اتحادیه ی متال و دور جدید مذاکرات تعرفه ی مزدی ، فریده ثابتی

طرح از گفتگوهای زندان
مقاله

این مذاکرات معمولا هر دو سال یک بار انجام می گیرد. اتحادیه مدتی قبل از شروع مذاکره تبلیغات را آغاز می کند؛ با تیترهای بزرگ در روزنامه ها و با مصاحبه های مکرر اعلام می شود که کار عادلانه مستلزم مزد عادلانه است؛ از شرایط اقتصادی خوب نباید تنها درآمد سرمایه داران بالا رود بلکه کارگران هم باید از این درآمد سهم داشته باشند یا سهم عادلانه داشته باشند. گذشته از این این بار اتحادیه درصد مطالبه افزایش دست مزد، در مذاکرات خود با کارفرمایان را به شش درصد رسانده است و آن را مثل فیلی عظیم الجسه به هوا می کند و به جولان در می آورد. کارگران را برای تبدیل شدن به پیاده نظام مذاکرات و آوردن فشار بر کارفرمایان تهییج می کند. موضوع قابل توجه دیگراین است، که کارگران را به لحاظ جغرافیایی به دو گروه یا کاتگوری متفاوت تقسیم می کند که مستلزم مذاکرات جداگانه می شود و در نتیجه میزان افزایش دست مزد و خود دست مزد و هم چنین ساعات کار آن ها، در کار مشابه متفاوت می شود.ـ

قبل از ورود به این مساله اندکی به عقب بر می گردیم. مذاکرات اتحادیه با کارفرمایان برای افزایش دست مزد 72.000 نفر از کارگران شاغل در صنایع فولاد شمال و غرب آلمان در ماه مارس 2017. در این مذاکرات اتحادیه خواهان افزایش دو مرحله ای دست مزد تا میزان 4 درصد می شود، اما در تیتر روزنامه ها نه از دو مرحله ای بودن، بلکه از افزایش چهار درصدی دست مزد صحبت می شود. این مذاکره تنها در یک نشست ده ساعته به توافق ختم می شود و نماینده اتحادیه متال راضی و پیروز جلسه را ترک می کند. در حقیقت مذاکره یک به هیچ به نفع سرمایه بود. اما آیا 4% مذکور برای کارگران، مساوی 4% افزایش دست مزد است؟ این رابطه ی ساده ریاضی اما غلط در می آید. معمولا مذاکرات برای تعیین افزایش دست مزد در دو سال آینده انجام می گیرد و اتحادیه با یک عملیات چشم بندی افزایش دست مزد دو سال را با هم جمع می بندد و به کارگران به عنوان افزایش دست مزد قالب می کند به جای این که میانگین آن را به عنوان درصد اعلام دارد. در این دور موافقت می شود که برای 13 ماه آینده از اول آوریل، دست مزدها 2.3 درصد و از ماه مه سال بعد برای 8 ماه دوباره به مقدرا 1.7 % افزایش یابد که مجموع آن ها می شود(2.3+1.7 4). یعنی برای سال جاری مذاکره که بقول خودشان رشد اقتصادی بالا و سودهای کافرما افزایش یافته است تنها اندکی بیش از 2 درصد افزایش دست مزد حاصل شده است. اگر به کارفرما می گفتند خودتان بدون مذاکره دست مزدها را اضافه کنید بیگمان خودشان 3 درصد را با اشتیاق تقبل می کردند که مجموع شان 6% می شد نه 4%. چنان که در بعضی از صنایع این اتفاق افتاد و قبل از شروع تبلیغات اتحادیه، کارفرما با اعلام آن دهان اتحادیه را قفل زد.

دور جدید مذاکرات برای قرارداد تعرفه ی مزدی بین اتحادیه متال و کارفرمایان صنایع فولاد و الکترونیک برای شمال و غرب آلمان در دسامبر 2017 آغاز شد و صنایع مهمی چونVW ، BMV و Audi را هر یک با بیش ازصدهزار کارگر و در مجموع نزدیک به 4 میلیون کارگررا دربردارد. اتحادیه با 6% افزایش دست مزد آغاز می کند. بعد خواهیم دید که نه 6% بلکه با کم تر از آن مثلا 3.5 یا 4 درصد هم توافق خواهد کرد و این 6% هم مساوی با 6% اضافه دست مزد فوری نیست بلکه برای هر سال کم تر از سه درصد خواهد بود. علاوه برافزایش دستمزد، بندی با عنوان امکان کاهش دو مورد زمان کاربه 28 ساعت هم وجود دارد که به قابل انعطاف کردن کار تعبیر می شود. در عمل اما قابل انعطاف کردن کار که از اوایل دهه اول قرن 21 با توجه به چشمک زدن بحران سرمایه داری  آغاز شد، تا به امروز تنها خواست و منافع کارفرما در آن ملحوظ می شود و او با توجه به زمان و مقدار تولید و موجودی انبار و کشش بازار کالا، برای کارگران تعین زمان می کند که مثلا چند ساعت در روز یا هفته کار کنند و یا به اجبار کارگران را در زمانی که برایش از قبل برنامه ای نریخته اند، به مرخصی اجباری به خانه می فرستد.

دلایلی که اتحادیه برای بالا بردن درصد افزایش دست مزد به 6% و مطالبه کار هفتگی 28 ساعته بیان می کند، به خوبی بیانگر جایگاه و کارکرد اتحادیه در سیستم سرمایه داری است. اتحادیه می گوید با توجه به خوب بودن شرایط اقتصادی در آلمان، درآمد کارفرمایان بسیار بالا رفته است. عادلانه نیست که از خوبی شرایط فقط یک طرف درآمدش بالا بپرد اما طرف دیگر نه. مساله استثمار شدید کارگران در آلمان و دست مزدهای پایین درآن، که سبب ایجاد میلیاردی ارزش اضافی می شود و این ارزش اضافی علاوه بر تامین ریخت و پاش های زندگی طبقه سرمایه دار و خدم و حشم اش ، به سرمایه آن ها اضافه می شود، به بالا رفتن درآمد خلاصه می شود، گویی خوبی شرایط خود درآمد می زاید. نزدیک به 15 سال است که آلمان به لطف دست مزدهای پایین مقام اول صادرات جهان را با تراز مثبت بالا دارد و یکی از دلایلی که بحران در آلمان نسبت به سایر کشورها ملایم تر بوده، همین عامل بوده است. دست مزدهای پایین سبب شده است که کارگران مجبوراند اضافه کاری روزانه انجام دهند و یا آخر هفته و روزهای تعطیل کار کنند و یا به صورت سه شیفتی کار کنند. بر مبنای همین شرایط و نیاز کارگران به اضافه کاری است که کارفرمایی در اشتوتگارت می گوید که „اکثر کارگران می خواهند 40 ساعت در هفته کار کنند و این شیوه ی کار تا به حال کارکرد خوبی داشته است.“ گویی که کارگران عاشق کارکردن هستند و تمایلی به کاهش ساعات کار ندارند. اما کاهش ساعات کار هفتگی با دست مزد کامل که می توانست چون بمبی در جهان کارگری منفجر شود و مبارزه ای جانانه را برای امری که به حق و قابل انجام است دامن بزند، تنها برای اقشاری از کارگران مطرح می شود مثلا کارگرانی که کودکان کوچک دارند و مایل اند در تربیت آن ها نقش داشته باشند یا کارگرانی که سال هاست به صورت شیفتی کارکرده اند و یا کارگرانی که باید در مراقبت بستگان اعم از پیر یا بیمارمشارکت داشته باشند. مسلم است که برای این کارگران باید تسهیلات کاری در نظر گرفت اما کاهش ساعات کار را به طور کلی باید با افزایش باروری کار و کاربرد تکنولوژی مدرن و آموزش که سبب شده است شدت کار به طور سرسام آور بالا برود و کارگر نسبت به قبل چندین برابر تولید کند؛ که به همین دلیل هزینه ی تولید واحد کالا پایین آمده؛ که سهم کار زنده نسبت به کار اضافی کاهش یافته؛ که تولید ارزش اضافی به ارقام نجومی رسیده است، پس کارگر باید و می تواند به جای 40 ساعت دیروز امروز 28 ساعت کار کند، توضیح داد. اگر این گونه با مساله برخورد شود نه تعدادی اندک بلکه همه ی این 4 میلیون کارگر، نه همه ی 38 میلیون نیروی مشغول به کار در آلمان از آن استقبال خواهند کرد. اما چرا کارگران هنوز 40 ساعت باید در هفته کار کنند چیزی که مطالبه ی 150 سال پیش کارگران بود. چرا مبارزه ی کارگران در سال 2013 برای 35 ساعت کار هفتگی تداوم نیافت و به نتیجه نرسید؟ چرا طی بیست سال اخیر بخش بزرگی از نیروی کار حتی در صنایع مهم از جمله اتومبیل سازی، به کارگران قرار داد موقت یا کارگران شرکتی یا اجاره ای بدون قرار داد با شرکت مربوطه تبدیل شد؟ چرا دست مزد کارگران جوان تازه استخدامی نسبت به کارگران قدیمی کم تر شده است؟ چرا قراردادهای کاریازده ماهه که کارگران را از دریافت عیدی و مزد یک ماه مرخصی محروم می کند رایج شده است؟ چرا اعتصابات کارگری به اعتصابان اخطاری منحصر شده است؟ چرا یک بام و دو هواست و کارگران شرق آلمان در شرایط مساوی باید ساعات بیشتری کار کنند و دست مزد کم تری دریافت دارند؟ چرا کماکان زنان کارگر زیر لبه تیز تیغ تبعیض قرار دارند و دست مزدشان در شرایط مساوی 20% پایین تر از دست مزد همکاران مرد است؟

باری در فاصله ی مذاکرات در شهرهای مختلف اعتصابات اخطاری یک ساعته تا 24 ساعته رخ داد و ذوق و شوق کارگران شرکت کننده در آن نشان می داد که مبارزه با سرمایه داری در کنه وجود هر کارگری خوابیده است و می تواند رها شود و سرمایه داری را به چالشی اساسی بکشاند. اما نماینده اتحادیه متال می گوید: ما این کار برای تحت فشار قرار دادن کارفرماها برای رسیدن به توافق انجام دادیم. یعنی چهار میلیون کارگر به اعتصاب پاسخ مثبت می دهند به طوری که تنها در بایرن در اعتصاب کارگران BMV برای روز 4 شنیه و 5 شنیه ضررو زیان را 46 میلیون یورو محاسبه کرده اند و انستیوی اقتصادی متمایل به کارفرمایان اعلام کرده است که مجموع ضرر و زیان حاصل از اعتصابات بین 771 تا 895 میلیون یورو خواهد بود. این ضرر و زیان نیست در حقیقت ارزش اضافه ای است که این کارگران در طی این چند روز اعتصاب از تولید آن خودداری کرده اند. اما متاسفانه کارگران چنان جهت یافته اند، چنان تحت تاثیر رفرمیسم حاکم از خود بیگانه شده اند که نقش خود را در تولید این کوه ثروت نمی بینند و کار خود را به دریافت سهم عادلانه خود که آن را در همین 6% می بینند، خلاصه می کنند. 5 فوریه 2018

امروز ششم فوریه با یک نشست 13 ساعته بین نماینده اتحادیه و نماینده کارفرمایان، در اشتوتگارت توافق حاصل شد. گفته شد که در پایان همه برنده شده اند. هم اتحادیه و هم کارفرمایان. درست هم می گویند مبارزه ای سرنوشت ساز بین کار و سرمایه در میان نبود. مذاکره ای بود بین دو حزب مذاکره کننده. می باید این مذاکره در نهایت به توافق ختم می شد که شد. ببینم نتایج این برد دو طرفه که بازنده ای ندارد چیست. هنوز اطلاعات دقیقی بیرون داده نشده است اما تا آن جا که قابل درک شده است، توافق برای 27 ماه حاصل شده است. 6 درصد همان طور که مشخص بود واقعیت نیافت و به 4.3% افزایش دستمزد کاهش یافت. معلوم نیست آیا از شروع تا پایان این مقدار است یا مثلا برای سال اول مثلا 3% و برای بقیه باز یک افزایش 1.3% است. که اگر این طور باشد در حقیقت میانگین آن یک افزایش 2.1% خواهد بود. کارگران برای فاصله ی ژانویه تا مارس یک بار 100 یورو دریافت خواهند کرد و در سال 2019 هم برای یکبار 400 یورو دریافت خواهند کرد به اضافه پولی برابر با 27.5% دست مزد یک ماه برای مرخصی سالانه. تا جایی که من بیاد دارم معمولا برای مرخصی یک ماه دست مزد پرداخت می شد. بچه دارها، مراقبت کننده ها و شیفت کارها حق دارند به جای دریافت 400 یورو، از 8 روز آزاد استفاده کنند. امکان 28 ساعت کارهفتگی برای کسانی که کودک زیر 8 سال دارند، یا نیاز به مراقبت از بستگان بیمار یا مسن را دارند، نه با پرداخت دست مزد کامل، بلکه به عنوان تبدیل کار تمام وقت به پاره وقت پذیرفته شده است که البته برای همه ی کارگران دیگر که دارای بیش از دو سال سابقه ی کار در کارگاه هستند، به مدت حداقل 6 و حداکثر 24 ماه قابل تکرار، صادق است. در این جا اما به کارفرما حق داده می شود که برای جبران این ساعات کارکم شده در شرایط معین، برای تا نصف کارگران ساعات کار هفتگی را به 35 تا 40 ساعت افزایش دهند یعنی کاهش ساعات کار یکی با افزایش ساعات کار دیگری جبران شود. آیا همین افزایش 4 درصدی دستمزد، کارگرانی را که به خاطر سختی زندگی و گرانی مجبور به کار اضافی هستند آن قدر بی نیاز می کنند که ساعات کار خود را به 28 ساعت کاهش دهند. نماینده کارفرما نپرسیده جواب آماده دارد و می گوید که مشکلی پیش نخواهد آمد زیرا بسیاری از کارگران تمایل دارند که 40 ساعت در هفته کار کنند. یورگ هوفمن فرد اول اتحادیه متال رسیدن به این توافق را سنگ بنای راهی به سوی یک جهان کاری مدرن و خود مختار می داند. می گوید: „هدف مرکزی اتحادیه کسب سهم عادلانه برای شاغلان در این شاخه ی موفق اقتصادی است. خود تصمیم گیری بیش تر برای زمان کار، توافقی بهتر بین کار و خانواده برای همه و کاهش بار برای کارگران شیفتی کار. ما به این اهداف دست یافته ایم.“ سهم عادلانه برای کارگر در سرمایه داری امکان پذیر نیست، زیرا سرمایه داری غیرعادلانه است. سرمایه داری اس و اساسش براستثمارکارگران قرار دارد. تضاد بین کار و سرمایه با مذاکره برطرف نمی شود. تنها با امحای سرمایه داری و کار مزدی امکان پذیر می شود. اتحادیه اما نقشی در این کار سترگ نخواهد داشت. اتحادیه به عئوان یکی از ستون های جامعه مدنی سرمایه داری، باید تضاد را تلطیف کند و برای جاودان ساختن رابطه ی اجتماعی خرید و فروش نیروی کار به عنوان واسطه ی بین سرمایه دار و کارگر عمل کنند.    6 فوریه 2018

متاسفانه درزمان مذاکرات و اعتصابات اخطاری کارگران شمال و غرب نه تنها به نوع مذاکره و نتایج آن، بلکه حتی به این تبعیض آشکار نیز اعتراضی نمی شود و با هم طبقه ای های خود در شرق حمایت و همبستگی ای اعلام نمی کنند.ـ

Keine Kommentare

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Diese Website verwendet Akismet, um Spam zu reduzieren. Erfahre mehr darüber, wie deine Kommentardaten verarbeitet werden.

انقلابی که در نیمه راه است
اردشیر مهرداد
1
انقلابی که در نیمه راه است، اردشیر مهرداد

انقلابی که در نیمه راه است بخش نخست ۱ ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ در تقویم سیاسی ایران یک روز تاریخی دیگر بود. حکومت در این روز اعتراف کرد شبحی که بر فراز سرش  به پرواز درآمده «اغتشاش» نیست. «نا آرامی» نیست. «اعتراض» نیست. بلکه یک انقلاب به تمام معنی است. پروایی …

حمله اسرائیل به جنین
رسانه آلترناتیو
حملۀ اسرائیل به کرانۀ باختری:«جهان فقط خواستار جلوگیری از یک بحران عمومی است»ـ

ترجمه شیدا نبوی چهار شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ – ۲۱ ژوين ۲۰۲۳ حملۀ جدید اسرائیل به سرزمین اشغالی کرانۀ باختری در روز دوشنبه ۱۹ ژوئن۲۰۲۳ [۲۹ خرداد۱۴۰۲] حداقل پنج کشته بر جای گذاشت. „ژان پل شانیو“، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه و فلسطین، در گفتگوی کوتاهی با „هالا کُدمانی“ می گوید این شاهدی است از …

ایران
جنبش نوین مردم ایران و مسئلهٔ پرچم، هوشنگ دیناروند

در میان پرچم های سه رنگ دوران سلطنت، شمشیری به دست شیر داده شده است که نمادِ همان ذوالفقارِی ست که در دستِ علی، امام اول شیعیان خون هزاران انسانِ بی گناه را ریخته است، تا اسلام پای برجا بماند و آبرویش حفظ شود. این قدرت مطلق که نمادِ آن در میان پرچم دوران سلطنتی نقش بسته، نشانی دینی ست که سلطنت مطلقهٔ شاهی را نیز به سود شاه که «ظل الله» است، به خوبی توجیه می‌کند. در پرچم دوران استبداد و کشتار جمهوری اسلامی نیز، شمشیر و ذوالفقار به صورتِ «لااله الا الله»، یعنی به شکل و شمایلِ همان خرچنگ اسلامی درآمده است که بر هست و نیست انسان ایرانی چنگ انداخته و در طول این چهل و چند سال با کشتارهای بی رحمانه و بی بدیل در تاریخ ایران، حاکمیت ولایت مطلقهٔ آخوند را تأمین و تضمین کرده است.

%d Bloggern gefällt das: