان های پیشرفته تری در آن دوران فعالیت میکردند ولی جملگی شانس بسیاری کمی داشتند که فراتر از خواست های اتحادیه های کارگری پیش بروند. آنچه که در آن دوران وجودش محسوس بود، داشتن تشکلی بود که مسئله قدرت را مطرح کرده وپایه طبقاتی خود را مشخص کند. تشکلی که تصمیم گیرنده باشد و بداند که چه میخواهد و چگونه در مراکز تجاری، صنایع، و تولیدی سازماندهی و فعالیت کند. ولی عملا نه تنها چنین امری صورت نگرفت بلکه در حقیقت نیروهای موجود از دولت فاصله هم گرفتند. البته تنها در لحظات آخر و آنهم تحت تاثیر جنبش میر بود که آنها طی نامه ای به رئیس جمهور آلنده نزدیکی و حمایت خود را اعلام کردند.
در ماه های آخر حکومت آلنده سازمان میر پیشنهاد ایجاد شوراهای اشتراکی (ایجاد تشکلی از قدرت مردمی) که در آن شوراهای مراکز صنعتی و جوخه های کارگری بهم پیوسته و یک ارگان هماهنگ کننده بوحود آورند. دومین تشکل از قدرت مردمی، ایجاد جوخه های دهقانی بود که میر در میان آنها نفوذ زیادی داشت. هدف این شوراها، متحد کردن تمامی مخالفان سیستم سرمایه داری بود تا بتوانند به یک قدرت منطقه ای مبدل شده و اداره کمون های منطقه ای و مراکز تولیدی را در دست گرفته و هدایت شان کنند. همانگونه که توضیح دادم، میر با نفوذ زیادی که در مناطق حومه شهری داشت عملا نقش تعیین کننده ای در مبارزات مردم ایفا میکرد. جوخه های دهقانی بسیار مصمم و جدی بودند. ایجاد چنین تشکل های از قدرت مردمی توانست با موفقیت هر چه تمام تری شوراهای منطقه ای را سازمان داده تا بصورت تهدیدی ملموس، مهم، و تاثیرگذارعلیه قدرت دولتی و قدرت مالکان بزرگ در آیند.
با اینحال باید این حقیقت را پذیرفت که گرچه تشکل های قدرت مردمی پیشرفت چشمگیری کرده بود و توانسته بود که مدیریت کالاهای مصرفی، بهداشت، مسکن، فرهنگ، و نظایر آن را در دست گرفته و آنها را بخوبی اداره کنند، که این بنوبه خود باعث افتخار و سربلندی جنبش بود، ولی این تشکل ها در سطح ملی هنوز از قدرت کمی برخوردار بودند.
بواقع میتوان گفت که میر توانسته بود کل نیروهای چپ حتی احزابی که بخشی از دولت به حساب میامدند – بحز حزب کمونیست که در برابر این تلاش سنگ اندازی میکرد- را حول ایجاد اولین مجمع قدرت مردمی در ژوئن 1972 بسیج کند. فکر میکنم این اقدام نقش اساسی و مهمی در پیشرفت قدرت مردمی داشت. اما، این کار با یک مشگلی روبرو بود، مشگل عدم قدرت گیری هسته های قدرت مردمی در سطح برابر با قدرت نیروهای وابسته به بورژوازی بود- آنگونه که میر انتظارش را داشت-. برقراری تشکل های اولیه قدرت مردمی بویژه در بخش هایی از مراکز صنعتی، شوراها و فرماندهی های شهرداری، و بخش های مختلفی از روستاها، موفقیت هائی بود که چپ توانست در آن دوران بدست آورد.
سوال: میتوانید توضیحاتی درباره زندگی روزانه و رشد آگاهی مردم در دورانی که آن را دوران قبل از انقلاب مینامید، بدهید؟
جواب: من همواره براین باور هستم که آنچه که بین سالهای 1970 تا 1973 در شیلی رخ داد را میتوان دوران قبل از انقلاب نامید. دورانی که تمامی چالش ها در جهت پیشروی بسوی یک انقلاب، بعنوان مثال، ضرورت ظهور یک حزب پیشرو، در حال شکل گیری بود. همه احزاب چپ بشکلی توسعه یافته و در پی پیشبرد و ارتقا اقشار مختلف جامعه ای بودند که حال بیدار شده و آگاهی ها بسیاری کسب کرده بودند. مردمی که قبل از پیروزی آلنده، هیچ آگاهی ای از سوسیالیسم نداشتند، خیلی سریع به آگاهی از آن رسیده، درکش کرده و آن را پذیرفته بودند. شاهدش پیروزی چشمگیر چپ در انتخابات شهرداری ها در سال 1972 بود. مردم در مقیاس وسیع ای در این انتخابات شرکت کرده و به نیروهای چپ رای دادند. امید، فداکاری، و حمایت مردم از نیروهای چپ حتی از بخش اصلاح طلب آن بسیار چشمگیر بود. بواقع سالوادور آلنده از بدو بقدرت رسیدنش، از حمایت های مردم و نیروهای چپ برخوردار بود و این حمایت ها با بیداری و آگاهی مردم، بیشتر و بیشتر میشد.
در دوران پیش از انقلاب، خواست های مردم رشد کرده بود، زمانه ، زمانه ی تحقق خواست های مردم بود، تحقق خواست های که سالها در آرزوهایشان یا رویا هایشان قرار داشت. دراین دوره سه ساله، مردم بیش از سی سال گذشته پیشرفت کرده بودند. بعبارتی آنچه که آنان در چهل سال گذشته از آن نیاموخته بودند در عرض این سه سال آموختند. همه چیز در تمامی سطوح جامعه مورد بحث و بررسی قرار میگرفت. از جمله بحث حول چگونگی پیشبرد انقلاب به شیوه مردمی، بشکل ساده ولی پیچیده. برای سال ها به مردم میگفتند که آری شما حق داشتن مسکن را دارید ولی در این دوران این حق به یک خواست مادی وهمگیر مبدل شده بود. همواره به مردم میگفتند که آنها نمیتوانند در مدیریت کارخانه نقشی داشته باشند، اما آنها در این سه سال مدیریت کارخانه ها در سطوح مختلف را در دست گرفته و کنترل کارگری را اعمال کردند. کاری که چهار سال پیشتر، حتی تصور کردنش هم محال بود. البته بورژوازی در پی آن نبود که قدرت را رها کند حتی تحت فشار مردم. ولی مردم شجاع و منظم، روز به روز آگاه تر شده، تجربه کسب کرده و رهبران و مبارزان اجتماعی جدیدی را خلق میکردند.
تمامی موارد فوق نشان میداد که دراین مدت زمان بسیار کوتاه، با پویایی های روبرو بودم، همه چیز در حال رشد بود، سازمان ها نه تنها از نظر کمی (تعداد اعضا) بل از نظر کیفی ( تئوریک) در حال رشد بودند. هر گروه، سازمان، حزب، یا جنبشی نظرهای سیاسی خاص خود را داشتند. جنبش ما، میر، یک جنبش سیاسی- نظامی بود. جنبش انقلابی چپ-میر، در سال 1965 با کمی بیش از صد نفر تشکیل شد اما در سال 1972 هزاران عضو داشت. بنا بر آنچه که گفته میشود، در زمان کودتا، میر بیش از 35000 عضو، سمپات، و متقاضی عضو داشت. میر به تمام وظایف سیاسی خود در قبال مردم و جبهه های توده ای عمل کرده و فعال بود. از جهبه کارگران انقلابی گرفته تا جنبش خلق انقلابی، جنبش دانشجویان انقلابی، جبهه های انقلابی روستائی و کشاورزان.
سوال: شما از ضرورت ایجاد یک حزب انقلابی صحبت کردید، به نظر شما چه چیزهایی برای ایجاد چنین حزبی لازم بود؟
جواب: ابتدا اینکه شرایط قبل از انقلاب به شرایط انقلابی منجر نشد. پدیده ها به تدریج در جهت مخالف شرایط انقلابی حرکت کرد. بیش از آن چیزی که تصور میکردیم و در توانایی ما برای بوجود آوردن شرایط انقلابی بود، ضد انقلاب بخوبی عمل میکرد و پاسخ میداد. در تحلیل نهائی، این بورژوازی و نیروهای امپریالیستی بودند که تمامی منابع مورد نیاز خود را در اختیار داشتند، نه ما. وقتی از دست داشتن امپریالیسم در کودتای نظامی سخن میگوئیم، در واقع از میلیون ها دلارو منابعی صحبت میکنیم که آنها در اختیار داشتند. اسناد طبقه بندی شده ای که اکنون انتشار بیرونی پیدا کرده تائیدی است بر ادعای ما. یک نمونه مشخص آن، واریز کردن میلیون ها دلار به روزنامه „ال مرکوریو“، تبلیغاتچی و سخنگوی ضد انقلاب بود و این کار در حالی صورت گرفت که صاحبان روزنامه „ال مرکوریو“، یعنی خانواده „اردواز“ از ثروتمندترین میلیونرهای شیلی بودند و ابدا نیازی به کمک مالی نداشتند. تحت چنین شرایطی، چگونه امکان داشت که نیروئی از جناح چپ „اتحاد مردمی“ بتواند با اندک امکاناتی که در دست داشت، تبدیل به یک نیروی پیشرو برای بوجود آوردن شرایط انقلابی بشود؟
از طرفی دیگر، سالوادور آلنده براین باور بود که ارتش از قانون اساسی پیروی خواهد کرد. „اتحاد مردمی“ همیشه در این فکر بود که تغییرات در جامعه میباید با احترام به قوانین بورژوا-دمکراتیک موجود در شیلی صورت بگیرد و نه بصورت انقلابی. آنگونه که کودتاچیان انجام دادند. بنابراین به جرات میتوان گفت که این طرز تفکر خود نقش بزرگی در شکست شرایط انقلابی داشت. اصلاح طلبان و برخی از گروه ها که در دولت حضور داشتند، بمراتب بیشتر از آلنده و به ویژه حزب کمونیست، به این روش کار معتقد بودند. به نظر من، اصلاح طلبان و همفکرانشان در سقوط آلنده مسئول اند. خود سالوادور آلنده با مقاومت بی نظیری که در برابر کودتاچیان در 11 سپتامبر انجام داد، از خود میراث مهمی را بیادگار گذاشت.
میر عملا نمیتوانست خود به تنهائی بیک حزب پیشتاز مبدل شود چرا که مدت زمان چندانی برای رشد و فعالیت نداشت. گرچه در ظرف کمتر از ده سال از یک گروه تقریبا صد نفره به یک سازمان با بیش از 30،000 عضو تبدیل شده بود. این رشد بسیار چشمگیری بود و در ضمن ما توانسته بودیم که سیاست اتحاد با جناح چپ در داخل دولت را به پیش ببریم. ما مجبور بودیم که برای فراهم نمودن شرایط انقلابی نیروهای مردمی را از حزب کمونیست و سوسیالیست دور کنیم ولی با همه این احوال قادر نشدیم که در جایگاه احزاب موجود در جامعه قرار گیریم.
با وجود کمبود کادر و منابع، میر توانسته بود که خصلت تهاجمی درجه یکی به جنبش های توده ای بدهد و حرکت های آنها را از نظر کیفی ارتقا دهد. میر بیشتر تمایل به ساختن جنبش های کارگری، ملی، دهقانی بویژه در منطقه „ماپوچه“ داشت تا بسط و توسعه تشکیلات خود. جنبش دهقانی بیشتر در بخش بومیان ماپوچه بود که این خود یک کمبود در برپائی جنبش دهقانی در سطح کشور بود. میر به جنبش دهقانی اهمیت زیادی قائل بود وبشدت درگیر روند اصلاحات ارضی و تصاحب اراضی منطقه ماپوچو بنفع بومیان بود. ولی متاسفاته میر نتوانست کار در قلمرو ماپوچو را با دیگر فعالیت هایش هماهنگ و ادغام کند.
از نقطه نظر سیاسی، ما میتوانستیم دست به یک مبارزه ایدئولوژی قوی تری علیه اصلاحات دولت اصلاح طلب آلنده بزنیم. این یک کارکرد و تاکتیک خوبی میشد برای جذب بخش پیشرفته تر و رادیکالتر جنبش های مردمی. جناح های بسیاری از حزب سوسیالیست، جنبش متحد برای حرکت مردمی، چپ های مسیحی، و حتی بخش های از حزب کمونیست (بخشی از سازمان جوانان آنها بعدا ثابت کردند که از افکار انقلابی برخوردارند) خواستار پیوستن به میر بودند. برمبنای آگاهی از این شرایط، میر توانست چندین اقدام تهاجمی را سازمان دهد. ما با یک رشد جهشی روبرو بودیم و توانسته بودیم حرکت های اصلاح طلبانه حزب کمونیست در سنگرهای کارگری اش مانند „لوتا“ و حتی „کرونل“ که زادگاه حزب بشمار میامد، فلج کنیم. میر توانسته بود نه تنها اتحادیه بزرگ در „لوتا“ و „کرونل“ را بدست خود گیرد بلکه توانسته بود اتحادیه „تومه“ را هم در اختیار خود گیرید.
در لحظات آخر، آلنده نه در جستجوی کسی از حزب سوسیالیست، اتحاد مردمی، و حزب کمونیست بلکه بدنبال میگوئل انریکز بود و آخرین گفتگوهایش با میگوئل و میر بود. و این درست در زمانی صورت گرفت که آلنده ایده پیشنهادی میر برای نجات او و دولتش را رد کرده بود. ما گروه های از مبارزینی را داشتیم که حاضر بودند از جان خود گذشته و آلنده را که در کاخ ریاست جمهوری (لاموندا) مانده بود و مقاومت میکرد را نجات دهند. ما میتوانستیم او را به مکان امنی منتقل کنیم تا مقاومت قوی تر و منسجم تری شکل گیرد. همچنین تماس هایی از درون ارتش رسیده بود که آماده گی خود اعلام داشته بودند. متاسفانه آلنده این طرح را رد کرد و شد آنچه که شد. این بخش دیگری از تاریخ شیلی هست که حال شرایط آن روزگارش برای عموم آشکار و عیان شده است.
سوال: میر دو تصمیم عمده و مهمی قبل از و در مقطع کودتا گرفت. اول آنکه به اجرای یک „عقب نشینی تاکتیکی“ دست زد که بسیار سازنده و موثر بود. دوم آنکه بر خلاف دیگر تشکلات چپ از اعضا و فعالانش خواست که به دفاتر دیپلماتیک خارجی نرفته و تقاضای پناهندگی نکرده بلکه خود را برای مبارزه با کودتاچیان آمده کنند. چرا که میر تنها سازمانی بود که عملا پس از کودتا علیه کودتاچیان مقاومت کرد. آیا میتوانید در این زمینه توضیحاتی بدهید؟
جواب: بگذارید نکته ای را در ارتباط با سوالتان روشن کنم، هیچ عقب نشینی ای در دستور کار نبود. در دورانی که بدوران ما قبل انقلابی معروف بود، میر وارد عمل و مبارزه رو در رو در جامعه شده بود، چه در سیاست و چه در ایدئولوژی. در آن زمان اقدامات مسلحانه در دستور کار نبود گرچه آماده سازی در این خصوص در برنامه کارمان قرار داشت. ما آموزش های سیاسی-نظامی زیادی را سازمان داده بودیم. ما هرگز از نیازمان برای آموزش وسیع کادرها در زمینه ایدئولوژیک، سیاسی، و نظامی غافل نشدیم. سیاسی-نظامی شدن یک سازمان، بخشی از روند تدریجی شگل گیری یک سازمان سیاسی هست و این روندی نبود که یک شبه صورت بگیرد چرا که ما تنها با یک گروه کوچکی از مبارزین روبرو نبودیم. البته تحت این شرایط دست به اقدامات نظامی همه جانبه نزدیم. اما، توانستیم که در نیروهای مسلح نفوذ کرده و حضور داشته باشیم. ما گروه های کاری در نیروهای مسلح، هسته ها، واحد ها، و حتی درمیان خبر رسان هایمان ایجاد کرده بودیم. ما عملا هوادارانی در تمامی شاخه های نیروهای مسلح بویژه در میان افسران و سربازان داشتیم. این هواداران حتی شامل افسران صادق و درستکاری بود که مخالف کودتا بودند. بلی میر قبل از کودتا در چنین موقعیتی قرار داشت.
اتفاق شگفت انگیزی که بعد از کودتا صورت گرفت، هجوم رهبران اصلی چپ بطرف سفارت ها بود که باعث انحلال تشکلات چپ شد. درست در چنین شرایطی بود که میر تاکتیک نرفتن به سفارت ها برای دریافت پناهندگی را در دستور کار قرار داد و این حرکت خود باعث اعتبار بیشتر میر در جامعه شد. بدینصورت بود که صفوف میر تقویت شدند چرا که رفقائی از حزب سوسیالیست، جنبش متحد برای حرکت مردمی، و چپ های مسیحی بدون برنامه یا تشکلی به حال خود رها شده و رهبرانشان در سفارتخانه ها پناه گرفته بودند. حتی در نهایت رهبری حزب کمونیست هم بدنبال پناهندگی رفت، گرچه در برخی از جهت گیری ها در کمیته مرکزی حضور یافته بودند. با این حال بسیاری از نیروهای آن کماکان سرگردان مانده بودند و بسیاری از آنها چشم به عملکردها و برنامه های میر دوخته بودند. ازجمله بدنبال پناهندگی نرفتن و در کنار مردم ماندن تا زمانی که دیکتاتوری ادامه داشت. در چنین شرایطی بود که بسیاری از اعضا و سمپات های دیگر نیروها در طول سالهای 1974 تا 1976 بسوی میر آمده و جذب آن شدند. تازه پس از این زمان بود که حزب کمونیست خود را باز یافت و توانست نیروها، رهبری، و جهت حرکتش را بازسازی کند و برای بازگرداندن نیروهای مبارزش که رها شده بودند، دست به اقدامات موثری بزد. حزب سوسیالیست که به دو شاخه وبا دو رهبری متفاوت تقسیم شده بودند، دست به اقدامات اندکی در این زمنیه زد.
البته این هجوم بسمت ما و رشد کمی مان امری نسبی بود چرا که درهمین زمان، دیکتاتوری نظامی پینوشه تهاجم گسترده و کامل خود را علیه ما آغاز کرده بود. ما از همان اول ضربه خوردیم. تا دسامبر 1973، آنها توانسته بودند که باتیستا ون شوان، یکی از رهبران اصلی میر که مسئول آموزش سیاسی بود را دستگیر کرده و ادعا داشتند که او „ناپدید“ شده است. پس از آن بود که میر با ضربات متوالی و یکی بعد از دیگری مواجهه شد.
سوال: در دوران دیکتاتوری نظامی چه اتفافاتی بر سر جنبش های اجتماعی و میر آمدند؟
جواب: سازماندهی مجدد نیروها و فعالیت دوباره در میان جنبش های اجتماعی کارچندان ساده ای نبود. مردم ترسیده بودند و وحشت برشان داشته بود. ولی با همه این وجود، میر بدلیل سیاستی که داشت به یک نیروی اخلاقی هم تبدیل شده بود و این خود عامل مهمی در تحسین توده ها در سطوح مختلف جامعه بود. تحسین توده ها بخاطر دو عامل بود. اول آنکه ما همواره دولت آلنده را بخاطر سیاست هایش سرزنش میکردم و به اصلاحاتش انتقاد داشتیم. عامل دوم، بخاطر سیاست ماندن در شیلی و ادامه مبارزه با دیکتاتوری بود. ما تنها حزبی بودیم که دارای استراتژی برپائی یک اتحاد سیاسی با شخصیت های اجتماعی، بعبارتی با نیروهای وابسته به طبقه کارگر بود. ما پیش از این، دیکتاتوری را در ارتباط با امپریالیسم و شیوه تولید سرمایه داری در حال توسعه در سراسر دنیا، تعریف و تفسیر کرده بودیم. ما ابدا در گیر این مسئله نشدیم که آیا این دیکتاتوری، از نوع وحشی آن هست و یا فاشیستی آن. بنا به درک و شناخت ما، دیکتاتوری همواره از یک نوع بود، دیکتاتوری بورژوازی بدون هیچ پیشوند یا پسوندی. نه از نوع نئولیبرال آن بود و نه از نوع محافظه کارآن، بلکه دیکتاتوری تنها یک نوع داشت، دیکتاتوری بورژوازی، که از قدیم آن را میشناختیم.
شرایط خوب و آسانی نبود. اینطور نیست که همواره در دوران رونق و پیشرفت زندگی کرد. زمانی که تعداد زیادی مرتب به ما می پیوستند. حال شرایط برعکس شده بود، در شرایط بسیار سختی زندگی میکردیم، در شرایطی که کل رهبری ضربه خورده بود. با مرگ میگوئل انریکز، کمیته مرکزی به پنج تا شش عضو به رهبری هردان آگویلون که در حومه شهر مستقر شده بود، کاهش پیدا کرده بود. شرایط ابدا خوب و مساعد نبود. پس از گذراندن این دوره سخت، میر توانست خود را در دهه 1980 بازسازی کرده و شروع به عملیات بیرونی کند، از جمله سلب مالکیت در مناطق مشخصی تا حمله به ماموران پلیس مخفی دولت پینوشه. در این دوران، عملیات و اقدامات زیادی صورت گرفت. قدرت نظامی مان دوباره سازماندهی شد و نیروهای اجتماعی تقویمی از اعتراضات ماهانه ما درست کرده بودند. شبه نظامیان شهری دوباره شکل گرفته و چندین گروه از کادرهای آموزش دیده بوجود آمده بودند. بدین ترتیب بود که روندی از یکی شدن بوجود آمده بود. در آن زمان بحث های بین رهبران میر از جمله پاسکال آلنده، نلسون گوتیرز و روبرتو موردو (که این آخری با دولت های بعد از کودتا که بین سالهای 1989 تا 2009 بر شیلی حکومت میکردند، همکاری کرد) در گرفته بود. تا آنجائیکه من میدانم، در این دوران بود که میر به سه بخش مختلف تقسیم شد. یک: میر-ارتش چریکی فقرا. دو: میر-ارتش انقلابی مردمی. سه: میر- قدرت مردمی. پس از سقوط پینوشه، اتحاد های زیادی با حزب کمونیست زیر چتر „در کنار هم میتوانیم بیشتر موثر باشیم“ انجام شد. تشکیل چنین اتحادی، باعث ازهم پاشیده گی بیش از بیش تشکیلات میر شد.
Keine Kommentare